پاسخ اجمالی:
منازلى كه اسرای کربلا، بين راه كوفه و شام از آنها گذشتند، به ترتيب مشخص نيست، ولى در كتابهاى مقاتل، منازلى را نام برده اند از جمله: 1- مشهد النقطه: سر مقدّس آن حضرت(ع) را در میان راه بر روى سنگ بزرگى نهادند. قطره خونى از آن سر مقدّس بر روى آن سنگ چكيد، و روايت است كه پس از آن هر سال در روز عاشورا از آن سنگ خون مى جوشيد.. 2- حلب: در این شهر فرزندى از امام حسين(ع) سقط شد كه «محسن» نام داشت و او را در آنجا به خاك سپردند. 3- بعلبك: امّ کلثوم در حقّ مردم آن شهر، به دلیل رفتار بدشان، نفرین نمود.
پاسخ تفصیلی:
فرمانروايان شام و جنايتكاران كوفه براى مانور قدرت و گرفتن زهر چشم از مردم همه مناطق، دستور دادند كه كاروان اسيران را همراه سرها در شهرها بگردانند، غافل از اينكه با اين كار در هر گامى، ميخى بر تابوت خود مى كوبند.
سيد بن طاووس مى نويسد: پس از دستور يزيد، ابن زياد سرها را به همراه اسيران، به «محفّر بن ثعلبه عائذى» سپرد كه آنها را چون اسيران بلاد كفر در شهرها بگردانند و به شام برسانند. (1)
منازلى كه بين راه كوفه و شام از آنها گذشتند، به ترتيب مشخص نيست، ولى در كتابهاى مقاتل، منازلى را نام برده اند (2) كه ما در اينجا به برخى از آنها كه حوادث قابل توجّهى در آنها اتفاق افتاد، اشاره مى كنيم:
مشهد النقطة
آنها كه سر مبارك امام حسين(عليه السلام) را با خود مى بردند، در بين راه به مكانى رسيدند و سر مقدّس آن حضرت را بر روى سنگ بزرگى نهادند. قطره خونى از آن سر مقدّس بر روى آن سنگ چكيد، و روايت است كه پس از آن هر سال در روز عاشورا از آن سنگ خون مى جوشيد و مردم از اطراف و نواحى در آن مكان اجتماع مى كردند و براى امام حسين(عليه السلام) ماتمى برپا مى نمودند و شيون و ناله سر مى دادند. اين ماجرا تا زمان عبدالملك مروان ادامه داشت، تا آنكه وى دستور داد آن سنگ را از آن مكان منتقل كرده و به مكان نامعلومى بردند؛ پس از آن اثرى از آن سنگ ديده نشد ولى مردم در آنجا بنايى برپا كردند و نامش را «نقطه» يا «مشهد النقطه» ناميدند. (3)
حلب
در شهر حلب (در سوريه) زيارتگاه معروفى است به نام «مشهد السقط» كه در علّت نامگذارى آن گفته اند: چون كاروان اسيران به اين مكان رسيدند، فرزندى از امام حسين(عليه السلام) در آنجا سقط شد كه «محسن» نام داشت و او را در آنجا به خاك سپردند. (4)
بعلبك
مرحوم علامه مجلسى مى نويسد: در برخى از كتابها آمده است كه چون كاروان اسيران به بعلبك نزديك شدند، به والى آن شهر ورود اسيران را اطلاع دادند؛ او نيز دستور داد پرچم ها (ى پيروزى) را برافرازند و به پيشواز كاروان بروند، كودكان نيز همراه آنها خارج شدند و به تماشاى اسيران شتافتند. ام كلثوم(عليها السلام) چون اين صحنه ها را ديد، در حق آنها نفرين كرد و فرمود: «أَبادَ اللهُ كَثْرَتَكُمْ، وَ سَلَّطَ عَلَيْكُمْ مَنْ يَقْتُلُكُمْ»؛ (خداوند جمعيت شما را نابود كند و كسى را بر شما مسلّط سازد كه شما را به قتل برساند). (5)، (6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.