پاسخ اجمالی:
وقتی کاروان اسرای خاندان رسول الله(ص) به دمشق رسید ام كلثوم (س) از شمر خواست آنها را از دروازه ای که خلوت تر است ببرد و سرهای شهدا را جلوتر از اسرا ببرد تا توجه مردم به آنها جلب شود ولی آن ملعون دقیقا مخالف آن عمل کرد. یزید وقتی کاروان را از دور دید در همان حال کلاغی صدا کرد و او آن را به فال بد گرفته و گفت: چه فرياد بزنى و يا نزنى [مهم نيست] زيرا من طلب خودم را از رسول [خدا] گرفتم و انتقام كشته هاى بدر و احد و... را از او كشيدم.
پاسخ تفصیلی:
اُسراى خاندان اهل بيت(عليهم السلام) را پس از گردش در شهرها و آبادى ها همراه با سرهاى شهدا به منطقه شام رساندند. وقتى كه نزديك دمشق ـ پايتخت حكومت يزيد ـ رسيدند، ام كلثوم از شمر خواست كه آنها را از دروازه اى كه كمتر محلِّ اجتماع مردم است، وارد شهر كنند و همچنين سرهاى شهدا را از محمل ها دور نمايند، تا مردم متوجه آن سرها شوند و نواميس خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) را نظاره نكنند؛ ولى شمر برخلاف خواسته آن حضرت، دستور داد كه سرها را دقيقاً در ميان محمل ها حركت دهند تا جلب نظر بيشترى كند!
در روز اوّل ماه صفر (1) كاروان را از «دروازه ساعات» (2) كه محل اجتماع مردم بود وارد شهر كردند. نخست آنها را كنار دروازه ساعات نگه داشتند و مردم با طبل و شيپور، شادى كنان و كف زنان به استقبال كاروان اسيران آمدند. (3)
در مقاتل آمده که چون اسرا را وارد شام کردند يزيد در قصر خود در مكانى كه مشرف بر «جيرون» (مكانى نزديك مسجد اموى) نشسته بود، و كاروان اسيران و سرهاى شهدا را نظاره مى كرد، در همان حال صداى كلاغى را شنيد و آن را به فال بد گرفت و چنين سرود:
«لَمّا بَدَتْ تِلْكَ الْحُمُولُ وَ أَشْرَقَتْ *** تِلْكَ الرُّؤُوسُ عَلى شَفا جيرُونِ
نَعِبَ الْغُرابُ فَقُلْتُ: قُلْ أَوْ لا تَقُلْ *** فَقَدِ اقْتَضَيْتُ مِنَ الرَّسُولِ دُيُوني»؛
(وقتى كه آن قافله ها پديدار شدند و آن سرها بر لبه جيرون نمايان گشت؛ در همان حال كلاغى بانگ برداشت، به او گفتم: چه فرياد بزنى و يا نزنى [مهم نيست] زيرا من طلب خودم را از رسول [خدا] گرفتم و انتقام كشته هاى بدر و احد و... را از او كشيدم). (4)
و اين يكى از دلائل روشن و اسناد مهم بر عدم ايمان يزيد و بنى اميه به اسلام و مقدسات اسلام بود.
اوضاع شام و جوّ آن براى اهل بيت(عليهم السلام) بسيار سخت و دشوار بود و آنقدر به امام سجاد و اهل بيت(عليهم السلام) در آنجا سخت گذشت كه اين بيت شعر از آن حضرت نقل شده است:
«فَيالَيْتَ لَمْ أَنْظُرْ دِمَشْقاً وَلَمْ أَكُنْ *** يَراني يَزيدُ فِى الْبِلادِ أَسِيرُهُ»
(اى كاش چشمم به دمشق نيفتاده بود و يزيد مرا با اين وضع در اسارت نمى ديد). (5)، (6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.