پاسخ اجمالی:
نخستين عكس العمل مستقيم شهادت امام حسین(ع) جنبش توابين در كوفه بود. به محض بازگشت سپاه ابن زیاد به کوفه، شیعیان تازه متوجه شدند چه اشتباه بزرگى مرتكب شده اند؛ زيرا امام حسين(ع) را دعوت نموده و سپس از يارى او سر باز زده و او كه بنابه دعوت آنها به عراق آمده بود، در كنار آنان به شهادت رسيده و آنها از جا تكان نخورده اند! لذا به شدت پشيمان شده خود را ملامت نمودند و گفتند ننگ اين گناه از دامن ما شسته نخواهد شد مگر آنكه انتقام خون حسين(ع) را از قاتلان او بگيریم و يا در اين راه كشته شویم.
پاسخ تفصیلی:
نخستين عكس العمل مستقيم شهادت امام حسين - عليه السلام -«جنبش توابين» در شهر«كوفه» بود.
همين كه امام حسين به شهادت رسيد، و ابن زياد از اردوگاه خود در«تخليه» به شهر باز گشت، شيعيانى كه فرصت طلايى يارى امام در كار زار عاشورا را از كف داده بودند، بشدت پشيمان شده خود را ملامت نمودند. آنان تازه متوجه شدند كه اشتباه بزرگى مرتكب شده اند، زيرا حسين(عليه السلام) را دعوت نموده و سپس از يارى او دست نگه داشته اند و او كه بنا به دعوت آنها به عراق آمده بود، در كنار شهر آنان به شهادت رسيده و آنها از جا تكان نخورده اند! اين گروه احساس كردند كه ننگ اين گناه از دامن آنها شسته نخواهد شد مگر آنكه انتقام خون حسين را از قاتلان او بگيرند و يا در اين راه كشته شوند.
به دنبال اين فكر بود كه شيعيان نزد پنج تن از رؤساى خود در كوفه كه عبارت بودند از:
«سليمان بن صرد خزاعى»، «مسيب بن نجبه فزارى»، «عبد الله بن سعد بن نفيل ازدى»، «عبد الله بن وال تميمى»، و «رفاعه بن شداد بجلى» رفتند و در منزل سليمان اجتماعى تشكيل دادند. نخست مسيب بن نجبه رشته كلام را به دست گرفت و پس از ذكر مقدمه اى چنين گفت:
«... ما پيوسته دلباخته خوبي هاى موهوم خود بوده ياران و پيروان خود را مى ستوديم، ولى در اين امتحانى كه خداوند در مورد پسر پيامبر پيش آورد، دروغ ما آشكار گرديد و ما از اين امتحان سر شكسته و خجلت زده بيرون آمديم و از هر جهت در مورد فرزند پيامبر كوتاهى كرديم.
حسين پسر پيامبر به ما نامه ها نوشت و پيك ها فرستاد و بارها، چه پنهان و چه آشكار، از ما يارى خواست و راه هر گونه عذر و بهانه را بر مابست. ولى ما از بذل جان خود در ركاب او دريغ ورزيديم تا آنكه در بيخ گوش ما به خشن ترين وضع كشته شد. ما آنقدر سستى نموديم كه نه با عمل و زبان او را يارى كرديم، نه با مال و ثروت خود به پشتيبانى وى شتافتيم و نه قبائل خود را جهت يارى او فرا خوانديم.
حال، در پيشگاه خدا و در حضور پيامبر چه عذرى داريم؟ به خدا عذرى غير از اين نداريم كه قاتلان حسين(عليه السلام) را به كيفر اعمالشان برسانيم و يا در اين راه كشته شويم، باشد كه خداوند از ما راضى گردد...»
آنگاه پس از چند سخنرانى پر شور ديگر،«سليمان بن صرد خزاعى» كه به رهبرى جمعيت بر گزيده شده بود، سخنانى بدين مضمون ايراد كرد:
«ما در انتظار ورود خاندان پيامبر به سر مى برديم و به آنها وعده يارى داده براى آمدن به عراق تشويقشان نموديم، ولى وقتى در خواست ما عملى شد و پسر پيامبر به سرزمين ما آمد، سستى كرده ناتوانى پيشه ساختيم و وقت را به امروز و فردا گذرانده در انتظار حوادث نشستيم تا آنكه پسر پيامبر كشته شد...
هان! بپا خيزيد و دست به قبضه شمشير ببريد! چه آنكه خشم خدا را بر انگيخته ايد، و مادام كه رضاى خدا را به دست نياورده ايد، نبايد به ميان زنان و فرزندان خود باز گرديد. خدا از شما راضى نخواهد بود مگر آنكه انتقام خون فرزند پيامبر را بگيريد.
از مرگ نترسيد! به خدا سوگند هر كس از مرگ بترسد محكوم به شكست و ذلت است. بايد مثل بنى اسرائيل باشيد كه موسى(عليه السلام) به آنان فرمود: شما با گوساله پرستى، به خود ظلم كرديد، اينك در پيشگاه آفريدگار خود توبه نماييد و خود را بكشيد...»(1)
به دنبال اين اجتماع، سليمان بن صرد جريان را به «سعد بن حذيفه بن يمان» و شيعيان ديگر «مدائن» نوشت و از آنان يارى خواست. آنان نيز دعوت سليمان را پذيرفتند همچنين سليمان به «مثنى بن محرمه عبدى» و شيعيان ديگر «بصره» نامه نوشت و آنها نيز پاسخ مساعد دادند.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.