پاسخ اجمالی:
حضرت رسول(ص) بعد از بعثت، سه سال مأمور به دعوت پنهانی افراد خاص و مورد اعتماد، به اسلام بود و پس از آن دستور دعوت عمومی و ابتدا دعوت بستگان رسول خدا به اسلام از جانب خدا صادر شد. زیرا ایمان بستگان مدعی نبوت، نشانه صدق و وارستگی آن مدعی است. پیامبر(ص) نیز با ترتیب دادن ضیافتی برای بستگان خود و با بیانی خیرخواه، آنان را به توحید دعوت نمود و وعده شان داد که اولین کسی را که از وی پیروی کند به مقام وصایت خود انتخاب می کند و تنها علی(ع) - نوجوانی 15 ساله - به حضرت رسول(ص) اعلام وفاداری کرد.
پاسخ تفصیلی:
پیامبر اسلام به مدت سه سال، از دعوت عمومى خود دارى مى ورزید و تنها در تماس هاى خصوصى با افرادى که زمینه پذیرش را در آنها احساس مى کرد، آنها را به اسلام دعوت مى کرد.
پس از سه سال فرشته وحى نازل شد و فرمان خدا را ابلاغ کرد که پیامبر دعوت همگانى خود را از طریق دعوت خویشان و بستگان آغاز نماید. فرمان خدا چنین بود:
(بستگان نزدیک خود را از عذاب الهى بیم ده و پر و بال مهر و مودت خود را بر سر افراد با ایمان فروگستر [نسبت به آنان ابراز علاقه و محبت کن] پس اگر با تو از در مخالفت وارد شوند بگو من از کارهاى [بد] شما بیزارم.)؛ «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ * وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ* فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَریءٌ مِمَّا تَعْمَلُون»(1)
علت اینکه دعوت خویشان براى نقطه شروع دعوت همگانى انتخاب شد، این است که تا نزدیکان یک رهبر الهى و یا بشرى به او ایمان نیاورند و از او پیروى نکنند، هرگز دعوت او درباره بیگانگان موثر واقع نمى شود زیرا نزدیکان همواره از اسرار و رازها و ملکات خوب و بد وى کاملا واقف و مطلع هستند، از این رو ایمان آنان نشانه وارستگى مدعى رسالت به شمار مى رود، چنانکه اعراض و روى گردانى اکثریت قریب به اتفاق آنها نشانه دورى مدعى از خلوص و صفا و صدق در ادعأ است. از این نظر پیامبر به على(علیه السلام) دستور داد که چهل و پنج نفر از شخصیت هاى بزرگ بنى هاشم را براى ضیافت ناهار دعوت کند و غذایى از گوشت همراه با شیر آماده سازد.
مهمانان همگى در وقت معین به حضور پیامبر شتافتند و پس از صرف غذا «ابولهب» عموى پیامبر با سخنان سبک خود مجلس را از آمادگى براى طرح سخن و تعقیب هدف، انداخت و مجلس بدون اخذ نتیجه به پایان رسید و مهمانان پس از صرف غذا و شیر، خانه رسول خدا را ترک گفتند و پیامبر تصمیم گرفت که فرداى آن روز، ضیافت دیگرى ترتیب دهد و همه آنان را جز ابولهب به خانه خود دعوت نماید. باز على(علیه السلام) به دستور پیامبر غذا و شیر آماده نمود و از شخصیت هاى برجسته و شناخته شده بنى هاشم براى صرف ناهار و استماع سخنان پیامبر دعوت به عمل آورد. مهمانان همگى باز در موعد مقرر حضور بهم رسانیدند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) پس از صرف غذا سخنان خود را چنین آغاز کرد:
«هیچ کس از مردم براى کسان خود چیزى بهتر از آنچه من براى شما آوردهام، نیاورده است. من خیر دنیا و آخرت براى شما آورده ام. خدایم به من فرمان داده که شما را به توحید و یگانگى وى و رسالت خویش، دعوت کنم. چه کسى از شما مرا در این راه کمک مى کند تا برادر و وصى و نماینده من در میان شما باشد؟»
او این جمله را گفت و مقدارى مکث نمود تا ببیند کدامیک از آنان به نداى او پاسخ مثبت مى دهد؟ در این موقع سکوتى مطلق آمیخته با بُهت و تحیُّر بر مجلس حکومت مى کرد و همگى سر به زیر افکنده و در فکر فرو رفته بودند.
ناگهان على(علیه السلام) که سن او در آن روز از 15 سال تجاوز نمى کرد، سکوت را درهم شکست و برخاست و رو به پیامبر کرد و گفت:
«اى پیامبر خدا من تو را در این راه یارى مى کنم»، سپس دست خود را به سوى پیامبر دراز کرد تا دست او را به عنوان پیمان فداکارى بفشارد. در این موقع پیامبر دستور داد که على(علیه السلام) بنشیند. بار دیگر پیامبر گفتار خود را تکرار نمود،
باز على برخاست و آمادگى خود را اعلام کرد. این بار نیز پیامبر به وى دستور داد بنشیند. در مرتبه سوم نیز مانند دفعات پیشین کسى جز على برنخاست و تنها او بود که بپاخاست و پشتیبانى خود را از هدف مقدس پیامبر اعلام کرد. در این موقع پیامبر(صلی الله علیه وآله) دست خود را بر دست على زد و جمله تاریخى خود را در مجلس بزرگان بنى هاشم درباره على بیان نمود و گفت:
«هان اى خویشاوندان و بستگان من! على برادر و وصى و خلیفه من در میان شما است.»(2)
بدین ترتیب نخستین وصى پیامبر اسلام به وسیله آخرین سفیر الهى در آغاز رسالت که هنوز جز عده ناچیزى به آیین وى نگرویده بودند، تعیین گردید.
از اینکه پیامبر در یک روز نبوت خود و امامت على و اعلام کرد و روزى که به بستگان خود گفت مردم من پیامبر خدا هستم، همان روز نیز فرمود که على وصى و جانشین من است، مى توان مقام و موقعیت امامت را در اسلام به نحو روشن ارزیابى نمود و به این مطلب توجه کرد که این دو مقام از یکدیگر جدا نبوده و همواره امامت مکمل برنامه رسالت است.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.