پاسخ اجمالی:
امام حسین(ع) در پاسخ برادرش محمد حنفیه و نیز در پاسخ نامه پسرعمویش عبدالله بن جعفر که با یادآوری بی وفایی مردم کوفه، از وی خواسته بودند به آنجا نرود، می فرماید: که رفتن به کوفه، کشته شدن و اسیر گشتن خانواده اش و دیگر حوادث مصیبت بار، خواسته خداوند است. آری، خداوند می خواست بدین وسیله چهره ننگین ظالمان بنی امیه را رسوا و برای همیشه تاریخ اسوه ای از آزادگی و مبارزه با ستم ترسیم کند.
پاسخ تفصیلی:
سیّد بن طاووس با سند خویش از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند: «محمّد حنفیّه (برادر امام حسین(علیه السلام)) در شبى که فردایش امام(علیه السلام) از مکّه رهسپار عراق بود، به محضر امام(علیه السلام) شرفیاب شد و عرض کرد: اى برادر! تو بى وفایى کوفیان را نسبت به پدر و برادرت، شناخته اى، من نگرانم که با تو نیز چنین کنند. اگر در مکّه بمانى، تو عزیزترین و محترم ترین شخص خواهى بود.
امام فرمود: «یا اَخِی قَدْ خِفْتُ اَنْ یَغْتالَنی یَزیدُ بْنُ مُعاوِیَةَ فِی الْحَرَمِ، فَاَکُونَ الَّذی یُسْتَباحُ بِهِ حُرْمَةُ هذَا الْبَیْتِ»؛ (برادر! من بیم از آن دارم که یزید، خونم را در حرم [امن خدا] بریزد و بدین سبب حرمت این خانه شکسته شود).
محمّد بن حنفیّه عرض کرد: «اگر از این جهت نگرانى، به سمت یمن یا به سرزمین هاى ناشناخته دیگر کوچ کن که تو در آنجا محفوظ ترى و کسى به تو دست نخواهد یافت».
امام(علیه السلام) پاسخ داد: «أَنْظُرُ فیما قُلْتَ»؛ (در این باره مى اندیشم).
ولى دیدند که امام(علیه السلام) سحرگاهان آماده کوچ کردن (به سوى عراق) است؛ چون خبر به محمّد بن حنفیّه رسید، نزدیک آمد و مهار ناقه امام(علیه السلام) را به دست گرفت و عرض کرد:
اى برادر! آیا نفرمودى که در این باره مى اندیشم؟
امام(علیه السلام) فرمود: آرى.
عرض کرد: پس چه شده است با این شتاب رهسپارى؟
فرمود: «أَتانی رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) بَعْدَ ما فارَقْتُکَ، فَقالَ: یا حُسَیْنُ(علیه السلام) اُخْرُجْ فَإِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلا»؛ (هنگامى که از تو جدا شدم، پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) را در خواب دیدم، به من فرمود: اى حسین! رهسپار [عراق] شو، خداوند مى خواهد تو را کشته ببیند!).
محمّد بن حنفیّه گفت: «إِنَّا لله وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»؛ (ما از آن خداییم و به سوى خدا بر مى گردیم). با این حال چرا این زنان را با خود مى برى؟!
امام(علیه السلام) فرمود: «قَدْ قالَ لِی: إِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ أَنْ یَریهُنَّ سَبایا»؛ (رسول خدا به من فرمود: خداوند مى خواهد که آنان را اسیر ببیند!!).
امام(علیه السلام) پس از این گفتگو با برادرش خداحافظى کرد و رفت!(1)
دستورى که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در عالم رؤیا به فرزند دلبندش امام حسین(علیه السلام) داد، پرده از روى حقیقت مهمّى برداشت و آن این که گاه درهم شکستن دشمن سبب پیروزى و رسیدن به اهداف مقدّس مى شود و گاه شهادت و اسارت، و این بار نوبت شهادت و اسارت بود!
بى شک، خواست خدا بدون حکمت نیست، حکمت بالغه الهى ایجاب مى کرد که با شهادت امام و یارانش و اسارت همسر و خواهر و دخترانش از یک سو، پرده از چهره ننگین حاکمان ظالم و بى ایمان بنى امیّه برداشته شود و جهان اسلام بر ضدّ آنها بشورند و از سوى دیگر، امام حسین(علیه السلام) و یارانش جایگاهى در تاریخ جهان پیدا کنند که اسوه و قدوه ملّتهاى مظلوم گردند و درس آزادگى را از مکتب آنها فراگیرند و از سوى سوم، امام(علیه السلام) به مقامى رسد که بزرگترین شفیع روز جزا گردد!
چون به مردم مدینه خبر رسید که امام(علیه السلام) قصد دارد به سمت عراق حرکت کند، عبدالله بن جعفر (همسر حضرت زینب(علیها السلام)) نامه اى بدین مضمون براى امام(علیه السلام) نوشت:
«به نام خداوند بخشنده مهربان، به حسین بن على(علیه السلام) از عبدالله بن جعفر، امّا بعد! تو را به خدا سوگند مى دهم از مکّه خارج مشو! من بیم آن را دارم که در آن صورت، تو و خاندانت کشته شوید و در نتیجه نور زمین خاموش شود، چرا که تو روح هدایت و امیر مؤمنانى. در رفتن به سمت عراق شتاب مفرما! من از یزید و همه بنى امیّه، براى جان و مال و فرزندان و خاندانت امان مى گیرم. والسلام».
امام(علیه السلام) در پاسخ وى نوشت: «أَمّا بَعْدُ! فَإِنَّ کِتابَکَ وَرَدَ عَلَىَّ فَقَرَأْتُهُ وَ فَهِمْتُ ما ذَکَرْتَ، وَ أُعْلِمُکَ أَنِّی رَأَیْتُ جَدّی رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) فِی مَنامِی فَخَبَّرَنِی بِأَمْر وَ أَنَا ماض لَهُ، لِی کانَ أَوْ عَلَىَّ، وَاللّهِ یَابْنَ عَمِّی لَوْ کُنْتُ فِی جُحْرِ هامَّة مِنْ هَوامِّ الاَرْضِ لاَسْتَخْرَجُونِی وَ یَقْتُلُونِی وَاللّهِ یَابْنَ عَمّی لَیَعْتَدُنَّ عَلَىَّ کَمَا اعْتَدَتِ الْیَهُودُ عَلَى السَّبْتِ وَالسَّلامُ»؛ (امّا بعد! نامه ات به دستم رسید، آن را خواندم و مقصودت را دانستم. به تو خبر مى دهم که من جدّم رسول خدا را در خواب دیدم که به من فرمانى داد و من در پى انجام آن فرمان مى روم خواه [ظاهراً] به نفعم باشد یا به زیانم. به خدا سوگند! اى پسر عمو! اگر من در آشیانه بومى نیز باشم، مرا از آنجا بیرون آورده و به قتل مى رسانند. به خدا سوگند اى پسر عمو! آنان همچون قوم یهود که در ماجراى روز شنبه [یوم السبت] ستم نموده اند، بر من ستم روا خواهند داشت).(2)، (3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.