پاسخ اجمالی:
اوّلا: روایات متعدّد از على(ع) در منابع معروف اهل بیت(ع) و اهل سنّت می گوید که: این مسح مربوط به قبل از نزول آیه 6 سوره مائده درباره وضو بوده. ثانیا: روى کفش پیامبر (ص) شکافى داشت که مسح کردن از لاى آن ممکن بوده است. ثالثا: راویان احادیث مسح بر روى کفش ها، گاهی خدمت پیامبر می رسیدند، امّا على(ع) که دائماً در محضر پیامبر(ص) بود، هرگز این کار را قبول نداشت. رابعا: عایشه که غالباً با پیامبر بوده، مى گفت: «اگر پاهاى من قطع شود از این خوش تر دارم که روى کفش هایم مسح کنم».
پاسخ تفصیلی:
روایاتى که مسح بر روى کفش ها را اجازه مى دهد دو گونه است:
گروه اوّل: روایاتى که به طور مطلق چنین اجازه اى مى دهد، مانند:
حدیث مرفوعه سعد بن ابىوقاص از رسول خد (صلى الله علیه وآله) درباره وضو (مسح) بر کفش ها :«أَنَّهُ لاَ بَأْسَ بِالْوُضُوءِ عَلَى الْخُفَّیْنِ».(1)
در حدیث دیگرى که طبق نقل بیهقى در صحیح بخارى و صحیح مسلم از حذیفه چنین نقل شده است : «مشى رسول الله (صلى الله علیه وآله) إلى سباطة قوم فبال قائماً ثمّ دعا بماء فجئته بماء فتوضأ و مسح على خفّیه».
با نهایت معذرت و شرمندگى و به حکم اجبار به ترجمه حدیث مى پردازیم:(رسول خدا به محلّ زباله قومى رفت و ایستاده بول کرد. سپس آبى خواست و من (حذیفه) آبى براى او بردم و او وضو گرفت و مسح بر کفش خود کرد).(2)
ما اطمینان داریم که این حدیث مجعول است و از سوى بعضى از منافقان براى ضربه زدن به قداست رسول خد (صلى الله علیه وآله) جعل شده و سپس به کتاب هایى مانند صحیح بخارى و صحیح مسلم (بر اثر سادگى نویسندگان آنها) راه یافته است.
آیا کسى که کمترین شخصیّتى داشته باشد، دست به چنین کارى مى زند که لوازم عدیده بسیار نامطلوبى دارد که قلم از شرح آن شرم دارد؟ چقدر جاى تأسّف است که در کتاب صحاح این قبیل روایات آمده و هنوز هم به آن استدلال مى کنند.
به هر حال این روایات و مانند آنها قید و شرط خاصّى براى مسح بر کفش ها ندارد.
گروه دوّم: از این روایات، استفاده مى شود که مسح بر کفش ها (اگر جایز بوده) منحصر به موارد ضرورت بوده است، مانند:
روایتى که مقدام بن شریح از عایشه نقل مى کند، مى گوید از وى درباره مسح بر کفش ها سؤال کردم، گفت: به سراغ على (علیه السلام) برو که با رسول خد (صلى الله علیه وآله) مسافرت مى کرد، من به سراغ آن حضرت آمدم و در این باره سؤال کردم، فرمود:«کنّا إذا سافرنا مع رسول الله (صلى الله علیه وآله) یأمرنا بالمسح على خفافنا»؛ (هنگامى که با رسول خدا مسافرت مى کردیم به ما دستور مى داد روى کفش ها مسح کنیم».(3)
این تعبیر به خوبى نشان مى دهد که مسأله مسح کردن بر کفش ها مربوط به موارد ضرورت بوده است، لذا مى فرماید: در سفرها چنین به ما دستور مى داد.
و روایات دیگرى از این قبیل.
دقّت در مجموع روایاتى که در منابع معروف اهل سنّت وارد شده، بدون پیش داورى هاى قبلى نشان مى دهد:
اوّلا: طبق قاعده شناخته شده در علم اصول، (قاعده جمع میان مطلق و مقیّد به تقیید مطلقات) باید روایاتى را که مطلقاً اجازه مسح بر کفش ها را مى دهد، حمل بر موارد ضرورت کنیم، مانند سفر یا میدان نبرد، یا موارد مشابه دیگر و جالب این که در سنن بیهقى یک باب مفصّل درباره مقدار زمانى که جایز است بر کفش ها مسح کنند عنوان کرده و با چندین روایت، محدود بودن آن را به سه روز در سفر و یک روز در حضر و مانند آن بیان مى کند.(4)
آیا این همه روایات، دلیل روشنى بر این حقیقت نیست که تمام آنچه در روایات راجع به مسح بر کفش ها ذکر شده، مخصوص حالات ضرورت است و در حال عادى معنا ندارد که کفش را از پا بیرون نکنیم و مسح بر پا نکشیم.
و این که بعضى مى گویند این براى رفع عسر و حرج از امّت است، سخن قابل قبولى نیست، زیرا درآوردن کفش هاى معمولى کمترین زحمتى ندارد.
ثانیاً: با توجّه به روایات متعدّد از على (علیه السلام) در منابع معروف اهل بیت (علیهم السلام) و اهل سنّت که على (علیه السلام) مى فرمود این مسح مربوط به قبل از نزول آیه 6 سوره مائده درباره وضو بوده، نشان مى دهد که اگر اجازه اى هم بوده، مربوط به قبل از نزول این آیه بوده است. بعد از نزول این آیه حتّى در جنگ ها و مسافرت نیز مسح بر کفش ها جایز نبوده، زیرا در صورت وجود مشکل از جهت کندن کفش، به جاى وضو تیمّم مى کرده اند، زیرا دستور تیمّم هم به طور کلّى در ذیل همان آیه آمده است.
ثالثاً: اگر بعضى در حضر پیامبر (صلى الله علیه وآله) دیده اند که مسح بر کفش مى کند، از جهت این بوده که روى کفش پیامبر (صلى الله علیه وآله) شکافى داشت که مسح کردن از لاى آن ممکن بوده است.
مرحوم صدوق از محدّثان معروف امامیّه در اثر معروف خود «من لایحضره الفقیه» مى گوید: نجاشى کفشى براى پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) هدیه داده بود که روى آن شکافى داشت. پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در حالى که کفش را برپا داشت روى پاى خود را مسح فرمود. جمعى از ناظران گمان کردند آن حضرت روى کفش ها مسح کرده است.(5)
محدّث معروف بیهقى در «السنن الکبرى» یک باب تحت عنوان « باب الخف الذى مسح علیه رسول الله (صلى الله علیه وآله)» عنوان کرده، و از بعضى از احادیث این باب استفاده مى شود که کفش هاى غالب مهاجران و انصار داراى شکاف بود «و کانت کذلک خفاف المهاجرین و الأنصار مخرقة مشققة».(6)
بنابراین بسیارمحتمل است که آنهاهم روى خود پاها مسح مى کردند.
از شگفتى هاى این بحث آن است که راویان احادیث مسح بر روى کفش ها، کسانى هستند که گاه توفیق تشرّف خدمت حضرت را داشتند، ولى على (علیه السلام) که دائماً در محضر پیامبر (صلى الله علیه وآله) بود، طبق احادیث معروف اهل سنّت این سخن را هرگز قبول نداشت.
و از آن شگفت انگیزتر این که از عایشه که غالباً با آن حضرت (صلى الله علیه وآله) بوده نقل کرده اند که مى گفت: «لئن تقطع قدماى أحبّ إلىّ من أنْ أمسح على الخفّین»؛ (اگر پاهاى من قطع شود از این خوش تر دارم که روى کفش هایم مسح کنم).(7)؛ (8)
گروه اوّل: روایاتى که به طور مطلق چنین اجازه اى مى دهد، مانند:
حدیث مرفوعه سعد بن ابىوقاص از رسول خد (صلى الله علیه وآله) درباره وضو (مسح) بر کفش ها :«أَنَّهُ لاَ بَأْسَ بِالْوُضُوءِ عَلَى الْخُفَّیْنِ».(1)
در حدیث دیگرى که طبق نقل بیهقى در صحیح بخارى و صحیح مسلم از حذیفه چنین نقل شده است : «مشى رسول الله (صلى الله علیه وآله) إلى سباطة قوم فبال قائماً ثمّ دعا بماء فجئته بماء فتوضأ و مسح على خفّیه».
با نهایت معذرت و شرمندگى و به حکم اجبار به ترجمه حدیث مى پردازیم:(رسول خدا به محلّ زباله قومى رفت و ایستاده بول کرد. سپس آبى خواست و من (حذیفه) آبى براى او بردم و او وضو گرفت و مسح بر کفش خود کرد).(2)
ما اطمینان داریم که این حدیث مجعول است و از سوى بعضى از منافقان براى ضربه زدن به قداست رسول خد (صلى الله علیه وآله) جعل شده و سپس به کتاب هایى مانند صحیح بخارى و صحیح مسلم (بر اثر سادگى نویسندگان آنها) راه یافته است.
آیا کسى که کمترین شخصیّتى داشته باشد، دست به چنین کارى مى زند که لوازم عدیده بسیار نامطلوبى دارد که قلم از شرح آن شرم دارد؟ چقدر جاى تأسّف است که در کتاب صحاح این قبیل روایات آمده و هنوز هم به آن استدلال مى کنند.
به هر حال این روایات و مانند آنها قید و شرط خاصّى براى مسح بر کفش ها ندارد.
گروه دوّم: از این روایات، استفاده مى شود که مسح بر کفش ها (اگر جایز بوده) منحصر به موارد ضرورت بوده است، مانند:
روایتى که مقدام بن شریح از عایشه نقل مى کند، مى گوید از وى درباره مسح بر کفش ها سؤال کردم، گفت: به سراغ على (علیه السلام) برو که با رسول خد (صلى الله علیه وآله) مسافرت مى کرد، من به سراغ آن حضرت آمدم و در این باره سؤال کردم، فرمود:«کنّا إذا سافرنا مع رسول الله (صلى الله علیه وآله) یأمرنا بالمسح على خفافنا»؛ (هنگامى که با رسول خدا مسافرت مى کردیم به ما دستور مى داد روى کفش ها مسح کنیم».(3)
این تعبیر به خوبى نشان مى دهد که مسأله مسح کردن بر کفش ها مربوط به موارد ضرورت بوده است، لذا مى فرماید: در سفرها چنین به ما دستور مى داد.
و روایات دیگرى از این قبیل.
دقّت در مجموع روایاتى که در منابع معروف اهل سنّت وارد شده، بدون پیش داورى هاى قبلى نشان مى دهد:
اوّلا: طبق قاعده شناخته شده در علم اصول، (قاعده جمع میان مطلق و مقیّد به تقیید مطلقات) باید روایاتى را که مطلقاً اجازه مسح بر کفش ها را مى دهد، حمل بر موارد ضرورت کنیم، مانند سفر یا میدان نبرد، یا موارد مشابه دیگر و جالب این که در سنن بیهقى یک باب مفصّل درباره مقدار زمانى که جایز است بر کفش ها مسح کنند عنوان کرده و با چندین روایت، محدود بودن آن را به سه روز در سفر و یک روز در حضر و مانند آن بیان مى کند.(4)
آیا این همه روایات، دلیل روشنى بر این حقیقت نیست که تمام آنچه در روایات راجع به مسح بر کفش ها ذکر شده، مخصوص حالات ضرورت است و در حال عادى معنا ندارد که کفش را از پا بیرون نکنیم و مسح بر پا نکشیم.
و این که بعضى مى گویند این براى رفع عسر و حرج از امّت است، سخن قابل قبولى نیست، زیرا درآوردن کفش هاى معمولى کمترین زحمتى ندارد.
ثانیاً: با توجّه به روایات متعدّد از على (علیه السلام) در منابع معروف اهل بیت (علیهم السلام) و اهل سنّت که على (علیه السلام) مى فرمود این مسح مربوط به قبل از نزول آیه 6 سوره مائده درباره وضو بوده، نشان مى دهد که اگر اجازه اى هم بوده، مربوط به قبل از نزول این آیه بوده است. بعد از نزول این آیه حتّى در جنگ ها و مسافرت نیز مسح بر کفش ها جایز نبوده، زیرا در صورت وجود مشکل از جهت کندن کفش، به جاى وضو تیمّم مى کرده اند، زیرا دستور تیمّم هم به طور کلّى در ذیل همان آیه آمده است.
ثالثاً: اگر بعضى در حضر پیامبر (صلى الله علیه وآله) دیده اند که مسح بر کفش مى کند، از جهت این بوده که روى کفش پیامبر (صلى الله علیه وآله) شکافى داشت که مسح کردن از لاى آن ممکن بوده است.
مرحوم صدوق از محدّثان معروف امامیّه در اثر معروف خود «من لایحضره الفقیه» مى گوید: نجاشى کفشى براى پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) هدیه داده بود که روى آن شکافى داشت. پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در حالى که کفش را برپا داشت روى پاى خود را مسح فرمود. جمعى از ناظران گمان کردند آن حضرت روى کفش ها مسح کرده است.(5)
محدّث معروف بیهقى در «السنن الکبرى» یک باب تحت عنوان « باب الخف الذى مسح علیه رسول الله (صلى الله علیه وآله)» عنوان کرده، و از بعضى از احادیث این باب استفاده مى شود که کفش هاى غالب مهاجران و انصار داراى شکاف بود «و کانت کذلک خفاف المهاجرین و الأنصار مخرقة مشققة».(6)
بنابراین بسیارمحتمل است که آنهاهم روى خود پاها مسح مى کردند.
از شگفتى هاى این بحث آن است که راویان احادیث مسح بر روى کفش ها، کسانى هستند که گاه توفیق تشرّف خدمت حضرت را داشتند، ولى على (علیه السلام) که دائماً در محضر پیامبر (صلى الله علیه وآله) بود، طبق احادیث معروف اهل سنّت این سخن را هرگز قبول نداشت.
و از آن شگفت انگیزتر این که از عایشه که غالباً با آن حضرت (صلى الله علیه وآله) بوده نقل کرده اند که مى گفت: «لئن تقطع قدماى أحبّ إلىّ من أنْ أمسح على الخفّین»؛ (اگر پاهاى من قطع شود از این خوش تر دارم که روى کفش هایم مسح کنم).(7)؛ (8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.