پاسخ اجمالی:
اگر افرادى که شفاعت مى شوند هیچ گونه شایستگى نداشته باشند و در عین حال به آنها بدون جهت کمک شود و بر دیگران مقدّم گردند، این کار یک نوع تبعیض ناروا و پارتی بازی و تشویق مردم به گناه است. ولى اگر بعضى از گناهکاران به خاطر پیوندهاى معنوى که با خدا داشتند و ارتباط ایمانى که با اولیاى پروردگار برقرار ساخته بودند، مورد کمک شفیعان روز رستاخیز قرار گیرند، این شفاعت نه تنها موجب تشویق گناهکاران و مستلزم تبعیض ناروا نیست، بلکه عین عدالت و وسیله تربیت و بازگشت افراد گنهکار از نیمه راه است.
پاسخ تفصیلی:
شفاعت در اسلام هست و از اصول مسلّم اسلام به شمار مى رود و هرکس که مختصر آشنایى با قرآن و احادیث اسلامى داشته باشد مى داند که نوید شفاعت، نسبت به افرادى که شایستگى شفاعت دارند، مطلبى است قطعى و آن چنان نیست که بتوان درباره آن شکّ و تردید به خود راه داد.
پیش از آن که درباره دلایل نقلى شفاعت به بحث و گفتگو بپردازیم لازم است پیرامون حقیقت شفاعت توضیحاتى بدهیم تا روشن شود که حقیقت شفاعت چیست و تفاوت آن با «پارتى بازى» چگونه مى باشد.
شفاعت در لغت به معناى «ضمیمه کردن چیزى به چیز دیگر و جفت نمودن آن» است و در اصطلاح مذهبى به معناى کمک کردن اولیاى خدا (پیامبران، امامان و مردم صالح و درستکار) براى نجات افرادى است که در طول زندگى مرتکب لغزش هایى شده اند.
البتّه کمک به نجات افراد گنهکار دو صورت دارد: یک شکل آن به اصطلاح پارتى بازى و ظلم و ستم و تبعیض نارواست و شکل دیگر آن یک نوع درس تربیت، روزنه امید و وسیله تکامل مى باشد.
اگر افرادى که مورد شفاعت واقع مى شوند هیچ گونه شایستگى نداشته باشند، و در عین حال به آنها بدون جهت کمک شود و بر دیگران مقدّم گردند، این کار یک نوع تبعیض ناروا و تشویق مردم به گناه و تأمین دادن به آنها در برابر جنایات است.
این همان شفاعت غلط و ناروایى است که باید گفت موجب جرأت جنایتکاران و گناهکاران مى گردد و امید به چنین شفاعتى سبب مى شود که افراد مجرم از انجام هیچ جنایتى کوتاهى نکنند، ولى مسلّماً هدف آیات، این نوع شفاعت نیست که عقل و خرد آن را محکوم مى کند.
ولى اگر بعضى از گناهکاران به خاطر پیوندهاى معنوى که با خدا داشتند و به خاطر ارتباط ایمانى که با اولیاى پروردگار برقرار ساخته بودند مورد کمک شفیعان روز رستاخیز قرار گیرند، در این صورت نوید شفاعت نه تنها موجب تشویق و مستلزم تبعیض ناروا نیست، بلکه عین عدالت و وسیله تربیت و بازگشت افراد گنهکار از نیمه راه است.
توضیح این که: همان طور که قرآن مجید بیان مى کند، شفاعت اولیاى خدا منوط به اذن پروردگار جهان است و تا اجازه خدا نباشد هیچ کس نمى تواند شفاعت نماید، ناگفته پیداست که اذن خدا بى جهت و بدون حکمت نخواهد بود؛ در این صورت باید گفت اذن خدا شامل حال کسانى مى شود که براى عفو و اغماض شایستگى دارند و اگر در طول زندگى لغزش و گناهى داشتند به مرحله پرده درى و طغیان نرسیده و اگر رابطه خود را در بعضى از جهات ضعیف کرده اند، ولى بکلّى آن را از بین نبرده اند، چنین افرادى که پیوندهاى گوناگون خود را با حقّ و حقیقت نگسسته اند مشمول و شایسته شفاعت مى شوند.
نوید شفاعت با این شرط خود هشدارى است به افرادى که گاهى مرتکب گناه مى شوند که به هوش باشند و هرچه زودتر از ادامه گناه باز گردند و همه پیوندها را پاره نکنند و پرده ها را ندرند و از شعاع شفاعت دور نگردند که در غیر این صورت، راه نجاتى براى آنان نخواهد بود.
همین احساس و توجّه، در بازگشت افراد گنهکار به راه حق و تجدید نظر در برنامه هاى غلط مؤثّر مى گردد و در حقیقت، روزنه امیدى براى پاک ساختن برنامه زندگى از نقاط تاریک محسوب مى شود.
تجربه نشان داده است که اگر روزنه امیدى به روى افراد مجرم گشوده شود و احساس نمایند که اگر در برنامه غلط نارواى خود تجدید نظر کنند، راه نجاتى براى آنها هست، در این صورت بسیارى از آنان از بیراهه به راه باز مى گردند.
در قوانین جزایى و کیفرى جهان، قانونى به نام عفو زندانیان و مجرمان بزرگ و محکومان به حبس ابد وجود دارد; نکته آن این است که روزنه امیدى براى این افراد باز شود و در برنامه زندگى خود تجدیدنظر نمایند و اگر این روزنه نبود، علّت نداشت که در همان محیط آرام بنشینند و دست به جنایت نزنند زیرا بالاتر از سیاهى (زندان ابد) رنگى نیست.
شفاعت درباره افراد لایق و شایسته جز روزنه امید براى امکان تجدید حیات دینى و اخلاقى، چیزى نیست و مخصوص کسانى است که روابط خود را با خدا و اولیاى دین حفظ کرده اند ولى کسى که داراى اعمال نیک نبوده و از ایمان به خدا بهره نداشته باشد و عمرى در گناه و فساد به سر برده است هرگز مشمول شفاعت نخواهد بود.
فرق این دو گروه را مى توان در ضمن مثالى مجسّم ساخت:
فرض کنید سربازانى مأمور گشودن دژى بر فراز کوهى مى باشند و گشودن آن دژ، در حفظ کشور آنان از تجاوز خارجى فوق العاده مؤثّر است; فرمانده ماهر و ورزیده، وسایل لازم براى صعود و گشودن دژ را در اختیار آنان مى گذارد و فرمان بالا رفتن را صادر مى نماید.
آن گروه از سربازان بى انضباط و ترسو که گوش به فرمان فرمانده نداده و در پایین کوه مى مانند هیچ گاه مشمول حمایت او نمى گردند، امّا آن گروهى که فداکارند و به سرعت از کوه بالا مى روند، اگر در میان آنان افرادى ضعیف و ناتوان باشند و در بعضى از گذرگاه ها بلغزند، یا صعود و بالا رفتن به تنهایى در بعضى از نقاط حسّاس کوه براى آنها مشکل باشد، فرمانده دلسوز مراقب حال آنان بوده و در نقاط حسّاس به آنها کمک کرده و از لغزشگاه عبورشان مى دهد.
این نوع مراقبت و کمک، یک نوع شفاعت است و از آن افرادى است که در مسیر هدف گام بر مى دارند و اشکالى ندارد که فرمانده دلسوز پیش از صعود به کوه، این مطلب را اعلام کند و بگوید اگر شما در نقاط حسّاسى از صعود باز بمانید از کمک هاى بى دریغ من محروم نخواهید ماند و من با تمام قوا کوشش مى کنم که شما را در این هدف کمک کنم.
یک چنین اعلام قبلى، افراد را براى کار دلگرم کرده و نور امید را در دل آنان پدید مى آورد و بر قدرت و پایدارى آنان مى افزاید و در حقیقت یک نوع تربیت و وسیله تکامل است.
آیا اگر شفاعت یک نوع کمک به نجات افراد در زمینه هاى مساعد باشد، مستلزم تبعیض نارواست و یا ترجیح بدون دلیل و تشویق به گناه و پارتى بازى بى جهت محسوب مى شود!
قرآن و مسأله شفاعت
آیات مربوط به شفاعت را مى توان به سه دسته تقسیم نمود:
1- آیاتى که شفاعت را نفى مى نماید مانند: «وَ اتَّقُوا یَوْمَاً لا تَجْزِى نَفْس عَنْ نَفْس شَیْئَاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْهَا شَفاعَة وَ لاَ یُؤخَذُ مِنْهَا عَدْل وَ لاَ هُمْ یُنْصَرُونَ»؛ (و از آن روز بترسید که کسى مجازات دیگرى را نمى پذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته مى شود و نه غرامت از او قبول خواهد شد و نه یارى مى شوند).(1)
2- آیاتى که شفاعت را از آن خدا دانسته و آن را به ذات خدا منحصر مى داند، مانند: «مَالَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِىٍّ وَ لاَ شَفِیع»؛ (هیچ سرپرست و شفاعت کننده اى براى شما جز او نیست).(2)
3- آیاتى که به وجود شفیعانى که به اذن پروردگار شفاعت مى کنند صریحاً اعتراف مى کند و پذیرش شفاعت آنها را به اذن خداوند محدود مى سازد مانند: «مَنْ ذَا الَّذِى یَشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاّ بِاِذْنِهِ»؛ (کیست که در نزد او جز به فرمان او شفاعت کند؟!)(3)
و نیز مى فرماید: «یَوْمَئِذ لاَ تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ اِلاّ مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ رَضِىَ لَهُ قَوْلا»؛ (در آن روز شفاعت هیچ کس سودى نمى بخشد، جز کسى که خداوند رحمان به او اجازه داده و به گفتار او راضى است).(4)
این آیات و آیات دیگرى صریحاً ثابت مى کند که در روز رستاخیز بطور اجمال شفیعانى وجود دارند که به اذن پروردگار، درباره گناهکاران شفاعت مى کنند و خداوند نیز شفاعت آنان را مى پذیرد.(5)
با این آیات صریحى که در قرآن پیرامون وجود شفاعت وارد شده است، تکلیف کسانى که درباره آن به خود شکّ و تردید راه مى دهند و یا بطور کلّى به انکار آن بر مى خیزند روشن است.
مقصود از آیاتى که شفاعت را نفى مى کنند چیست؟
با در نظر گرفتن عقاید خرافى که عرب بت پرست درباره شفاعت بت ها داشت، هدف دسته نخست از آیات که شفاعت را بکلّى نفى مى کند، روشن مى گردد؛ آنان مى گفتند که این بت ها شفیعان ما در درگاه الهى مى باشند و خدا این عقیده خرافى را از آنان در قرآن در سوره هاى مختلفى نقل کرده است مانند:
«وَ یَقُولُونَ هَؤلاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللهِ»؛ (و مى گویند اینها شفیعان ما نزد خدا هستند).(6)
بسیارى از آیاتى که بطّور کلّى شفاعت را انکار مى کند مربوط به این نوع شفاعت است که عرب جاهلى به آن اعتقاد داشت. از این جهت قرآن در سوره زمر، آیه 43 هنگامى که از بت پرستان موضوع شفاعت بت ها را نقل مى کند فوراً به ردّ آنها پرداخته و آن را از آن خدا مى داند، آن جا که مى فرماید:
«اَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ شُفَعَاءَ... قُلْ لِلهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعاً»؛ (یا آنان غیر از خدا شفیعانى گرفته اند؟!... بگو تمام شفاعت از آن خداست).
از این بیان استفاده مى شود که هدف آیاتى که شفاعت را انکار مى کنند، مربوط به آن نوع از شفاعت صحیح نیست که به حکم دسته سوّم از آیات به اذن خدا انجام مى گیرد، بلکه مربوط به شفاعت بت هایى است که نه شایستگى شفاعت کردن را دارند و نه خدا به آنها اذن داده است.
هدف برخى از آیات دیگر که به صورت ظاهر شفاعت را نفى مى کنند، محکوم کردن خیال هاى باطل یهود است; زیرا آنان تصوّر مى کردند که چون نیاکان آنها پیامبران بودند - هر اندازه هم مجرم باشند - شفاعت آنان را خواهند کرد.
آنان تصوّر مى کردند که براى گناهان مى توان فدا و بدل تهیّه نمود; همان طور که در این جهان مى توان از طریق رشوه و پارتى و هدایا و تحف، جرایم را از بین برد و افکار داوران را دگرگون ساخت.
قرآن مجید براى این که خطّ بطلان بر چنین افکار بکشد و اعلام نماید که در آن روز هیچ کس حقّ شفاعت و وساطت ندارد و از کسى فدا و بدلى پذیرفته نمى شود و چیزى جز عمل، انسان را نمى تواند نجات دهد چنین فرمود:
«وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِى نَفْسٌ عَنْ نَفْس شَیْئاً وَ لاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لاَ یُؤخَذُ مِنهَا عَدْلٌ وَ لاَ هُمْ یُنْصَرُونَ»؛ (از روزى بترسید که کسى مجازات دیگرى را نمى پذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته مى شود و نه غرامت از او قبول خواهد شد نه یارى مى شوند).(7)
بنابر این، مجموع آیاتى که شفاعت را نفى مى کنند، با در نظر گرفتن عقاید رایج عرب و یهود، درباره شفاعت و به کمک قراینى که در قبل و بعد خود آیات وجود دارد، آن نوع شفاعت را مى گوید که عرب بت پرست و یا یهود معتقد بودند و حساب این نوع شفاعت، با شفاعتى که آیات دسته دوّم و سوّم بطور اجمال ثابت مى کنند، جداست.
آن دسته از آیات (دسته دوّم) که شفاعت را از آن خدا مى داند، با دسته سوّم که به وجود شفیعانى اشاره مى کند که به اذن پروردگار شفاعت خواهند کرد، کوچکترین منافاتى ندارد؛ زیرا شفاعت اصلا از آن خداست و دیگران با اذن و اجازه خدا از این حقّ مطلق استفاده مى نمایند.(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.