پاسخ اجمالی:
1- نیروهای فرصت طلب بعد از وفات پیامبران، برای نیل به اهداف خود از تفسیر و تأویل و تغییر الفاظ کتاب در جهت اهداف خود بهره می جویند. 2- ادیان الهی پیشگوییهایی دارند که به زبان رمز بوده است؛ عدم تحقق پیش گویی ها از نظر برخی آرمانگرایان زمینه ی تأویل و تفسیر متون را در آن ایجاد می کند. 3- تفسیر عامه پسند از آموزه های دینی برای مقبولیت بیشتر یکی از دلایل تحریف است . 4- دخالت سلطنت در سازمان کلیسا دست امپراتور را در ایجاد تغییر در آموزه های مسیحیت باز گذاشت.
پاسخ تفصیلی:
نهضت های دینی در اعتراض به روابط اجتماعی و نظام فرهنگی موجود و برای اصلاح فرهنگ ها و روابط شکل گرفت. رهبران این نهضت ها با تکیه بر شخصیت معنوی نافذ خود به پیشرفت هایی دست یافتند و گروهی را گرد خود جمع کردند. در جمع پیروان پیامبران افرادی با انگیزه ها و برداشت های مختلف حضور داشتند: نخبگانی که بر اساس تحلیلی آرمانی و در عین حال واقع گرایانه به نهضت پیوسته بودند، نیروهای فرصت طلبی که در انتظار کسب موقعیت های اجتماعی بودند، افراد آرمان گرا و غیر واقع بینی که بر اساس احساسات مذهبی خود به نهضت پیوسته بودند و گروهی که امواج اجتماعی و یا منافع مادی آنان را به نهضت پیوند داده بود. پس از آن که رهبر نهضت دینی از امت غایب شود و شور و هیجانات اجتماعی، که به طور طبیعی در اوایل هر نهضت مشاهده می شود، رنگ ببازد، گروه فرصت طلب که در دوران طلایی نهضت به وجهه ای رسیده است، برای نیل به اهداف خود به فعالیت می پردازد و به طور طبیعی از تفسیر و تأویل کتب و در صورت امکان از تغییر الفاظ کتاب در جهت اهداف خود بهره می جوید و با بهره گیری از حربه ی عوام فریبی می تواند بسیاری را به گرد خود جمع کند. از سوی دیگر، ادیان الهی به بیان حوادث آینده در قالب پیش گویی ها و بشارات پرداختند. بسیاری از این پیش گویی ها به زبان رمز و همراه با ذکر قرائن و شواهدی خاص بوده است. طبیعی است که آرمان گرایان احساساتی اکثر بشارات را به زمان های نزدیک تعبیر می کنند و به شوق وقوع آن، لحظه شماری می کنند. گذشت زمان و عدم تحقق پیش گویی ها، آنان را با بحران عقیدتی مواجه و زمینه ی تأویل و تفسیر متون را در آنان ایجاد می کند.
برخی از پیروان ادیان نیز در برخورد با افکار و اندیشه های رایج به قصد حمایت از دین و جلب توجه دیگران ترجیح می دهند آموزه های دینی را به گونه ای تفسیر می کنند که بر اساس آن مقبولیت دین تضمین گردد. در اعتقاد آنان، جذب پیروان بیشتر بر حفظ تعالیم و اصول مکتب رجحان دارد.(1)
بالاخره نقش نیروهای خارجی و قوای حاکم در ایجاد جریانات انحرافی در ادیان را هم نباید دست کم گرفت. آنگاه که مقابله ی مستقیم با دین داران و اعمال روش های خشونت آمیز به نتیجه ای معکوس منجر شود، نفوذ در سازمان و تشکیلات دینی و استفاده ی ابزاری از دین در دستور کار قرار می گیرد. ویل دورانت، پس از بیان شیوه های خشونت آمیزی که در پایان قرن دوم و اوایل قرن سوم علیه مسیحیان اعمال شد و عکس العمل هایی که بت پرستان را به دین جدید متمایل کرد، می نویسد: «در سال 323 میلادی، قسطنطین امپراتور بلامنازع شد(2) و امتیازات از دست رفته ی مسیحیان را اعاده نمود. خود به آیین مسیحیت گروید و از اتباعش دعوت کرد به آیین نو بپیوندند. احتمالاً این کار او مانور سیاسی بوده است ... در دوران سلطنتش با اسقف ها به عنوان عمال و دستیاران سیاسی خویش رفتار می کرد و آنها را به نزد خود فرا می خواند. بر شوراهایشان ریاست داشت و بر هر عقیده ای که اکثریت اظهار می داشتند صحه می گذاشت ... پیروان کیش جدید هنوز در اقلیت بودند اما اتحاد، شجاعت و قدرت داشتند ... قسطنطین خواهان سلطنتی مطلقه بود. چنین حکومتی می توانست از پشتیبانی مذهبی سود برد. انضباط مبتنی بر سلسله مراتب و بر مرجعیت جهانی کلیسا ظاهراً می توانست همنشین روانی مناسبی برای سلطنتش باشد.»(3)
دخالت سلطنت در سازمان کلیسا نه تنها میان دین رسمی و حکومت پیوندی عمیق برقرار ساخت، بلکه دست امپراتور را در ایجاد تغییر در آموزه های مسیحیت و یا دست کم حمایت از یک جریان اعتقادی در مقابل جریانی دیگر باز گذاشت. تاریخ مسیحیت مقابله با آریانیسم را اولین حرکت جدی کلیسای حکومتی در مقابل عقاید رقیب خوانده است. آریوس، که شخصی مشهور و دارای پیروانی فروان و دارای فصاحت کلام و حسن معاشرت بود، با اسقف اسکندریه که کلمه ی ابن را مساوی با خدای پدر می دانست و آموزه وحدت ذاتی پدر و پسر را تعلیم می داد، به مبارزه پرداخت. آریوس می گفت که کلام اسقف همان بدعتی است که سابلیانوس در گذشته مطرح ساخته است. آریوس معتقد بود که عیسی (ع) با خداوند یکی نیست. او اراده ی خلقت یافته ی پدر و موجودی حادث و غیر ازلی است اما چون کامل ترین مخلوق خداوند است و با وجود قدرت انجام دادن رذائل، راه سعادت را پیمود، طبیعتی خدایی یافت و به القابی چون کلمه و ابن مفتخر شد. هر چند آریوس را بدعت گذار این نظریه شناخته اند، اما در گذشته نیز چنین عقیده ای راوج داشت. گفته می شود آریوس عقاید خود را از لوسیان انطاکی گرفته است.(4)
ویل دورانت نقش امپراتور را در مقابله با این اعتقاد توضیح می دهد: «در حدود سال های 318 وحشتناک ترین بدعت در تاریخ کلیسا پدید آمد. آریوس می گفت: مسیح با آفریننده یکی نیست ... بلکه حادث است ... آنچه برای الکساندر اسقف تکان دهنده بود نه صرفاً نظریات آریوس بلکه شیوع سریع آنها حتی در میان صفوف روحانیون بود ... اگر مسیح خدا نبود همه بنیاد مذهب مسیحی ممکن بود فرو بریزد و اگر اختلاف نظر درباره ی این نکته مجاز می شد آشفتگی عقاید ممکن بود وحدت کلیسا و قدرت آن را از بین ببرد. قسطنطین برای پایان دادن به این کار تصمیم گرفت نخستین شورای عمومی کلیسا را تشکیل دهد. پس همه ی اسقف ها را در سال 325 به نیقیه ... نزدیک پایتختش نیکومدیا فرا خواند. 318 تن آمدند. شورا به صلاح دید امپراتور این بیانیه را صادر کرد: ما به خدایی یگانه معتقدیم، به پدر قادر مطلق، ... و به یک خداوندگار به عیسی مسیح (ع) پسر خدا ... هم ذات با پدر ... فقط پنج اسقف و سرانجام فقط دو تن از امضا خودداری کردند که به همراه آریوس تکفیر و به فرمان امپراتور تبعید شدند. طبق فرمان امپراتور، تمام کتب آریوس سوزانیده شد و مجازات پنهان نگاه داشتن آنها مرگ بود.»(5)
بالاخره آریوس در ایام محاکمه به طرز مشکوکی از دنیا رفت. احتمالاً او را مسموم کردند و به قول برخی از مخالفانش، وی به علّت گناه عظیم خود، به قضای الهی(6) از دنیا رفت(7) اما این نظریه تا قرن هفتم طرفدارانی داشت.(8)
در همین شورا، تثلیث به صورت نظریه ی رسمی کلیسا مطرح شد و عقاید و آیین های متعددی از اعتقادات رومی به آموزه های کلیسایی راه یافت.(9)؛ (10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.