پاسخ اجمالی:
از دو راه مى توان دریافت که نظم، همواره حکایت از یک مبدأ عاقل دارد: 1- تجربه هاى روزمرّه بشرى؛ مثلا، براى ساخت یک ساختمان، از مصالحی خاصّ، باکمیّت و کیفیّتی خاصّ استفاده می شود. بدیهى است انتخاب نوع مصالح، کمّیّت لازم، کیفیّت مورد نظر و شیوه ترکیب آنها، نیازمند به یک مبدأ باشعور است. 2- حساب احتمالات است. فرض کنید کتابى با اوراق درهم ریخته و نامنظّم، در اختیار شخص نابینایى قرار گرفته تا آن را به صورت اوّل باز گرداند، احتمال موفّقیّت این شخص نابینا از روى تصادف، مساوى با صفر است.
پاسخ تفصیلی:
از دو راه مى توان به این حقیقت رسید که نظم همواره حکایت از یک مبدأ عاقل و متفکّر مى کند. این دو راه عبارتند از:
1ـ تجربه هاى روز مره بشرى .
به عنوان مثال، همه مى دانیم که باید براى ساختن یک خانه معمولى از مصالح خاصّى (سنگ، چوب، آهن و...)، باکمیّت (مقدار متناسب مصالح) و کیفیّت خاصّى (مثل اینکه آهن به صورت بُراده نباشد) استفاده شود.
بنابراین باید براى رسیدن به مقصود، از میان تمام مصالح و موادّ گوناگون موجود، موادّ مورد نظر را انتخاب نماییم. همچنین باید به مقدار و اندازه آن نیز توجّه داشته باشیم که کم و زیاد نشود و نیز کیفیّت و چگونگى هر یک از مصالح را از میان تمام کیفیّات موجود، انتخاب کنیم و گر نه هرگز به هدف خود نخواهیم رسید.
وقتى از این سه مرحله که گذشتیم، صحبت از طرز ترکیب این مصالح مختلف پیش مى آید که چگونه آنها را به صورت خاصّ و به هم پیوسته ترکیب کنیم، تا ساختمان موردنظر به دست آید؟
بدیهى است که هر یک از این مراحل چهارگانه (انتخاب نوع مصالح، کمّیّت لازم، کیفیّت مورد نظر و طرز ترکیب آنها با یکدیگر) نیازمند به یک مبدأ عقل و شعور است که آن را انجام دهد و بدون آن هیچ یک از این مراحل، عملى نیست.
تصادف کور و کر نمى تواند مصالح لازم و کیفیّت و کمیّت آن را انتخاب کرده و به گونه اى خاص با هم ترکیب کند. این گونه است که ما با مشاهده یک ساختمان به سرعت متوجّه مبدأ عقل و شعورى مى شویم که در ساختن آن به کار رفته است.
2. راه دوم، حساب احتمالات است.(1)
فرض کنید کتابى علمى که مطالب آن طبق شماره صفحه مرتّب شده و داراى 100 برگ مى باشد، در اختیار دارید. اوراق آن را درهم ریخته و پس و پیش سازید، به طورى که شماره ها و مطالب به صورت نامنظّم قرار گیرند. اکنون کتاب را به دست شخص بى سواد و یا نابینایى بدهید و خواهش کنید که آن را به صورت اوّل باز گرداند. به منظور برداشتن برگه اوّل، یک برگه بر مى دارد، ناگفته پیداست که احتمال رسیدن او به این مقصود، یک احتمال از صد احتمال است. این برگه را هر چه که هست، کنار مى گذارد؛ برگه دیگرى را به احتمال برگه دوم برمى دارد، احتمال درست از آب در آمدن آن، یک احتمال در نودونه احتمال است. بنابراین موفّقیّت او در قرار گرفتن برگه هاى شماره 1و2 در پشت سر هم، حدود یک احتمال در مقابل ده هزار احتمال است.
(یک صدم ضرب یک صدم مساوی است با یک ده هزارم)
میان این ده هزار احتمال، تنها یک احتمال وجود دارد که در دفعه اوّل، برگه اوّل و در دفعه دوم، برگه دوم را بتواند بردارد.
همچنین اگر برگه دیگرى را به منظور برگه سوم بردارد، احتمال موفّقیّت آن، یک احتمال در نودوهشت احتمال است. یعنى احتمال منظّم شدن برگه اوّل و دوم و سوم، حدود یک احتمال در مقابل یک میلیون احتمال است.
(یک صدم ضرب یک صدم ضرب یک صدم مساوی با یک میلیونم).
بنابراین احتمال موفّقیّت این شخص نابینا یا بى سواد در جمع آورى این کتاب و مرتّب کردن آن، یک احتمال از عدد یک با بیش از 150 صفر در مقابل آن است. به عبارت دیگر، احتمال موفّقیّت این شخص نابینا یا بى سواد از روى تصادف، مساوى با صفر است.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.