پاسخ اجمالی:
در شب عاشورا، امام حسین(ع) پس از این که وفادارى اصحاب را – با وجود آن که بیعت را از آنها برداشته بود - تا مرز شهادت ملاحظه کرد به همه آنها وعده شهادت داد، در حق همه شان دعا کرد و جایگاه های رفیع شان را در بهشت به آنها نشان داد. همچنین امام در آن شب از شهادت برادرزاده اش قاسم بن الحسن و فرزند شیرخواره اش عبدالله نیز خبر داد و در پاسخ یارانش که از سرنوشت امام سجاد(ع) پرسیده بودند، فرمود که ایشان برای بقای نسل ائمه(ع) زنده خواهند ماند.
پاسخ تفصیلی:
در شب عاشورا، امام حسین(علیه السلام) چون وفادارى اصحاب را تا مرز شهادت ملاحظه کرد فرمود: «إِنَّکُمْ تُقْتَلُونَ غَدَاً کَذلِکَ، لا یَفْلِتُ مِنْکُمْ رَجُلٌ»؛ (فردا همه شما همانند من به فیض شهادت نائل خواهید شد و کسى از شما باقى نخواهد ماند).
یاران با شادمانى گفتند: «اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی شَرَّفَنا بِالْقَتْلِ مَعَکَ»؛ (خداى را سپاس که افتخار شهادت در راهش را در رکاب تو نصیب ما کرد!).
امام(علیه السلام) در حقّ همه آنان دعا کرد و آنگاه فرمودند:
«اِرْفَعُوا رُؤُوسَکُمْ وَ انْظُرُوا»؛ (سرهاى خود را بلند کنید و جایگاه خود را ببینید!).
یاران و اصحاب نظر کرده و جایگاه و مقام خود را در بهشت برین مشاهده کردند و امام(علیه السلام) جایگاه رفیع هر کدام را به آنها نشان مى داد و مى فرمود: «هذا مَنْزِلُکَ یا فُلانُ، وَ هذا قَصْرُکَ یا فُلانُ، وَ هذِهِ دَرَجَتُکَ یا فُلانُ»؛ (اى فلان کس! این جایگاه از آن توست و این قصر تو و آن درجه رفیع تو).
این بود که اصحاب با سینه هاى گشاده و چهره هاى باز [با شادى و افتخار] به استقبال نیزه ها وشمشیرها مى رفتند تا سریعتر به جایگاهى که در بهشت دارند، برسند.(1)
این خطبه تاریخى امام(علیه السلام) در شب عاشورا، بیانگر این واقعیّت است که امام و اسوه شهیدان راه حق و یاران دلیر و پاکبازش با آگاهى کامل از سرنوشتى که در پیش داشتند به استقبال از آن شتافتند، استقبال از شهادتى پرشکوه که تاریخ اسلام را روشن ساخت و منافقان زشت سیرت را رسوا کرد.
شهادتى که امواج آن، قرون و اعصار را در نوردید و به صورت سرمشقى فراموش نشدنى براى همه امّت هاى دربند درآمد.
آرى، امام(علیه السلام) با صراحت تمام حوادث فردا را بازگو کرد، و به همه یارانش اعلام کرد، که هر کس در این میدان بماند شهید خواهد شد، و راه نجات و رهایى را به موقع به همه آنها نشان دادند.
امّا آن پروانگان، که به عشق سوختن گرد آن شمع جمع شده بودند، یکصدا گفتند که زندگى بعد از تو هرگز! و با علم و آگاهى به استقبال شهادت شتافتند و شَهْد آن را همچون آب حیات نوشیدند و در جوار قرب حق به زندگى جاویدان رسیدند.
این شهد شیرین تر از هر چیز، نوش جانشان باد.
ابوحمزه ثمالى در روایتى از امام سجّاد(علیه السلام) ماجراى وفادارى یاران و خاندان حضرت را در شب عاشورا بازگو مى کند، تا آنجا که امام(علیه السلام) خبر شهادت همه یارانش را داد، در آن هنگام قاسم بن حسن به امام(علیه السلام) عرض کرد: «أَنَا فِی مَنْ یُقْتَلْ؟»؛ (آیا من هم فردا در شمار شهیدان خواهم بود؟).
امام(علیه السلام) با مهربانى و عطوفت فرمود: «یا بُنَىَّ کَیْفَ الْمَوْتُ عِنْدَکَ؟»؛ (فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟). عرض کرد: «یا عَمِّ أَحْلى مِنَ الْعَسَلِ»؛ (عموجان! از عسل شیرین تر!).
امام فرمود: «إی وَاللّهِ فِداکَ عَمُّکَ إِنَّکَ لاَحَدُ مَنْ یُقْتَلُ مِنَ الرِّجالِ مَعِی بَعْدَ أَنْ تَبْلُوا بِبَلاء عَظیم وَابْنی عَبْدُاللّهِ»؛ (آرى به خدا! عمویت به فداى تو باد! تو نیز از شهیدان خواهى بود آن هم پس از گرفتارى سخت و پسرم عبدالله [شیرخوار] نیز شهید خواهد شد!).
قاسم گفت: «اى عمو! آیا آنان به زنان هم حمله مى کنند که عبدالله شیرخوار نیز شهید مى شود؟!».
امام(علیه السلام) فرمود: «فِداکَ عَمُّکَ یُقْتَلُ عَبْدُاللّهِ اِذْ جَفَّتْ رُوحی عَطَشاً وَ صِرْتُ اِلى خِیَمِنا فَطَلَبْتُ ماءً وَ لَبَنَاً فَلا أَجِدُ قَطُّ; فَأَقُولُ: ناوِلُونی اِبْنِی لاَشْرَبَ مِنْ فیهِ، فَیَأْتُونی بِهِ فَیَضَعُونَهُ عَلى یَدی فَأَحْمِلُهُ لاَدْنِیَهُ مِنْ فِیَّ فَیَرْمِیَهُ فاسِقٌ بِسَهْم فَیَنْحِرَهُ وَ هُوَ یُناغی فَیَفیضُ دَمُهُ فی کَفّی، فَأَرْفَعُهُ إِلىَ السَّماءِ وَ أَقُولُ: اَللّهُمَّ صَبْراً وَ احْتِساباً فیکَ، فَتُعَجِّلُنِی الاَسِنَّةُ فیهِمْ وَالنّارُ تُسْتعِرُ فِى الْخَنْدَقِ الَّذی فِی ظَهْرِ الْخِیَمِ، فَأَکُرُّ عَلَیْهِمْ فِی أَمَرِّ أَوْقات فِی الدُّنْیا، فَیَکُونُ ما یُریدُ اللّهُ»؛
(عمویت به فداى تو باد! عبدالله هنگامى کشته خواهد شد که من از تشنگى زیاد بى تابم و در خیمه ها دنبال آب یا شیر مى گردم ولى چیزى نمى یابم. پس فرزندم «عبدالله» را طلب کنم تا از لبانش سیراب شوم. چون او را به دستم دهند. پیش از آن که لبهایم را بر دهان او بگذارم، ناگاه فاسقى گلوى او را با تیر بشکافد و او دست و پا مى زند و خون او در دستانم جارى گردد! در آن حال او را به آسمان بلند کنم و مى گویم: خدایا! از تو صبر مى طلبم و این را براى تو و به حساب تو مى گذارم.
آنگاه نیزه هاى دشمن مرا به سوى خود بخواند و آتش از خندق پشت خیمه ها زبانه کشد و من بر آنان در آن تلخ ترین لحظات زندگیم حمله خواهم کرد و آنچه خدا خواهد، رخ خواهد داد).
امام سجّاد(علیه السلام) فرمود: آنگاه او گریست و ما نیز گریستیم و صداى گریه فرزندان پیامبر در خیمه ها پیچید.
زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر اشاره به من کردند و به امام(علیه السلام) عرضه داشتند:
«سرنوشت سرور ما على (امام سجّاد(علیه السلام)) چه خواهد شد؟». امام(علیه السلام) در حالى که اشک مى ریخت، فرمود:
«ما کانَ اللّهُ لِیَقْطَعَ نَسْلی مِنَ الدُّنْیا فَکَیْفَ یَصِلُونَ إِلیهِ؟ وَ هُوَ اَبُو ثَمانِیَةَ اَئِمَّة»(علیهم السلام)؛ (نگران نباشید خداوند نسل مرا در دنیا قطع نخواهد کرد. به او [امام سجّاد] چگونه دست مى یابند در حالى که او پدر هشت امام است؟).(2)، (3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.