پاسخ اجمالی:
یونس(ع) طبق بعضى از روایات، چهل سال تبلیغ کرد. اما قوم متعصب او در برابر دعوتش تسلیم نشدند. یونس(ع) از آنها مأیوس شد، و آنها را نفرین کرد. وقتی زمان عذاب الهی فرا رسید، یونس(ع) در حالى که خشمگین بود از میان آنها بیرون رفت و به طرف دریا فرار کرد و ماجرای سوار شدن بر کشتی و بر دریا افکنده شدنش و... پیش آمد. بدون شک یونس(ع) پیامبر، معصوم بود و هرگز مرتکب گناهى نشد، ولى بهتر این بود که باز هم تحمل به خرج مى داد، و تا آخرین لحظات قبل از نزول عذاب در میان قوم مى ماند، شاید بیدار مى شدند.
پاسخ تفصیلی:
پاسخ این سؤال در آیات 139ـ146 سوره «صافات» بیان شده است، نخست سخن از مقام رسالت او به میان آورده، مى گوید: (یونس از رسولان خداوند بود)؛ «وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ».
یونس(علیه السلام) همانند سایر انبیاء، دعوت خود را از توحید و مبارزه با بت پرستى شروع کرد، و سپس با مفاسدى که در محیط رائج بود، به مبارزه پرداخت.
اما آن قوم متعصب که چشم و گوش بسته از نیاکان خود تقلید مى کردند، در برابر دعوت او تسلیم نشدند.
یونس(علیه السلام) همچنان از روى دلسوزى و خیرخواهى مانند پدرى مهربان آن قوم گمراه را اندرز مى داد، ولى، در برابر این منطق حکیمانه، چیزى جز مغالطه و سفسطه از دشمنان نمى شنید.
تنها گروه اندکى که شاید از دو نفر تجاوز نکردند (عابد و عالمى) به او ایمان آوردند.
یونس(علیه السلام) آن قدر تبلیغ کرد که، تقریباً از آنها مأیوس شد، در بعضى از روایات آمده است: به پیشنهاد مرد عابد (و با ملاحظه اوضاع و احوال قوم گمراه) تصمیم گرفت به آنها نفرین کند.(1)
این برنامه، تحقق یافت و یونس(علیه السلام) به آنها نفرین کرد، به او وحى آمد که در فلان زمان عذاب الهى بر آنها نازل مى شود، هنگامى که موعد عذاب نزدیک شد، یونس(علیه السلام) همراه مرد عابد از میان آنها بیرون رفت، در حالى که خشمگین بود، تا به ساحل دریا رسید، در آنجا یک کشتى پر از جمعیت و بار را مشاهده کرد، و از آنها خواهش نمود که او را نیز همراه خود ببرند.
این همان است که قرآن در آیه بعد به آن اشاره کرده، مى گوید: (به خاطر بیاور، هنگامى را که به سوى کشتى مملو از بار و جمعیت فرار کرد)؛ «إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ».
تعبیر به «أَبَق» از ماده «اباق» به معنى فرار کردن بنده، از مولاى خود، در اینجا تعبیر عجیبى است، و نشان مى دهد که، ترک اولاىِ بسیار کوچک تا چه حد در مورد پیامبران عالى مقام از سوى خداوند، مورد سخت گیرى و عتاب واقع مى شود، تا آنجا که پیامبرش را بنده فرارى مى نامد!
بدون شک یونس(علیه السلام) پیامبر، معصوم بود و هرگز مرتکب گناهى نشد، ولى بهتر این بود که باز هم تحمل به خرج مى داد، و تا آخرین لحظات قبل از نزول عذاب در میان قوم مى ماند، شاید بیدار مى شدند.
درست است که، طبق بعضى از روایات، چهل سال تبلیغ کرد، ولى باز بهتر بود چند روزى یا چند ماهى هم بر آن مى افزود، چون چنین نکرد، تشبیه به بنده فرارى شد.
به هر حال، «یونس»(علیه السلام) سوار بر کشتى شد، اما طبق روایات، ماهى عظیمى سر راه را بر کشتى گرفت، دهان باز کرد، گوئى غذائى مى طلبد، سرنشینان کشتى گفتند: به نظر مى رسد گناهکارى در میان ما است! (که باید طعمه این ماهى شود، و چاره اى جز استفاده از قرعه نیست) در اینجا قرعه افکندند قرعه به نام «یونس»(علیه السلام) درآمد!
طبق روایتى قرعه را سه بار تکرار کردند، و هر بار به نام «یونس»(علیه السلام) در آمد، ناچار «یونس»(علیه السلام) را گرفتند و در دهان ماهى عظیم پرتاب کردند!
قرآن در آیات مورد بحث، با یک جمله کوتاه به این ماجرا اشاره کرده مى گوید: (یونس با آنها قرعه افکند و مغلوب شد)!؛ «فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ».
این تفسیر، نیز گفته شده که دریا طوفانى شد، و بار کشتى سنگین بود، و هر لحظه خطر غرق شدن، سرنشینان کشتى را تهدید مى کرد، و چاره اى جز این نبود که براى سبک شدن کشتى بعضى از افراد را به دریا بیفکنند، و قرعه به نام «یونس»(علیه السلام) درآمد، او را به دریا انداختند، و درست در همین هنگام نهنگى فرا رسید و او را در کام خود فرو برد.
به هر حال، قرآن مى گوید: (ماهى عظیم او را بلعید در حالى که مستحق ملامت بود)!؛ «فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ».
«اِلْتَقَمَه» از ماده «التقام» به معنى بلعیدن است.
«مُلِیم» در اصل از ماده «لوم» به معنى ملامت است و معنى «لائم» را مى دهد و در اینجا منظور این است که: خود را ملامت نمود.
مسلّم است، این ملامت و سرزنش، به خاطر ارتکاب گناه کبیره یا صغیره اى نبود، بلکه، علت آن تنها «ترک اولائى» بود که از او سر زد، و آن: عجله در ترک قوم خویش و هجرت از آنان بود.
اما خدائى که آتش را در دل آب، و شیشه را در کنار سنگ، سالم نگه مى دارد به این حیوان عظیم فرمان تکوینى داد، که کمترین آزارى به بنده اش «یونس» نرساند، او باید یک دوران زندان بى سابقه را طى کند، و متوجه «ترک اولاى» خود شود و در مقام جبران بر آید.
در روایتى آمده است: «أَوْحىَ الله تَعالى اِلَى الْحُوتِ لاتَکْسِرْ مِنْهُ عَظْماً وَ لاتَقْطَعْ لَهُ وَصْل»؛ (خداوند به آن ماهى وحى فرستاد که هیچ استخوانى را از او مشکن، و هیچ پیوندى را از او قطع مکن).(2)
«یونس»(علیه السلام) خیلى زود متوجه ماجرا شد، و با تمام وجودش، رو به درگاه خدا آورد از «ترک اولى» خویش، استغفار کرد، و از پیشگاه مقدسش تقاضاى عفو نمود.
در اینجا ذکر معروف و پرمحتوائى از قول یونس(علیه السلام) نقل شده که در آیه 87 سوره «انبیاء» آمده، و در میان اهل عرفان به ذکر «یونسیه» معروف است: «فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمِینَ»؛ (او در میان ظلمت هاى متراکم فریاد زد، که معبودى جز تو نیست، منزهى تو، من از ظالمان و ستمکاران بودم)!
بر خویشتن ستم کردم، از درگاهت دور افتادم، و به عتاب و سرزنش تو که جهنم آتش سوزانى براى من است، گرفتار شدم.
این اعتراف خالصانه، و این تسبیح توأم با ندامت، کار خود را کرد و همان گونه که در آیه 88 سوره «انبیاء» آمده: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ»؛ (ما دعاى او را اجابت کردیم و از غم و اندوه نجاتش دادیم، و این گونه مؤمنان را نجات مى دهیم)، خداوند او را مورد بخشش قرار داد.
اکنون ببینیم آیات مورد بحث، در این زمینه چه مى گوید؟ در یک جمله کوتاه مى گوید: (اگر او از تسبیح کنندگان نبود...)؛ «فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ».
(مسلماً تا روز قیامت، در شکم ماهى باقى مى ماند!)؛ «لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ».
و این زندان موقت، تبدیل به یک زندان دائم مى شد، و آن زندان دائم، مبدل به گورستان او مى گشت! سپس، قرآن مى گوید: (ما او را در یک سرزمین خشک و خالى از درخت و گیاه افکندیم، در حالى که بیمار بود)؛ «فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ».
ماهى عظیم در کنار ساحل خشک و بى گیاهى آمد، و به فرمان خدا لقمه اى را که از او زیاد بود، بیرون افکند، اما پیدا است این زندان عجیب، سلامت جسم یونس(علیه السلام) را بر هم زده بود، بیمار و ناتوان از این زندان آزاد شد.
درست نمى دانیم «یونس»(علیه السلام) چه مدت در شکم ماهى بود؟، ولى مسلّم است هر چه بود، نمى توانست از عوارض آن بر کنار ماند، درست است که فرمان الهى صادر شده بود که یونس(علیه السلام) هضم و جذب بدن ماهى نشود، اما این بدان معنى نبود که آثارى از این زندان را به همراه نیاورد، لذا جمعى از مفسران نوشته اند: او به صورت جوجه نوزاد، ضعیف و بى بال و پر از شکم ماهى بیرون آمد، به طورى که توان حرکت نداشت.
و باز در اینجا لطف الهى به سراغ او آمد، چرا که بدنش بیمار و آزرده، اندامش خسته و ناتوان بود و آفتاب ساحل او را آزار مى داد، پوششى لطیف لازم بود تا بدنش در زیر آن بیارامد، قرآن در اینجا مى گوید: (ما کدوبُنى بر او رویانیدیم) تا در سایه برگ هاى پهن و مرطوب بیارامد «وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِین».(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.