پاسخ اجمالی:
وقتی امام حسین(ع) وارد کربلا شد، عبیدالله بن زیاد برای ایشان نامه ای نوشت و امام را در صورت بیعت نکردن با یزید به مرگ تهدید کرد. امام حسین این نامه گستاخانه را به دور افکندند جوابی به آن ندادند. عبیدالله نامه دوم را وقتی که لشکر عمر سعد وارد کربلا شد فرستاد و در آن به عمربن سعد دستور داد که باید از امام حسین و همراهانش بیعت بگیرد و گرنه او تصمیم دیگری خواهد گرفت. امام حسین این خواسته ابن زیاد را به شدت رد کرد و اعلام کرد به هیچ قیمتی حتی مرگ، حاضر به این کار نیست.
پاسخ تفصیلی:
در واقعه کربلا عبیدالله دوبار به امام حسین(علیه السلام) نامه نوشت؛ یکی به هنگام ورود به کربلا، و دیگری در روز تاسوعا پس از ورود عمر سعد به کربلا. به هنگام ورود امام(علیه السلام)به کربلا ابن زیاد نامه اى به این مضمون براى امام حسین(علیه السلام) نوشت: «امّا بعد! اى حسین! خبر ورودت به کربلا به من رسید، امیرالمؤمنین ـ یزید! ـ به من نوشته است که سر بر بالین ننهم و غذاى سیرى نخورم تا تو را به قتل برسانم و به خداوند لطیف و خبیر ملحق کنم و یا به فرمان من و یزید بن معاویه گردن نهى».
چون این نامه به امام حسین(علیه السلام) رسید و آن را خواند، نامه را به دور افکند و فرمود:
«لا أَفْلَحَ قَوْمٌ آثَرُوا مَرْضاةَ أَنْفُسِهِمْ عَلى مَرْضاةِ الْخالِقِ»؛ (گروهى که خشنودى خود را بر خشنودى خداوند برگزیدند، هرگز رستگار نخواهند شد).
فرستاده «عبیدالله» پرسید: «اى اباعبدالله! جواب نامه چه شد؟»
امام(علیه السلام) فرمود: «ما لَهُ عِنْدِی جَوابٌ؛ لاَنَّهُ قَدْ حَقَّتْ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ»؛ (این نامه نزد من جوابى ندارد، زیرا عبیدالله مستحقّ عذاب الهى شده است!).
چون قاصد نزد عبیدالله بازگشت و جریان را گفت، ابن زیاد به شدّت برآشفت (ولى پاسخى نداشت).(1)
امام(علیه السلام) با این سخن کوتاه و پر معنى نشان داد که با کسانى که خشنودى بندگان طاغى و یاغى را بر خشنودى خدا مقدّم مى شمرند، هیچ سر سازش ندارد و نامه امثال ابن زیاد را که جزو این گروهند، لایق و شایسته پاسخ نمى داند، آن را مى خواند و به دور مى افکند، هر چند جان شریفش در خطر باشد.
اما نامه دوم پس از آن بود که عمرسعد با لشکر عظیمى به کربلا آمد و در برابر لشکر محدود امام(علیه السلام) ایستاد.
فرستاده عمرسعد نزد امام(علیه السلام) آمد. سلام کرد و نامه ابن سعد را به امام تقدیم نمود و عرض کرد: مولاى من! چرا به دیار ما آمده اى؟
امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود:
«کَتَبَ إِلَىَّ أَهْلُ مِصْرِکُمْ هذا أَنْ أَقْدِمَ، فَأَمّا إِذْ کَرِهُونِی فَأَنَا أَنْصَرِفُ عَنْهُمْ»!؛ (اهالى شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده اند، و اگر از آمدن من ناخشنودند باز خواهم گشت!).(2)
خوارزمى روایت کرده است: امام(علیه السلام) به فرستاده عمرسعد فرمود: «یا هذا بَلِّغْ صاحِبَکَ عَنِّی اِنِّی لَمْ اَرِدْ هذَا الْبَلَدَ، وَ لکِنْ کَتَبَ إِلَىَّ أَهْلُ مِصْرِکُمْ هذا اَنْ آتیهُمْ فَیُبایَعُونِی وَ یَمْنَعُونِی وَ یَنْصُرُونِی وَ لا یَخْذُلُونِی فَاِنْ کَرِهُونِی اِنْصَرَفْتُ عَنْهُمْ مِنْ حَیْثُ جِئْتُ»؛ (از طرف من به امیرت بگو، من خود به این دیار نیامده ام، بلکه مردم این دیار مرا دعوت کردند تا به نزدشان بیایم و با من بیعت کنند و مرا از دشمنانم باز دارند و یاریم نمایند، پس اگر ناخشنودند از راهى که آمده ام باز مى گردم).(3)
وقتى فرستاده عمرسعد بازگشت و او را از جریان امر با خبر ساخت، ابن سعد گفت: امیدوارم که خداوند مرا از جنگ با حسین(علیه السلام) برهاند. آنگاه این خواسته امام را به اطّلاع «ابن زیاد» رساند ولى او در پاسخ نوشت:
«از حسین بن على(علیه السلام) بخواه، تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند. اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت...!».
چون نامه ابن زیاد به دست ابن سعد رسید، گفت: «تصوّر من این است که عبیدالله بن زیاد، خواهان عافیت و صلح نیست».
عمرسعد، متن نامه عبیدالله بن زیاد را نزد امام حسین(علیه السلام) فرستاد.
امام(علیه السلام) فرمود:
«لا أُجیبُ اِبْنَ زِیادَ بِذلِکَ اَبَداً، فَهَلْ هُوَ إِلاَّ الْمَوْتَ، فَمَرْحَبَاً بِهِ»؛ (من هرگز به این نامه ابن زیاد پاسخ نخواهم داد. آیا بالاتر از مرگ سرانجامى خواهد بود؟! خوشا چنین مرگى!).(4)، (5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.