پاسخ اجمالی:
حضرت زینب(س) در خطبه کوفه، این گونه فرمودند: «اى كوفيان! اى نيرنگ بازان و پيمان شكنان و...! هرگز اشك چشمانتان خشك مباد و ناله هايتان آرام نگيرد. آيا براى برادرم گريه مى كنيد؟ آرى به خدا سوگند بايد كه بگرييد، چرا كه شما شايسته گريستنيد؛ پس فراوان گريه كنيد و اندك بخنديد، چرا كه ننگ گريبان شما را گرفت و لكه آن براى هميشه به دامن شما نشست... شما به خشم خدا گرفتار گشته و خوارى و بيچارگى بر شما حتمى شد... اگر پيامبر از شما بپرسد، اين چه كارى بود كه با اهل بيت من كرديد،... چه پاسخ خواهيد داد؟».
پاسخ تفصیلی:
حِذْيَم بن شريك اسدى(1) مى گويد: در آن روز به زينب دختر على(عليه السلام) نگريستم كه خطبه مى خواند و هرگز زنى را سخن ورتر و زبان آورتر از او نديدم. گويا (زبان على(عليه السلام) در كام اوست و) با زبان اميرمؤمنان على(عليه السلام) سخن مى گويد. به سوى مردم اشاره كرد كه «ساكت شويد!»
ناگاه نفسها در سينه ها حبس شد و زنگ كاروانها از حركت ايستاد، سپس آن حضرت پس از حمد و ثناى الهى و درود بر محمد و خاندان پاكش چنين فرمود:
«أَمّا بَعْدُ يا أَهْلَ الْكُوفَةِ، يا اَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ وَ الْخَذْلِ وَ الْمَكْرِ، أَلا فَلا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ لا هَدَأَتِ الزَّفْرَةُ، إِنَّما مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلا بَيْنَكُمْ، هَلْ فِيكُمْ إِلاَّ الصَّلِفُ وَ الْعُجبُ وَ الشَّنَفُ وَ الْكَذِبُ وَ مَلْقُ الاِْماءِ وَ غَمْرُ الأَعْداءِ، أَوْ كَمَرْعىً عَلى دِمْنَة، أَوْ كَفِضَّة عَلى مَلْحُودَة، أَلا بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَنْ سَخِطَ اللهُ عَلَيْكُمْ وَ فِي الْعَذابِ أَنْتُمْ خالِدُونَ.
أَتَبْكُونَ أَخِي؟! أَجَلْ وَ اللهِ فَابْكُوا فَاِنَّكُمْ أَحْرِياءُ بِالْبُكاءِ، فَابْكُوا كَثِيراً وَ اضْحَكُوا قَلِيلا، فَقَدْ بُلِيتُمْ بِعارِها وَ مُنيتُمْ بِشِنارِها، وَ لَنْ تَرْحَضُوها أَبَداً، وَ أَنّى تَرْحَضُونَ قَتْلَ سَلِيلِ خاتِمِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنِ الرِّسالَةِ، وَ سَيِّدِ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ مَلاذِ حَريمِكُمْ، وَ مَعاذِ حِزْبِكُمْ، وَ مَقَرِّ سِلْمِكُمْ، وَ آسِي كَلْمِكُمْ، وَ مَفْزَعِ نازِلَتِكُمْ وَ الْمَرْجَعِ إِلَيْهِ عِنْدَ مُقاتَلَتِكُمْ، وَ مَدَرَةِ حُجَجِكُمْ، وَ مَنارِ مَحَجَّتِكُمْ، أَلا ساءَ ما قَدَّمَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ وَ ساءَ ما تَزِرُونَ لِيَوْمِ بَعْثِكُمْ.
فَتَعْساً تَعْساً، وَ نُكْساً نُكْساً، لَقَدْ خابَ السَّعْيُ، وَ تَبَّتِ الاَْيْدِي، وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ، وَ بُؤْتُمْ بِغَضَب مِنَ اللهِ، وَ ضُرِبَتْ عَلَيْكُمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ.
أَتَدْرُونَ وَيْلَكُمْ أَيَّ كَبِد لُِمحَمَّد(صلى الله عليه وآله) فَرَثْتُمْ؟ وَ أَيَّ عَهْد نَكَثْتُمْ؟ وَ أيَّ كَرِيمَة لَهُ أَبْرَزْتُمْ؟ وَ أَيَّ حُرْمَة لَهُ هَتَكْتُمْ؟ وَ أَيَّ دَم لَهُ سَفَكْتُمْ؟ لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدّاً، تَكادُ السَّمواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ، وَ تَنْشَقُّ الاَْرْضُ، وَتَخِرُّ الْجِبالُ هَدّاً.
لَقَدْ جِئْتُمْ بِها شَوْهاءَ صَلْعاءَ سَوْداءَ فَقْماءَ خَرْقاءَ طِلاعَ الأَرْضِ وَالسَّماءِ، أَفَعَجِبْتُمْ أَنْ تُمْطِرَ السَّماءُ دَماً، وَ لَعَذابُ الاْخِرَةِ أَخْزى وَ هُمْ لايُنْصَرُونَ، فَلايَسْتَخِفَّنَّكُمُ الْمَهَلُ، فَإِنَّهُ عَزَّوَجَلَّ لايَحْفِزُهُ الْبِدارُ، وَ لا يُخْشى عَلَيْهِ فَوْتُ الثَّأْرِ، كَلاّ إِنَّ رَبَّكَ لَنا وَ لَهُمْ بِالْمِرْصادِ»؛
(امّا بعد! اى كوفيان! اى نيرنگ بازان و پيمان شكنان و بى وفايان و مكر پيشه گان! هرگز اشك چشمانتان خشك مباد و ناله هايتان آرام نگيرد. شما همانند آن زنى هستيد كه رشته خود را پس از بافتن وتابيدن وا مى تابيد. شما سوگندهايتان را دستاويز فساد ميان خود قرار داده ايد. در ميان شما جز لاف زدن، خودپسندى، دشمنى، دروغ، تملّق و چاپلوسىِ كنيزكان، و كينه توزىِ دشمنان نيست، يا [اگر هم به ظاهر خوب باشيد، در نهايت] مانند سبزه اى در كنار لجنزار و نقره اى بر سر گورهاييد. آگاه باشيد كه براى آخرت خويش بد چيزى را [مهيا ساختيد و] از پيش فرستاديد؛ خشم خدا شما را فرا خواهد گرفت و براى هميشه در عذاب جهنم خواهيد ماند.
آيا براى برادرم [حسين(عليه السلام)] گريه مى كنيد؟ آرى به خدا سوگند بايد كه بگرييد، چرا كه شما شايسته گريستن ايد؛ پس فراوان گريه كنيد و اندك بخنديد، چرا كه ننگ [اين عمل] گريبان شما را گرفت و لكه آن براى هميشه به دامن شما نشست كه هرگز نمى توانيد آن را پاك كنيد.
چگونه مى توانيد اين لكه ننگ را پاك كنيد؟ كشتن فرزند خاتم پيامبران، معدن رسالت و آن كس كه سرور جوانان اهل بهشت است و پناهگاه حريم شما و پناه حزب و گروه شما [شيعيان] و قرارگاه آرامش شما، بهبودى بخش زخم هايتان، پناهگاه شما در گرفتاريها، رهبر شما به هنگام نبرد، حجت بزرگ براى شما و چراغ روشن راههايتان [آيا كشتن او را ساده شمرديد؟]. آگاه باشيد كه بد توشه اى را براى خود از پيش فرستاده ايد و بار سنگين بدى را براى روز رستاخيزتان بر دوش گرفته ايد.
نابود شويد نابود! واژگون باد [پرچم تان] واژگون! تلاشهايتان تباه، دستهايتان بريده و كالايتان [در بازار اين جهان] گرفتار خسارت باد؛ شما به خشم خدا گرفتار گشته و خوارى و بيچارگى بر شما حتمى شد!
واى بر شما! آيا مى دانيد چه جگرى را از محمد(صلى الله عليه وآله) شكافتيد؟ و چه پيمانى را گسستيد؟ و چه حرمسراى ارزشمندى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را آشكار كرديد [پرده نشينان حريم محمّدى را بر كوچه و بازار نشان داديد؟] و چه حرمتى را از او هتك كرديد؟ و چه خونى را از او بر زمين ريختيد؟ به راستى كار زشت و وحشتناكى انجام داده ايد، كه نزديك است بخاطر اين كار، آسمانها از هم متلاشى گردد و زمين شكافته شود و كوهها به شدت فرو ريزد!
كار شما، زشت، بسيار خطرناك، تيره و تار، وخامت بار و نادرست و [زشتى آن] به گستردگى زمين و آسمان بود. آيا اگر از آسمان خون ببارد تعجب مى كنيد؟ [بدانيد كه] عذاب آخرت براى شما خواركننده تر است و آنان [= جنايتكاران] هرگز يارى نمى شوند.
مهلت خداوند شما را مغرور نسازد، چرا كه خداوند كارى شتابزده نمى كند [و به موقع ستمگران را مجازات مى كند] و انتقام خون مظلوم هرگز از او فوت نمى شود، به يقين پروردگار در كمين ما و شماست).
آنگاه حضرت زينب(عليها السلام) اين اشعار را خواند:
«ماذا تَقُولُونَ إِذْ قالَ النَّبِيُّ لَكُمْ *** ماذا صَنَعْتُمْ وَ أَنْتُمْ آخِرُ الاُْمَمِ
بِأَهْلِ بَيْتي وَ أَوْلادي وَتَكْرُمَتي *** مِنْهُمْ أُسارى وَ مِنْهُمْ ضُرِّجُوا بِدَمِ
ما كانَ ذاكَ جَزائي إِذْ نَصَحْتُ لَكُمْ *** أَنْ تُخْلِفُونِي بِسُوء في ذَوِي رَحِمِي
إِنِّى لاََخْشى عَلَيْكُمْ أَنْ يَحُلَّ بِكُمْ *** مِثْلُ الْعَذابِ الَّذي أَوْدى عَلى اِرَمَ»؛
(اگر پيامبر از شما بپرسد، اين چه كارى بود كه كرديد با آنكه شما امت [پيامبر] آخر الزمان بوديد [و بر ديگر امتها شرافت داشتيد]، چه پاسخ خواهيد داد؟
شما چه كرديد با اهل بيت و فرزندان و عزيزان من، جمعى را به اسارت برديد و گروهى را به خون آغشته كرديد.
اين پاداش من نبود ـ با آنكه من خيرخواه شما بودم ـ اينكه در حق خويشاوندانم اينگونه به من جفا كنيد.
من مى ترسم همان عذابى كه قوم «اِرَم» را به نابودى كشاند، بر شما نيز فرود آيد).
زينب كبرى(عليها السلام) پس از اين خطابه جانسوز روى از آنان برگرداند. دراين حال، مردم را ديدم كه حيرت زده اند و از اندوه و پشيمانى، دست به دندان مى گزند.
«حِذْيَم» مى افزايد: به كنارم نگريستم، پيرمردى را ديدم كه اشك مى ريزد و محاسنش با قطرات اشكش تر شده بود. در همان حال دستان خود را به آسمان بلند كرد و گفت:
«بِأَبي وَ أُمّي كُهُولُكُمْ خَيْرُ الْكُهُولِ، وَ نِساؤُكُمْ خَيْرُالنِّساءِ، وَ شَبابُكُمْ خَيْرُالشَّبابِ، وَ نَسْلُكُمْ نَسْلٌ كَريمٌ، وَ فَضْلُكُمْ فَضْلٌ عَظيمٌ»؛ (پدر و مادرم فداى شما باد! پيرانتان بهترين پيران، زنانتان بهترين زنان و جوانانتان بهترين جوانانند. دودمان شما كريم و بزرگوار و فضل و منزلت شما بزرگ و عظيم است).
آنگاه اين بيت را خواند: «كُهُولُكُمْ خَيْرُالْكُهُولِ وَ نَسْلُكُمْ *** إِذا عُدَّ نَسْلٌ لايَبُورُ وَلايَخْزَى»؛ (پيران شما بهترين پيران و دودمان شما نيز بهترين دودمانند و در ميان همه تبارها و نسلها، هرگز تبار شما نابود و بى اعتبار نخواهند شد).
امام زين العابدين(عليه السلام) رو به عمه اش كرد و فرمود: «عمه جان آرام بگير، سرگذشت گذشتگان براى آنان كه مانده اند مايه عبرت است».
سپس افزود: «وَأَنْتِ بِحَمْدِاللهِ عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَة، فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة»؛ (خداى را سپاس كه تو عالمه تعليم نديده و خردمندِ خرد نياموزيده اى).
در ادامه فرمود: «گريه و زارى، آنان را كه رفته اند به ما باز نمى گرداند».
با اين سخنِ امام چهارم(عليه السلام)، زينب(عليها السلام) آرام گرفت و ساكت شد. (2)
يكى از مسائل حيرت انگيز داستان كربلا همين خطبه غرّاء و تكان دهنده حضرت زينب كبرى(عليها السلام) است؛ زنى كه ديروز داغ شش برادر و دو فرزند و دهها نفر از بستگان و اصحاب با وفاى پدرش را ديده و اكنون به صورت اسيرى به سوى شام مى رود، بايد چنان پريشان و افسرده حال و ناتوان باشد كه حتى سخن گفتن عادى خويش را فراموش كند. امّا هنگامى كه مى بينيم همچون شيرى مى غرّد و همچون طوفانى سهمگين مى خروشد و سيلى از ملامت و سرزنش را به سوى بى وفايان كوفه سرازير مى سازد و قلوب و عواطف را تسخير مى كند و بذر انقلاب را بر ضدّ حكومت جائر بنى اميّه در سرزمين دلها مى پاشد؛ بر او آفرين و هزاران آفرين مى گوييم و مى دانيم كه او زاده على(عليه السلام) شير خدا و فاطمه(عليها السلام) بانوى بزرگ و شجاع اسلام است.
يكى از حماقت هاى عجيب بنى اميّه همين بود كه پس از قتل و شهادت حسين(عليه السلام) و يارانش، خاندان او را اسير ساختند و سرهاى بريده را در كوى و برزن به نمايش گذاردند، تا پيام عظيم عاشورا را با خود به همه جا ـ تا قلب پايگاه اصلى دشمن ـ ببرند و همه را بيدار كنند و همه جا كربلا شود، و بزرگترين حماسه تاريخ آشكار گردد. (3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.