پاسخ اجمالی:
امروزه بر همگان آشکار گردیده که هیاهوی معارضه با قرآن تنها تبلیغاتی بیش نبوده و نیست. مسیلمة و اسود عنسی سبک مغزهایی بودند که در زمان پیامبر(ص) به معارضه با قرآن برخاستند. آنان بی توجه به محتوای سخنانشان، تنها به دنبال تلفیق کلمات مسجع بودند. پس از رحلت پیامبر(ص) نیز برخی از نویسندگان و ادبای معروف به معارضه با قرآن متهم شدند هر چند نسبت دادن اين كار به آنها از نظر تاريخى مسلم نيست.
پاسخ تفصیلی:
پاسخ اين سؤال روشن است؛ زيرا اين موضوع مسأله كوچكى نيست كه تاريخ بتواند آن را فراموش كند؛ اگر چنين اتفاقى مى افتاد همه جا آن را آشكار كرده، و روى آن مانور مى دادند و بهره بردارى گسترده تبليغاتى مى كردند؛ بنابراين به مصداق ضرب المثل معروف «لَوْ كان لَبانَ»: «اگر چنين چيزى بود حتماً آشكار مى شد» بايد هر نوع مبارزه و معارضه واقعى با قرآن جلوه داشته باشد.
لذا پاره اى از افراد كه شايد هرگز به فكر معارضه با قرآن نبودند را به اين كار متهم نمودند و روى آن تبليغ مى كردند.
تنها كسى كه نام او در تاريخ [به عنوان مدعی معارضه] ثبت شده مسيلمه (مشهور به كذّاب) است كه در همان عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) در سرزمين يمامه (از نواحى شرق حجاز) قيام كرد و ادّعاى پيامبرى نمود.
سخنانى كه از او به عنوان معارضه با قرآن نقل شده نشان مى دهد كه گذشته از همه اينها، او مردى سبك مغز بود و بى آنكه به محتواى سخن بينديشد به دنبال سجع در كلمات بود.
اسود عنسى از كسانى بود كه در اواخر عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله) به معارضه با قرآن برخاست، او نيز چنين مى پنداشت كه براى معارضه با قرآن كافى است كلمات مسجعى را به هم تلفيق كند هر چند محتوايى نداشته باشد.
ولى به زودى پيروانش به فساد عقيده او پى بردند و دست از پيروى وى كشيدند.
بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز افرادى را به معارضه با قرآن متّهم ساخته اند هر چند نسبت دادن اين كار به آنها از نظر تاريخى مسلم نيست. از جمله آنها مى توان عبدالله بن مقفع (از نويسندگان و ادباى معروف قرن دوم هجرى) كه در عصر امام صادق (عليه السلام) مى زيسته نام برد. به هر حال اعتقادات او دقيقاً براى ما روشن نيست؛ ولى آنچه مسلم است اينكه او داعيه معارضه با قرآن نداشته است؛ اما بعضى مى گويند كه كتاب معروف «الدُّرَّةُ اليتيمةُ» را به اين منظور نوشته است.
خوشبختانه كتاب مزبور در دسترس ما است و چندين بار چاپ شده و كمترين اشاره اى در اين كتاب به مسأله معارضه با قرآن ديده نمى شود، و معلوم نيست چرا چنين نسبتى به او و كتابش داده اند.
ابوالعلاء معرى نيز از كسانى به شمار مى رود كه چنين نسبتى به او داده شده است. او از نويسندگان و شعراى معروف قرن پنجم هجرى و فردى ملحد بود و سخنان زننده اى از او نقل شده است. حتى وضع او قابل مقايسه با عبدالله بن مقفع نيست؛ ولى به هر حال سند تاريخى كه نشان دهد او در فكر معارضه، با قرآن بوده در دست نداريم، و ظاهراً انتساب چنين نسبتى به او به خاطر اتهامش به بى دينى و الحاد از يك سو، و اديب و نويسنده و شاعر بودنش از سوى ديگر است.
احمد بن حسين كوفى شاعر معروف به متنبى، چنانكه از نامش پيدا است ادعاى نبوت كرد، او از ادباى قرن چهارم هجرى بود؛
يكى ديگر از كسانى كه به فكر معارضه قرآن بود، احمد بن يحيى معروف به ابن راوندى است كه از متكلمان معتزله و ملازم با ملحدان و مخالفان اسلام بود.
مى گويند: او در مقام معارضه با قرآن، دست به تأليف كتابى به نام التاج زد ولى تاكنون نمونه اى از آن كتاب به دست نيامده است.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.