پاسخ اجمالی:
براى پیامبران عیب و نقصى محسوب نمى شود که براى خود تقاضاى معجزه ویژه اى کنند، تا وضع آنها را کاملاً مشخص کند؛ و تقاضای ملک با آن ویژگی های خاص (که بعد از آن سزاوار هیچ کس نباشد)، توسط حضرت سلیمان(ع) با همین هدف انجام گرفت، نه از روی بخل.
پاسخ تفصیلی:
درخواست حضرت سلیمان(علیه السلام) مبنى بر داشتن حکومتى منحصر به فرد در آیه 35 سوره «ص» آمده است. در این آیه از قول حضرت سلیمان(علیه السلام) مى خوانیم که: (گفت: پروردگارا مرا ببخش)؛ «قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی».
(و ملک و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد که تو بسیار بخشنده اى)؛ «وَ هَبْ لِی مُلْکاً لایَنْبَغِی لِأَحَد مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهّابُ».
اما در پاسخ سؤال فوق، مفسران مطالب بسیارى دارند که قسمت مهمى از آن با ظاهر آیات قرآن سازگار نیست. آنچه از همه مناسب تر و منطقى تر به نظر مى رسد این است که: او از خداوند یک نوع حکومت مى خواست که توأم با معجزات ویژه اى بوده باشد، و حکومت او را از سایر حکومتها مشخص کند; زیرا مى دانیم هر پیامبرى معجزه مخصوص به خود داشته، موسى(علیه السلام) معجزه عصا و ید بیضا داشت، آتش براى ابراهیم(علیه السلام) سرد و خاموش شد، معجزه صالح(علیه السلام) «ناقه» مخصوص او بود، و معجزه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) «قرآن مجید»، سلیمان نیز حکومتى داشت آمیخته با اعجازهاى الهى، حکومت بر بادها، و شیاطین، با ویژگیهاى بسیار دیگر.
و این، براى پیامبران عیب و نقصى محسوب نمى شود که براى خود تقاضاى معجزه ویژه اى کنند، تا وضع آنها را کاملاً مشخص کند، بنابراین، هیچ مانعى ندارد که دیگران حکومتهاى وسیع تر و گسترده تر از سلیمان پیدا کنند اما ویژگیهاى آن را نداشته باشند.
شاهد این سخن، آیات بعد است که در حقیقت، اجابت این درخواست سلیمان را منعکس ساخته، و سخن از تسخیر باد و شیاطین مى گوید، و مى دانیم این موضوع از ویژگیهاى حکومت سلیمان بود.
خلاصه این که: سخن از کم و زیاد و افزون طلبى و انحصارجوئى نیست سخن از این است که کمال نبوت در این است که: از نظر معجزات ویژگى هائى داشته باشد، که آن را از نبوت انبیاى دیگر، مشخص کند، و سلیمان طالب این بود.
در بعضى از روایات که از طرق اهلبیت(علیهم السلام) از امام موسى بن جعفر(علیه السلام) نقل شده، پاسخى از سؤال بخل داده شده که بسیار جالب است.
حدیث چنین است که، یکى از دوستانش به نام «على بن یقطین» از آن امام(علیه السلام) سؤال کرد: آیا جایز است پیامبر خدا بخیل باشد؟
امام(علیه السلام) فرمود: نه.
عرض کرد: پس چرا سلیمان مى گوید: «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لایَنْبَغِی لِأَحَد مِنْ بَعْدِی» و مفهوم و تفسیر این آیه چیست؟
امام(علیه السلام) فرمود: «حکومت دو گونه است: حکومتى که از طریق ظلم و غلبه و اجبار مردم به دست مى آید، و حکومتى که از سوى خداوند است، مانند حکومت خاندان «ابراهیم»، «طالوت» و «ذو القرنین».
سلیمان از خداوند خواست حکومتى به او دهد که هیچ کس نتواند بعد از او بگوید از طریق غلبه و ظلم و اجبار مردم به دست آمده است.
لذا خداوند متعال، باد را مسخر فرمان او ساخت که به نرمى هر کجا او مایل بود جریان مى یافت، و صبحگاهان فاصله یک ماه را مى پیمود، و عصرگاهان فاصله یکماه را، و خداوند متعال شیاطین را مسخر او ساخت که براى او ساختمان مى ساختند و غواصى مى کردند، و علم سخن گفتن پرندگان را به او تعلیم داد، و حکومت او را در زمین پا بر جا ساخت، لذا در همان زمان، و زمان هاى بعد مردم دانستند که حکومت او هیچ شباهتى به حکومتى که مردم آن را برمى گزینند، و یا از طریق قهر و غلبه و ستم حاصل مى شود، ندارد».
«على بن یقطین» مى گوید عرض کردم: پس تفسیر این سخن که از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: «رَحِمَ اللّهُ اَخِى سُلَیْمانَ ابْنَ داوُدَ ما کانَ أَبْخَلَه»؛ (خدا رحمت کند برادرم سلیمان بن داود را چه بخیل بود) چیست؟
فرمود: دو معنى دارد: نخست این که: او بسیار در مورد نوامیس و عرضش بخیل بود، از این که: کسى سخن نامناسبى درباره آنها بگوید.
دیگر این که، منظور پیامبر(صلى الله علیه وآله) این بود: او تقاضاى حکومتى بى نظیر و منحصر به خود کرد ـ اگر آن چنان که جهّال عمل مى کنند، کرده باشد ـ باید او مرد بخیلى باشد (و این طعنى است بر آنها).(1)، (2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.