پاسخ اجمالی:
نفوذ اندیشه های یونانی بر مسیحیت و تأثیر عقاید گنوسی و اعتقاد به خدایی برتر که از این جهان کاملا جداست در پاسخ به پرسش هایی مانند اینکه کمال مطلق چگونه نقص را به وجود آورد و...، غلبه ی کلیسای پولسی و رشد روز افزون کلیسای روم و ظهور اندیشه عیسی ـ خدایی و بالاخره، تنظیم کانن مسیحیت توسط مارسیون که در کنار پولس، بزرگ ترین بدعت گذاران در دین عیسی(ع) می باشند، از مهم ترین رویدادهای قرن دوم میلادی است.
پاسخ تفصیلی:
نفوذ اندیشه های یونانی، بر مسیحیت، غلبه ی کلیسای پولسی و اندیشه عیسی ـ خدایی و بالاخره، تنظیم کانن مسیحیت از مهم ترین رویدادهای قرن دوم میلادی است.
1ـ در سده های نخستین عصر مسیحی، وجود مبدأ نخست و کمال مطلق، نقطه ی شروع تمام نظام های هستی شناسی بود. این فرض مهم پرسش های اجتناب ناپذیری را به میان می آورد. اینکه کمال مطلق چگونه نقص را به وجود آورد، شرّ از کجا آمده و ارتباطش با خیر چگونه است و اینکه چگونه واقعیت تغییر ناپذیری ابدی جهان مخلوق فانی را پدید آورد؟
گنوسی گری(1) که در قرن دوم در جهان مسیحیت رشد و نمو یافت. در پاسخ به این پرسش ها از متفکران راست عقیده ی کلیسا متمایز بود. مصر خواستگاه اندیشه ی گنوسی در قرن دوم بود. نویسنده ی کتاب تاریخ تفکر مسیحی در معرفی اندیشه ی گنوسی چنین آورده است:
«گنوستیسیسم» واژه ای است که امروزه بر مجموعه ای از فرقه های قرن دوم میلادی که دیدگاه های مشترکی با یکدیگر داشتند، اطلاق می شود. آنان معتقد به خدایی برتر و متعالی بودند که از این جهان کاملاً جدا و متمایز بود. او نقشی در خلقت جهان نداشت و این جهان در نتیجه ی عمل الوهیتی فرودست تر که آنان، غالباً او را با خدای عهد عتیق یکی می دانستند، به وجود آمده بود. بین خدای متعالی و این جهان شریر، سلسله مراتبی از موجودات الهی قرار داشتند. بدن ما، موجودی مادی، بخشی از این جهان بود، در حالی که روح انسانی اخگری الهی بود که در دام بدن گرفتار آمد. نجات و رستگاری، گریز روح از بدن به سوی قلمروهایی که جهان را احاطه کرده بودند بگذرند. این قلمروها توسط ستارگان و سیارات و در نهایت توسط موجودات الهی متخاصم کنترل می شد، نجات و رستگاری به واسطه ی معرفت حاصل میشد. این معرفت یا به معنای دستیابی به رازهایی جادویی بود که حرف رمزهایی برای پشت سر ندادن موانع موجودات الهی تا رسیدن به خدای متعال تلقی می شد و یا شکل فلسفی تری داشت و به معنای نایل آمدن به یک شناخت عمیق و وجودی از خویشتن بود. گنوستیسیسم، مذهبی بود که با مسیحیت راست دینانه عمیقاً متفاوت بود. گروه های متفاوت گنوستیک، کتاب های مقدس خاص خودشان را داشتند. آنان همچنین به سنن پنهانی و دور از دسترس استناد می نمودند و ادعا می کردند که از یکی از رسولان به آنان رسیده است.»(2)
بزرگ ترین متفکر گنوسی قرن دوم، وانتینوس بود که خود را مسیحی می دانست و در حدود سال 137 میلادی به کار تعلیم مشغول بود. محتمل است کتاب انجیل حقیقت که در «نج حمادی» کشف شد اثر او باشد. امروزه بیشتر شناخت ما از تعالیم والنتینوس از دو کتاب بر ضد بدعت ها نوشته ی ایرنئوس در پایان قرن دوم وبیان تعالیم فلسفی نوشته ی هیپولتیوس در سال 230 میلادی به دست آمده که بر ضد گنوسی ها نوشته شده اند.(3) گنوسی گری جدی ترین تهدید علیه کلیسای متحد به حساب می آمد. دو معلم بزرگ الهیات مسیحی در قرن دوم و آغاز قرن سوم، با نام های کلمنت اسکندرانی (150 تا 215 میلادی) و اوریجن اسکندریه ای (185 تا 254 میلادی) تحت تأثیر عقاید گنوسی قرار داشتند.(4)
2ـ مارسیون (مارکیون) را که از طرفداران سرسخت پولس و تحت تأثیر عقاید گنوسی بود، بزرگ ترین بدعت گذاران قرن دوم نامیده اند. او کتابی به نام متناقضات منتشر کرد و به تفاوت های عمده ی میان عهد عتیق و جدید پرداخت. وی معتقد بود که خدای انجیل خدایی نو و برای یهودیان ناشناخته است که از آن در تورات نامی نیست. از نگاه مارسیون، پولس قبل از دیگران به این واقعیت پی برده است. او معتقد بود که خداوند وی را برای برگرداندن کلیسا به درک تعلیمات پولس برانگیخته است.
اولین مسیحی که به فکر تنظیم و تثبیت اصول اعتقادی افتاد، مارسیون بود. او در سال 145 میلادی اولین کانن مسیحی را پایه گذاری کرد. وابستگی او به مشرب پولس و مخالفت شدید با یهودیت موجب شد که کانن خود را از ده نامه ی پولس، انجیل حقیقت و انجیل لوقا تشکیل دهد. او معتقد بود که در نامه های پولس دست برده شده است و به همین دلیل با نقد مکتبی و دقت و بررسی کامل، آن را بر طبق دیدگاه خود پاکسازی کرد. تشکیل اولین کانن مسیحیت به دست مارسیون، که روحانیت کلیسا او را مرتد کبیر و اولین و بزرگ ترین رافضی می نامید و رقیب سرسخت خود می دانست، سبب شد که کلیسا هم با او مقابله کند و به فکر تنظیم کانن براساس تفکر خود افتد. بسیاری از محققان، از جمله کوستر، عمل مارسیون را انگیزه ی بسیار مؤثری برای شکل گیری مجموعه تثبیت شده ی اصول اعتقادی کلیسا می دانند. فیلهاوار قدمی فراتر گذاشته است و مارسیون را خالق این تفکر می شمارد.(5)
روایات اسلامی ما مارسیون را در کنار پولس، بزرگ ترین بدعت گذاران در دین عیسی(علیه السلام) دانسته اند.
3ـ رشد روز افزون کلیسای روم از مسائل مهم قرن دوم به شمار می رود. شکل گیری تعلیم مربوط به جانشینی رسولان و حرمت روز افزون عشای ربانی، عوامل مهمی در قدرت یافتن اسقف ها به شمار می آمدند. این امر سبب شد که به تدریج اسقفان برخی از کلیساها مهم تر از اسقفان سایر کلیساها به شمار آیند. اعتلای مقام اسقف در ادامه قرن دوم خیلی سریع سبب فزونی حرمت اسقف کلیسای شهر روم شد. در سال 100 میلادی، کلیسای روم بزرگ ترین و ثروتمندترین کلیسای مسیحی بود. در زمانی که کلیساهای بخش شرقی به مباحث اختلاف برانگیز الهیاتی اشتغال داشتند، کلیسای روم که تنها از طریق پولس با مسیحیت آشنا شده بود، به دور از این گونه مباحث، همت خود را برای اثبات برتری کلیسای روم بر دیگر کلیساها مصروف می کرد.(6)
برخی از گزارش ها خبر از آزار و شکنجه ی مخالفان دیدگاه حاکم بر کلیسا توسط کلیسای پرطرفدار پولس می دهد که این خود نشان از قدرتمندی کلیسا و یا نوعی ارتباط با قدرت حاکم در برخی از مقاطع حساس دارد.
در آغاز قرن سوم، کلیسای روم بسیار قدرتمند شده بود و تفاسیر آموزه ها و کیفیت اجرای تعلیمات را به کلیساهای تحت پوشش ارائه می کرد. اما اقتدار پاپ به این دلیل نبود که جانشین پطرس شمرده می شد. مسئله جانشینی پطرس را پاپ لئوی اول در قرن پنجم به صورت ضابطه مطرح کرد.(7)، (8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.