پاسخ اجمالی:
امام سجاد(ع) و زینب کبرى(س) پیام انقلاب و شهادت سرخ آن حضرت و یارانش را با سخنان آتشین خود به اطلاع افکار عمومى مى رساندند و طبل رسوایى حکومت پلید اموى را به صدا در آوردند. آنان در این سفر، آثار چهل سال تبلیغات مسموم کننده را از بین برده و چهره کریه حکومت اموى را به خوبى معرفى کردند و افکار خفته مردم شام را بیدار و متوجه حقایق ساختند.
پاسخ تفصیلی:
هر قیام و نهضتى عمدتا از دو بخش «خون» و «پیام» تشکیل مى گردد، مقصود از بخش خون، مبارزات خونین و قیام مسلحانه است که مستلزم کشتن و کشته شدن و جانبازى در راه آرمان مقدس است. مقصود از بخش پیام نیز، رساندن و ابلاغ پیام انقلاب و بیان آرمان ها و اهداف آن است. در پیروزى یک انقلاب اهمیت بخش دوم کمتر از بخش اول نیست؛ زیرا اگر اهداف و آرمان هاى یک انقلاب در سطح جامعه تبیین نشود، انقلاب از حمایت و پشتیبانى مردم برخوردار نمى گردد و در کانون اصلى خود به دست فراموشى سپرده مى شود و چه بسا گرفتار تحریف ها و دگرگونی ها توسط دشمنان انقلاب مى گردد.
با بررسى قیام مقدس امام حسین(علیه السلام) این دو بخش کاملا در آن به چشم مى خورد؛ زیرا انقلاب امام حسین(علیه السلام) تا عصر عاشورا مظهر بخش اول یعنى بخش خون و شهادت و ایثار خون بود و رهبر و پرچمدار آن نیز خود حسین بن على(علیه السلام) در حالى که بخش دوم آن از عصر عاشورا آغاز گردید و پرچمدار آن امام زین العابدین و زینب کبرى(علیها السلام) بودند که پیام انقلاب و شهادت سرخ آن حضرت و یارانش را با سخنان آتشین خود به اطلاع افکار عمومى مى رساندند و طبل رسوایى حکومت پلید اموى را به صدا در آوردند.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنه دارى که حکومت اموى از زمان معاویه به بعد بر ضد اهل بیت (به ویژه در منطقه شام ) به راه انداخته بود، بى شک اگر باز ماندگان امام حسین(علیه السلام) به افشاگرى و بیدار سازى نمى پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت هاى وقت، قیام و نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تارخ لوث مى کردند و چهره آن را وارونه نشان مى دادند. همچنان که برخى از آنان به امام حسن(علیه السلام) تهمت زده گفتند: در اثر ذات الریه و سل از دنیا رفت ! عده اى دیگر هم ادعا مى کردند که حسین بن على(علیه السلام) با سرطان از دنیا رفت !! اما تبلیغات گسترده بازماندگان حضرت سید الشهدا(علیه السلام) در دوران اسیرى که کینه توزى سفیهانه یزید چنین فرصتى را براى آنان پیش آورده بود، اجازه چنین تحریف و خیانتى را به دشمنان حسین(علیه السلام) نداد.
با توجه به این همه تبلیغات گسترده و زیانبار بر ضد خاندان پیامبر، اهمیت سفر باز ماندگان امام حسین(علیه السلام) به شام به خوبى روشن مى گردد؛ زیرا آنان در این سفر، آثار چهل سال تبلیغات مسموم کننده را از بین بردند و چهره کریه حکومت اموى را به خوبى معرفى کردند و افکار خفته مردم شام را بیدار و متوجه حقایق ساختند، به طورى که مى توان گفت هنگام باز گشت به مدینه حکم ارتشى فاتح را داشتند که ماموریت خود را به خوبى انجام داده باشد!
در اینجا براى آنکه عظمت رسالت و ماموریتى که پیام آوران قیام امام حسین(علیه السلام) انجام دادند، کاملاً روشن گردد بى مناسبت نیست به دو نمونه تاریخى اشاره کنیم:
۱ـ مصونیت خاندان امامت در فاجعه حَرّه
پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) همزمان با مناطق دیگر کشور اسلامى، اندک اندک شهر مدینه نیز که مرکز خویشاوندان پیامبر بود، به هیجان آمد. حاکم مدینه به گمان خود تدبیرى اندیشید و گروهى از بزرگان شهر را به «دمشق» فرستاد تا از نزدیک خلیفه جوان را ببینند و از مراحم وى بر خوردار شوند تا شاید در باز گشت به مدینه مردم را به اطاعت از وى تشویق کنند.
یزید که نه تربیت درستى داشت، نه از تدبیر و دور اندیشى بر خوردار بود، و نه ظاهر اسلام را رعایت مى کرد، پیش روى نمایندگان «مدینه» نیز به شراب خوارى و سگ بازى و کارهاى خلاف شرع پرداخت . نمایندگان مدینه همین که از شام باز گشتند، فغان بر آوردند و گفتند: یزید مردى شراب خواره و سگ باز و فاسق است و چنین کسى نمى تواند خلیفه و امام مسلمانان باشد. سر انجام شورش سراسر شهر را فرا گرفت و مردم، حاکم شهر و خاندان اموى را از شهر بیرون کردند. چون این خبر به شام رسید، یزید لشگرى را مامور سر کوبى مردم مدینه کرد و «مسلم بن عقبه» را که مردى سال خورده بود، امیر آن لشگر کرد. مسلم مدینه را محاصره کرد. پس از چندى ساکنان شهر تاب مقاومت از کف دادند و تسلیم شدند. سپاهیان شام سه روز مدینه را قتل عام کردند و از هیچ زشتکارى باز نایستادند. چه مردان دیندار و پارسا و شب زنده دار که کشته شدند، چه حرمت ها که درهم شکست و چه زنان و دختران که از تجاوز این قوم وحشى ایمن نماندند.(1) از این فاجعه، در تاریخ به نام جریان «حره» یاد مى شود، اما در این فاجعه بزرگ، خانه امام زین العابدین و بنى هاشم از تعرض مصون ماند، و به همین جهت دهها خانواده مسلمان در مدت محاصره شهر، به خانه آن حضرت پناهنده شده و از خطر نجات یافتند.
«طبرى» مى نویسد: هنگامى که یزید، مسلم بن عقبه را به مدینه فرستاد بدو گفت: على بن الحسین در کار شورشیان دخالتى نداشته است، دست از او باز دار و با وى به نیکى رفتار کن.(2)
شیخ «مفید» نیز مى نویسد: مسلم بن عقبه وقتى وارد مدینه شد على بن الحسین(علیه السلام) را خواست . وقتى على بن الحسین(علیه السلام) حاضر شد او را نزدیک خود نشاند و احترام کرد و گفت: امیر المومنین مرا سفارش کرده است که به تو نیکى و بخشش کنم، و حساب تو را از دیگران جدا سازم . على بن الحسین(علیه السلام) او را سپاس گفت . آنگاه مسلم به اطرافیان خود گفت: استر مرا براى او زین کنید و به او گفت: به میان خانواده ات بر گرد، گویا آنان را ترسانیدیم و شما را به سبب آمدنت به اینجا به زحمت افکندیم، و اگر در دست ما چیزى بود، چنانکه سزاوار هستى، ترا صله مى دادیم.(3)
شک نیست که یکى از علل رفتار مسلم آن بود که على بن الحسین(علیه السلام) از آغاز شورش، خود را کنار کشید و با شورشیان هم داستان نگشت؛ اما این نیز مسلّم است که شهادت حسین بن على(علیه السلام) براى حکومت یزید گران تمام شده بود و هنوز حکومت وى به علت این جنایت بزرگ تحت فشار افکار عمومى بود، ازینرو یزید نمى خواست با آزار خاندان امامت، خود را بدنام تر سازد.
۲ـ دستور عبدالملک بن مروان به حجاج
«یعقوبى» مى نویسد عبدالملک بن مروان به «حجاج» که از طرف وى حاکم حجاز بود، نوشت: مرا به خون فرزندان ابوطالب آلوده نکن؛ زیرا خود دیدم که چون خاندان حرب (ابوسفیان) با آنان در افتادند، بر افتادند.(4)
از آنجا که مى دانیم عبدالملک از خلفاى با هوش و سیاست مدارى اموى بود(5) و نیز مى دانیم که او پنج سال پس از فاجعه کربلا به حکومت رسید، به اهمیت و ارزش این اعتراف پى مى بریم؛ زیرا این دستور نشان مى دهد که خاندان ابوسفیان، با همه فشارى که به دودمان ابى طالب وارد آوردند، در اهداف شوم خود کامیاب نشدند و جز روسیاهى و لعن ابدى براى آنان چیزى نماند.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.