پاسخ اجمالی:
اسماعیلیان معتقدند که برادر بزرگتر باید به عنوان امام معرفی شود و امام صادق(ع) نیز به امامت اسماعیل نصّ زده است. از نکات جالب این که در بسیارى از کتاب هاى اسماعیلیه، مطلبی درباره این نصّ نیامده است. شیخ مفید مى گوید: در صورتی صحیح است برادر بزرگتر امام باشد که بعد از پدر باقى باشد. شیخ طوسی نیز می فرماید: خبر نقل شده که «بدا لله فى اسماعیل»، یعنى بدا من الله. زیرا مردم خیال مى کردند که اسماعیل امام بعد از امام صادق(ع) است ولى وقتى از دنیا رفت، فهمیدند که اشتباه تصور مى کردند.
پاسخ تفصیلی:
اسماعیلیان معتقدند که امام صادق صریحاً به امامت اسماعیل نص زده است. از نکات قابل توجه این است که در بسیارى از کتاب هاى اسماعیلیه درباره نص به اسماعیل و بالاخص محمدبن اسماعیل مطلبى نیامده است. (1) و جالب تر آنکه علماى امامیه نیز به این مسئله توجه خاصى مبذول نداشته و در کتب خود به این بحث نپرداخته اند. مثلا آیت الله سبحانى در کتاب تاریخ الاسماعیلیه با اینکه به امامت آن ها پرداخته ولى هیچ مطلبى در این زمینه نیاورده است. حمیدالدین کرمانى در کتاب المصابیح فى اثبات الامة مى نویسد: «جعفر نص بر اسماعیل زد، ولى شیعه در موتش در زمان امام صادق و اشاره به بعضى از اولاد جعفر اختلاف کرد...(2) حمید الدین کرمانى در این جا فرض را بر این گذاشته که امام نص بر اسماعیل زده و نور امامت در نفس اسماعیل قرار گرفته و به هیچ وجه نمى شود این نور از اسماعیل به برادرش امام کاظم(علیه السلام) برسد، بلکه اگر قرار است به کسى برسد به فرزندان اسماعیل منتقل گشته است. شیخ مفید در جواب این تلقى مى گوید: «اما آن چه اسماعیلیه مى گویند که اسماعیل ـ رحمة الله ـ فرزند بزرگ بود و نصّ باید به اولاد اکبر زده شود، این حرف وقتى صحیح است که بزرگتر باقى بماند، نه اینکه قبل از پدر از دنیا برود. پس اگر یقین داریم که فرزند بزرگ تر زودتر از پدر درگذشته است، پس معنایى براى نصّ باقى نمى ماند، و اگر امام نصّ هم زده باشد، دروغ در مى آید. زیرا معناى نصّ آن است که بعد از من آن منصوص علیه، امام است و اگر آن منصوص قبل از امام صادق از دنیا رفته است، پس معناى نصّ کذب درآمده است. چگونه ممکن است که خدا علم داشته باشد که قبل از امام صادق از دنیا مى رود و با این حال امر کند که او جانشین تو است. این کار عبث است و باعث کذب نصّ مى شود، زیرا فائده نصّ از بین رفته و هیچ غرضى بر آن مترتب نگردیده است. اما روایاتى که نقل مى کنند که امام بر اسماعیل نصّ زده است، این یک توهم است و کسى را نمى شناسیم که این مطلب را بیان کرده باشد، بلکه چون صحابه امام خیال مى کردند فرزند بزرگتر جاى پدر مى نشیند، تصورشان این بود که اسماعیل امام بعدى است و وقتى اسماعیل درگذشت، توهم آن ها هم برطرف شد و یقین کردند که اسماعیل امام نیست. بعضى این ظنّ و گمان را اصل قرار داده و بر همان توهمات خود باقى ماندند و ادعاى نص بر اسماعیل کردند و حال آن که هیچ نقلى در این زمینه از بزرگان نرسیده است». (3)
بنابراین از دیدگاه شیخ مفید، مسئله امامت اسماعیل بر اسماعیلیه مشتبه شده و آنان با تصورات خود زندگى کردند نه با واقعیات جامعه. شیخ طوسى نیز به صورت مختصر در این زمینه مى نویسد: «اما خبرى که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که بدا لله فى اسماعیل، یعنى بدا من الله. زیرا مردم خیال مى کردند که اسماعیل امام بعد از امام صادق است ولى وقتى از دنیا رفت، فهمیدند که اشتباه تصور مى کردند، لذا امام صادق فرمود: بدا لله فى اسماعیل یعنى بدا من الله فى اسماعیل...» (4)
داعى ادریس قرشى در کتاب «زهر المعانى» در این باره مى نویسد: «منصور عباسى فردى را مأمور کرد تا به درس امام صادق رفته و اوضاع را بررسى کند. آن فرد فهمید که امام صادق عهد خود را به اسماعیل واگذار کرده است. این مطلب را به منصور عباسى رساند. منصور امام صادق را احضار کرده و به او گفت که تو اسماعیل را به عنوان امام بعد از خود نصب کرده اى! امام طفره رفت. آن مرد که در پشت پرده اى مخفى شده بود بیرون آمد و ماجرا را تعریف کرد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «این مطلب حق است»، منصور امام را به خانه اش بازگرداند... امام صادق (علیه السلام) هنگامى که نص بر اسماعیل زد، اسماعیل از حسادت اطرافیان در بیم بود، لذا وقتى مرگ او نزدیک شد، به پدرش توصیه کرد که فرزندش را تحت تکفّل یک حجاب و یک امام مستودع قرار دهد... لذا امام صادق(علیه السلام) محمد بن اسماعیل را به میمون بن غیلان بن بیدر بن مهران بن سلمان فارسى به عنوان امام مستودع سپرد تا او را تربیت کند،... اسماعیل مریض شد و امام صادق همه را فرا خواند و روز سوم اسماعیل را به سوى قبر حمل کرد و از همه شهادت گرفت که اسماعیل از دنیا رفته است. امام این کار را کرد تا خبر به منصور عباسى برسد و خبر به آن ملعون رسید... بعد از واقعه اسماعیل را در بصره دیدند و گفتند: این اسماعیل بن جعفر است که زنده شده است. خبر به منصور عباسى رسید و امام صادق را فرا خواند، ولى امام شاهدان را احضار کرد و به منصور عباسى فهماند که اسماعیل از دنیا رفته است. این کار امام به خاطر این بود که جان اسماعیل را که امام بعدى بود، حفظ نماید و از این زمان دوران غیبت و ظهور اسماعیل شروع شد. سپس امام صادق، موسى بن جعفر را به عنوان حجاب و امام مستودع محمدبن اسماعیل قرار داد و اکثر شیعه حول او جمع شدند و اسم را گرفتند و مسمّى را رها ساختند و به لفظ قانع شده و معنى را کنار گذاشتند و امام صادق فرزند فرزندش (محمد بن اسماعیل) را تحت تکفل میمون قداح و پسرش عبدالله بن میمون قرار داده و به آنان امر کرد که محمدبن اسماعیل را از همه مخفى بدارند و فقط بر خواص آشکار سازند... و امر امامت به صورت مکتوم در نسل وى باقى ماند تا اینکه مهدى در مغرب ظهور کرد و حدیث پیامبر که فرمود: «انّ الشمس تطلع من مغربها»، (5) به واقعیت پیوست... محمدبن اسماعیل در مدینه بود که هارون الرشید از او مطلع گردید و افرادى را فرستاد تا وى را دستگیر کنند. محمدبن اسماعیل در خانه اش سردابى داشت و وقتى ماموران دولتى آمدند، در سرداب خانه مخفى شد و ماموران نتوانستند آنرا بیابند... بنابراین بعد از رفتن ماموران به نیشابور رفت... و بعد از محمدبن اسماعیل فرزندش عبدالله امام شد و حجابش عبدالله بن میمون قداح بود و عبدالله اولین از سه امام دور ستر بود... دومین آن ها احمد بود... و سومین آن ها فرزندش حسین بن احمد بود و حجاب این دوره احمدبن عبدالله بن میمون بود... احمدبن عبدالله بن میمون قداح رسالة الجامعه را نوشت و ابن حوشب را به یمن ارسال کرد... و بعد از حسین بن احمد، نوبت به سعید رسید که همان مهدى اى بود که در مغرب ظهور کرد... و حجاب ها کنار رفتند و امام وقت، دوره کشف را آغاز کرد...». (6)
این بود خلاصه اى از قصه ممزوج داعى ادریس قرشى درباره اسماعیل و فرزندانش که تمام دیدگاههاى مختلف ارباب تاریخ و رجال را به هم درآمیخته و یک تاریخ جدید از آنها درست کرده است. (7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.