پاسخ اجمالی:
وقتی ابن زیاد با چوبدستی اش به سر مطهر امام(ع) جسارت کرد، زید بن ارقم که یکی از صحابه ی سرشناس پیامبر(ص) بود اعتراض کرد و گفت من دیدم پیامبر(ص) این لب و دهان را می بوسید. در ماجرایی دیگر پیامبر(ص) فرمود: «خدایا من این دو(امام حسن(ع) و امام حسین(ع)) و مومنان صالح را به تو می سپارم».سپس از کاخ ابن زیاد خارج شد و گفت: ... اى مردم عرب! شما پس از اين روز، برده ايد! فرزند فاطمه را كشتيد و پسر مرجانه را فرمانروا ساختيد. او كسى است كه خوبان شما را مى كشد و... از رحمت خدا دورباد آن كه به ذلّت راضى شد.
پاسخ تفصیلی:
مرحوم علامه مجلسى مى نويسد: از سعيد بن معاذ و عمرو بن سهل نقل شده است كه در مجلس ابن زياد حاضر بوديم و مشاهده كرديم كه عبيدالله با چوبدستىِ خود به چشمها و لبان امام حسين(عليه السلام) مى زد و نسبت به آن حضرت جسارت مى كرد؛ زيد بن ارقم (صحابى رسول خدا) حاضر بود، با ديدن اين صحنه گفت: اى ابن زياد چوبدستى ات را بردار، چرا كه من رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را ديدم كه لبان مباركش را بر اين لب و دهان مى نهاد (و آنها را مى بوسيد). آنگاه با صداى بلند گريه كرد.
ابن زياد كه جوابى نداشت و سخت شرمنده شده بود به وى گفت: اى دشمن خدا! خداوند چشمانت را گريان كند! اگر پيرمرد فرتوتى نبودى كه عقلت را از دست داده اى، به يقين گردنت را مى زدم!
زيد گفت: پس بگذار ماجراى ديگرى را براى تو بگويم كه از آنچه گفتم نيز مهم تر است و آن اين است كه من روزى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را ديدم كه حسن(عليه السلام) را روى زانوى راست و حسين(عليه السلام) را روى زانوى چپ خود نشانده بود؛ دستان مبارك خود را بر سر آنها كشيد و گفت: «أَللّهُمَّ إِنّي أسْتَوْدِعُكَ إيّاهُما وَ صالِحَ الْمُؤمِنينَ»؛ (خدايا من اين دو و مؤمنان صالح را به تو مى سپارم) اكنون بگو با امانت رسول خدا چه كرده اى؟ (1)
مطابق نقل طبرى، زيد بن ارقم پس از اين گفتگو از مجلس ابن زياد برخاست و بيرون رفت. (2)
وقتى كه بيرون رفت، برخى از مردم گفتند: زيد بن ارقم سخنان ديگرى بر زبان جارى ساخت كه اگر عبيدالله آنها را مى شنيد، حتماً او را به قتل مى رساند.
راوى اين خبر مى گويد: پرسيدم چه گفت؟
گفتند: زيد هنگامى كه از كنار ما مى گذشت، گفت: برده اى مالك بنده خدا (3) شده است؛ سپس افزود: «يا مَعْشَرَ الْعَرَبِ! اَلْعَبيدُ بَعْدَ الْيَوْمِ، قَتَلْتُمُ ابْنَ فاطِمَةَ وَ أَمَّرْتُمُ ابْنَ مَرْجانَةَ، فَهُوَ يَقْتُلُ خِيارَكُمْ وَ يَسْتَعْبِدُ شِرارَكُمْ، فَرَضيتُمْ بِالذُّلِّ، فَبُعْداً لِمَنْ رَضِىَ بِالذُّلِّ»؛ (اى مردم عرب! شما پس از اين روز، برده ايد! فرزند فاطمه را كشتيد و پسر مرجانه را فرمانروا ساختيد. او كسى است كه خوبان شما را مى كشد و بدان شما را به بردگى و فرمانبرى مى گيرد، از رحمت خدا دورباد آن كس كه به ذلّت و خوارى راضى شد). (4)
مطابق نقل سيد بن طاووس پس از اين، ابن زياد دستور داد كه سر مبارك امام حسين(عليه السلام) را در كوچه هاى كوفه بگردانند (تا قدرت نمايى كند). (5)
بهترين دليل بر اينكه بنى اميه در كربلا شكست خوردند و امام حسين(عليه السلام) و ياران شجاع و با وفايش پيروز شدند، همين حوادثى است كه گام به گام بعد از ماجراى عاشورا رخ داد، و دشمن را رسوا و عصبانى ساخت و براى بريدن زبان حق گويان، پيوسته آنها را به قتل تهديد مى كرد.
هر روز سند تازه اى بر ضد اين گروه ستمگر و خونخوار به وسيله يكى از محبان اهل بيت(عليهم السلام) ارائه مى شد؛ آيا ابن زياد مى توانست صحابى بودن زيد بن ارقم را انكار كند، در حالى كه او از مشاهير صحابه بود؟ آيا مى توانست سخنى بر ضد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بگويد؟ با اين كار سبب بسيج همه مردم بر ضدّ خود مى شد، ناچار تهديد به مرگ و قتل مى كرد و دشنام و ناسزا مى گفت! (6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.