پاسخ اجمالی:
در آياتي از قرآن اشاره به این اصل كلّى شده كه: نور خداشناسى در اعماق قلب همه انسان ها مخفى است و انسان ها در سختى ها و گرفتارى هاى شديد، آنجا كه دستشان از وسائل عادى كوتاه مى شود، ناگهان به فطرت اصلى خويش باز مى گردند، و نور خداشناسى در وجودشان شعله مى گيرد، و به ياد مبدأ علم و قدرت یعنی خداوند مى افتند و از او طلب کمک و یاری می کنند.
پاسخ تفصیلی:
در آياتي از قرآن - با تعبيرات مختلف - اشاره به يك اصل كلّى شده كه انسان در سختى ها و گرفتارى هاى شديد، آنجا كه دست اش از وسائل عادى كوتاه مى شود، ناگهان به فطرت اصلى خويش باز مى گردد، و نور خداشناسى كه در اعماق قلب اش مخفى است شعله مى گيرد، و به ياد مبدأ علم و قدرت بى نظيرى مى افتد كه حلّ همه مشكلات براى او سهل و آسان است.
در يك جا مى فرمايد: (هنگامى كه رنج و زيانى به مردم برسد، پروردگار خود را مى خوانند در حالى كه [توبه كنان] به سوى او باز مى گردند)؛ «وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ»؛ (1)
(امّا همين كه خداوند رحمتى از جانب خويش به آنان بچشاند، در آن هنگام گروهى از آنان براى پروردگارشان همتا قائل مى شوند)؛ «ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُمْ مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ»؛(2)
در جاى ديگر همين معنا را، با ذكر يك مصداق روشن از سختى ها و گرفتارى ها چنين بيان مى كند: (هنگامى كه سوار بر كشتى شوند، خدا را با اخلاص مى خوانند [و غير او را فراموش مى كنند]؛ امّا هنگامى كه خدا آنان را به خشكى رساند و نجات داد، باز مشرك مى شوند)؛ «فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ»؛(3)
در آيه ديگر همين مسأله خطرات دريا را، در شكل جالب ديگرى منعكس كرده؛ مى فرمايد: (او كسى است كه شما را در صحرا و دريا سير مى دهد؛ زمانى كه در كشتى قرار مى گيريد، و بادهاى موافق كشتى نشينان را [به سوى مقصد] مى برد و خوشحال مى شوند، [ناگهان] طوفان شديدى مى وزد؛ و امواج از هر سو به سراغ آنها مى آيد؛ و گمان مى كنند هلاك خواهند شد؛ [در آن هنگام] خدا را از روى خلوص عقيده مى خوانند كه: اگر ما را از اين گرفتارى نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهيم بود)؛ «هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيح طَيِّبَة وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَان وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ»؛(4)
(امّا هنگامى كه خدا آنها را رهايى بخشيد، [بار ديگر] به ناحق، در زمين ستم مى كنند.)؛ [راه شرك را پيش مى گيرند كه خود بزرگترين ستمها است و بر اثر غرور نعمت به زيردستان نيز ستم روا مى دارد]؛ «فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الاَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ»؛(5)
همين معنا در دو آيه ديگر نيز ديده مى شود. در يك مورد مى فرمايد: (هنگامى كه انسان را زيانى رسد، ما را [براى حل مشكل اش] مى خواند؛ سپس هنگامى كه از جانب خود به او نعمتى دهيم، مى گويد: اين نعمت بخاطر كاردانى خودم به من داده شده)؛ «فَإِذَا مَسَّ الاِْنْسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْم».(6)
در مورد ديگر مى فرمايد: (هنگامى كه به انسان زيان [و ناراحتى] رسد، ما را [در هر حال:] در حالى كه به پهلو خوابيده، يانشسته، يا ايستاده است، [براى حل مشكل خود] مى خواند؛ امّا هنگامى كه زيان را از او برطرف ساختيم، چنان مى رود كه گويى هرگز ما را براى برطرف كردن زيانى كه به او رسيده بود، نخوانده است)؛ «وَإِذَا مَسَّ الاِْنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائِماً فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرّ مَّسَّهُ».(7)
با اينكه اين پنج آيه يك حقيقت را دنبال مى كند ولى هر كدام داراى ويژگى و ظرافت و لطافت و لحن خاصّى است. در بعضى هرگونه زيان و ناراحتى و مشكل مطرح شده، كه انواع بيمارى ها و بلاها و قحطى ها و آفات و مشكلات را شامل مى شود.
در حالى كه در بعض ديگر فقط اشاره به خطرات دريا شده است - اعم از طوفان، امواج، گرداب ها، حيوانات خطرناك دريا و گم كردن راه و مانند آن-.
در بعضى تنها روى خطرات طوفان و امواج تكيه نموده است.
در بعضى سخن از آنها است كه بعداً راه شرك را پيش مى گيرند، و در بعضى راه بغى و ظلم كه مفهومى گسترده تر از شرك دارد، مطرح است.
در بعضى مى گويد: آنها مشكلات را از ناحيه خدا و نعمت ها را از ناحيه خودشان مى شمرند؛ و در بعضى مى خوانيم: همه آنها مشرك مى شوند؛ و در بعضى فقط گروهى از آنها را ذكر مى كند، چرا كه جوامع بشرى مختلف است بعضى جزو قسم اوّل اند، و بعضى جزء قسم دوم.
در بعضى مى گويند: آنها به هنگام بلا با خدا عهد و پيمان مى بندند، پيمانى كه به هنگام آرامش به دست فراموشى سپرده مى شود؛ ولى در بعضى فقط سخن از دعا كردن و خدا را خواندن به ميان آمده.
در بعضى مى گويد: اگر مختصر ضررى به آنها رسد - تعبير به «مَسّ» اشاره به اين معنا است - ولى در بعضى مى گويد: هنگامى كه كار آنها به جايى رسد كه از حيات خويش نااميد گردند به سوى خدا مى آيند. اين تفاوت نيز ممكن است اشاره به افراد مختلف انسانها باشد كه بعضى جزو قسم اوّل اند و بعضى جزء قسم دوم.
در بسيارى از اين آيات كلمه «اخلاص» كه اشاره به نفى هرگونه معبودى جز خداوند يكتا است ذكر شده؛ و دليل بر اين است كه آنها به هنگام آرامش نيز خداپرست اند امّا شريك و همتا براى او قائل اند، ولى اين همتايان با چند موج كوبنده يا يك طوفان وحشتناك بر باد مى روند و از صفحه خاطر آنها محو مى شوند! نور توحيد و يكتاپرستى سراسر قلب آنها را فرا مى گيرد، و تمام وجودشان را روشن مى سازد.
جالب اينكه در تفسير روح البيان آمده است كه بت پرستان هنگامى كه سوار بر كشتى مى شدند - توجّه داشته باشيد سفر دريا هميشه مخاطره انگيز بوده است، ولى در آن زمان خطرات بيشتر از امروز بوده، چون وسائل مجهّزى نداشتند - بتها را با خود مى بردند، امّا هنگامى كه طوفانهاى شديد وزيدن مى گرفت بتها را به دريا مى ريختند و فرياد ياربّ! ياربّ! آنها بلند مى شد.(8)
عجيب تر اينكه آنان آن همه دلائل لطيف و منطقى را از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى شنيدند و ايمان نمى آوردند؛ ولى به هنگام گرفتارى در ميان طوفان حوادث با تمام وجود رو به سوى خداوند يكتا مى آوردند. اين نشان مى دهد كه طريق فطرت براى بسيارى از مردم از طرق ديگر صاف تر و روشن تر است.
قابل توجّه اينكه: قرآن مجيد به افرادى كه در مشكلات گوش به نداى فطرت مى دهند و به هنگام برطرف شدن مشكل آن را به دست فراموشى مى سپارند هشدار مى دهد؛ و با بيان لطيفى آنها را به اشتباهشان متوجّه مى سازد. مى فرمايد: «أَفَأَمِنتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِباً ثُمَّ لاَ تَجِدُوا لَكُمْ وَكِيلا»؛ (آيا از اين ايمن شديد كه در خشكى [با يك زلزله شديد] شما را در زمين فرو ببرد، يا طوفانى از سنگريزه بر شما بفرستد [و مدفونتان كند]، سپس حافظ [و ياورى] براى خود نيابيد؟!)(9)
آيا خداى دريا و خشكى دو تا است؟ يا خداوند در دريا قدرت دارد و در خشكى فاقد قدرت است؟ او مى تواند با يك فرمان ساده به زمين دستور دهد با يك تكان خوردن دهان باز كند و شما و حتى شهرهايتان را در كام خود فرو بلعد؛ به گونه اى كه آثار ويرانه هاى آن نيز باقى نباشد.(10)
همچنين بسيار شده است كه با وزش يك گردباد سنگريزه ها و شن هاى بيابان به آسمان رفته، و در نقطه ديگرى فرو مى بارند، و گاه نه يك انسان كه قافله اى در زير آن دفن مى شود! پس همان خداوندى كه در دريا به امواج فرمان مى دهد، مى تواند در صحرا، گردبادها و زلزله ها را مأمور مرگ تبهكاران سازد!
باز به دنبال همين آيه، پاسخ ديگرى به آنها مى دهد؛ مى فرمايد: (يا اين كه ايمن شديد كه بار ديگر شما را به دريا بازگرداند، و تندباد كوبنده اى بر شما بفرستد، و شما را به سزاى ناسپاسيتان غرق كند، آنگاه فريادرسى در برابر ما براى خويش نيابيد؟!): «أَمْ أَمِنتُمْ أَنْ يُعِيدَكُمْ فِيهِ تَارَةً أُخْرَى فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قَاصِفاً مِّنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُمْ بِمَا كَفَرْتُمْ ثُمَّ لاَ تَجِدُوا لَكُمْ عَلَيْنَا بِهِ تَبِيعاً».(11)
يعنى شما فكر مى كنيد اين آخرين مرتبه اى است كه نياز به سفر دريا پيدا كرده ايد؟ چه اشتباه بزرگى!
آرى چو به گشتى طبيب از خود ميازار *** چراغ از بهر تاريكى نگه دار(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.