پاسخ اجمالی:
یک سال قبل از مرگ معاویه، امام حسین(ع) به حج رفت. در این سفر جمعیّتى بیش از هفتصد نفر از انصار و بنی هاشم و اصحاب با تقوای رسول خدا گرد آورد و میان آنان خطبه اى ایراد کرد: «امّا بعد! همه شما دیدید، دانستید و شاهد بودید که این مرد طغیانگر (معاویه) با ما و شیعیان ما چه کرده است؟! ... و شما را به حقّ خداوند و پیامبر خدا(ص) و نسبتى که با پیامبرتان دارم، سوگند مى دهم که حادثه امروز را به مردم برسانید و ...و در شهرهایتان افراد مطمئنّ از مردم را دعوت کنید!».
پاسخ تفصیلی:
سُلیم بن قیس روایت کرده است که: «یک سال قبل از مرگ معاویه، امام حسین(علیه السلام) به اتّفاق عبدالله بن عبّاس و عبدالله بن جعفر به حج رفت. در این سفر امام(علیه السلام) مردان و زنان بنى هاشم و خادمان آنها را و از انصار هر کس را که با امام(علیه السلام) و اهل بیتش آشنا بود جمع کرد. سپس به سراغ اصحاب رسول خدا ـ آنها که به درستى و تقوا معروف بودند، و در موسم حج حضور داشتند ـ فرستاد و همه آنها را در منا جمع فرمود. در نتیجه جمعیّتى بیش از هفتصد نفر در آن مکان اجتماع کردند که اکثر آنها از تابعین و حدود دویست نفر نیز از اصحاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بودند. امام حسین(علیه السلام) برخاست و میان آنان خطبه اى ایراد کرد. پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
(امّا بعد! همه شما دیدید، دانستید و شاهد بودید که این مرد طغیانگر (معاویه) با ما و شیعیان ما چه کرده است؟! من اکنون مى خواهم از شما امورى رابپرسم که اگر راست گفتم، مرا تصدیق کنید و اگر (خداى ناکرده) خلاف گفتم، تکذیبم نمایید! و شما را به حقّ خداوند و پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) و نسبتى که با پیامبرتان دارم، سوگند مى دهم که حادثه امروز را به مردم برسانید و سخنانم را براى آنان بازگو کنید و در شهرهایتان افراد مطمئنّ از مردم را دعوت کنید!).(1)
در روایت دیگرى آمده است که پس از جمله «اگر سخنم نادرست باشد، آن را تکذیب نمایید» فرمود:
(سخن مرا بشنوید و یادداشت کنید، و هنگامى که به شهرها و قبیله هایتان بازگشتید، افراد مورد اعتماد از مردم را، به سوى (اهداف) ما فرا خوانید؛ چرا که من مى ترسم امر دین کهنه و نابود شود و حق از بین برود، و مغلوب شود، هر چند که خداوند نورش را کامل مى کند، اگر چه کافران آن را ناخوشایند دارند!).(2)
آنگاه امام(علیه السلام) هر چه از آیات قرآن که درباره اهل بیت نازل شده بود را تلاوت و تفسیر فرمود و تمام سخنانى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) درباره پدرش (على(علیه السلام)) و مادرش (حضرت زهرا(علیها السلام)) و برادرش و درباره خودش و اهل بیتش فرموده بود، نقل کرد و اصحاب نیز گفتارش را تصدیق کرده، مى گفتند: همه ما این سخنان را شنیده ایم و تابعین نیز مى گفتند: ما نیز این اخبار را از افراد موثّق و مورد اعتماد صحابه شنیده ایم.
آنگاه امام فرمود: «أُنْشِدُکُمُ اللّهَ إلاّ حَدَّثْتُمْ بِهِ مَنْ تَثِقُونَ بِهِ وَ بِدینِهِ...»؛ (شما را به خدا سوگند مى دهم! این سخنان را براى کسانى که به آنان و دینشان اعتماد دارید، نقل کنید).
سلیم بن قیس مى گوید: از جمله امورى که امام حسین(علیه السلام) آنان را به اقرارش سوگند داد، این بود که فرمود:
(شما را به خدا سوگند مى دهم! آیا مى دانید على بن ابى طالب(علیه السلام) برادر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بود، در آن زمان که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) یارانش را با یکدیگر برادر قرار داد، میان على و خودش، عقد برادرى و اخوّت خواند و به وى فرمود: «در دنیا و آخرت تو برادر من و من برادر تو خواهم بود»؟ همگى گفتند: آرى به خدا سوگند!
امام(علیه السلام) فرمود: «شما را به خدا سوگند مى دهم! آیا مى دانید رسول خدا(صلى الله علیه وآله) على(علیه السلام) را در روز غدیر خم به ولایت منصوب کرد و فرمود: حاضران به غایبان این جریان را اطّلاع دهند؟» گفتند: آرى به خدا سوگند مى دانیم!
فرمود: «شما را به خدا سوگند مى دهم! آیا مى دانید رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در جریان جنگ تبوک (هنگامى که على(علیه السلام) را به عنوان جانشین خود در مدینه گذاشت؛ در پى سخنان کنایه آلود منافقان و گلایه على(علیه السلام)، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) خطاب به وى) فرمود: موقعیّت و جایگاه تو در نزد من، همانند جایگاه هارون است، نسبت به موسى (هارون، جانشین حضرت موسى بود) و تو بعد از من، سرپرست تمامى مؤمنانى؟» گفتند: آرى به خدا سوگند!
امام(علیه السلام) فرمود: «شما را به خدا سوگند مى دهم! آیا مى دانید که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)هنگامى که نصاراى نجران را براى مباهله فرا خواند، جز على(علیه السلام) و همسرش و دو فرزندش را همراه خود نبرد؟» گفتند: آرى به خدا سوگند! (پس على(علیه السلام) به منزله نفس پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود)...... .
خلاصه این که: امام(علیه السلام) هر چه را که در قرآن و همچنین به زبان پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) به طور ویژه درباره علی(علیه السلام) و درباره اهل بیتش(علیهم السلام) آمده بود بیان کرد و صحابه و تابعین را سوگند داد (و از آنان اقرار گرفت) صحابه می گفتند: آری شنیدیم و تابعی گفت: آری برای ما نیز افراد موثّق، فلانی و فلانی نقل کرده اند.
سپس در پایان آنان را سوگند داد و فرمود: « آیا شنیده اید که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) می فرمود: هر کس گمان کند مرا دوست دارد در حالی که علی(علیه السلام) را دشمن می دارد، دروغ گفته است، نمی شود مرا دوست بدارد و علی را دشمن».
کسى سؤال کرد: اى رسول خدا! چرا نمى شود؟ فرمود: «زیرا که او از من است و من از اویم. هر کس او را دوست دارد، مرا دوست مى دارد و هر کس مرا دوست مى دارد، به یقین خدا را دوست دارد و هر کس على را دشمن بدارد، به یقین با من دشمنى کرده است و هر کس با من دشمنى کند، خدا را دشمن داشته است؟» همگى گفتند: آرى، این را نیز شنیده ایم.
پس از آن همگى متفرّق شدند (و این خبر در تمام شهرها پیچید).(3)
امام(علیه السلام) با این خطابه حساب شده و پر معنى در آن مجمع بزرگ، که در آن زمان مهمترین مجمع در نوع خود محسوب مى شد، با حضور دویست نفر از صحابه و صدها نفر از تابعین و شخصیّت هاى سرشناس و معروف علمى و دینى جهان اسلام چند هدف مهم را دنبال مى فرمود:
1ـ امام نشان داد که حاکمان ظالم بنى امیّه که دستور داده اند على(علیه السلام) را بر فراز منابر سبّ و ناسزا گویند به چه کسى بدگویى مى کنند؟ آن کس که همچون جان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و برادر و جانشین و وصىّ او بود، و همین امر سبب شد که مردم از یک سو به ماهیّت ضدّ اسلامى بنى امیّه پى ببرند و از سوى دیگر با این برنامه ننگین یعنى ناسزاگویى بر منابر به مبارزه برخیزند.
2ـ هدف دیگر این بود که قدرت بنى امیّه دلیلى بر حقّانیّت آنها شمرده نمى شود و مردم جنایات آنها را به دست فراموشى نسپارند.
3ـ امام(علیه السلام) بذرهاى انقلابها و قیام هاى آینده را بر ضدّ این شجره خبیثه ملعونه در افکار پاشید و چیزى نگذشت که به ثمر نشست.
4ـ اگر امام(علیه السلام) در کربلا با قیام و مبارزه نظامى خود و نوشیدن شربت شهادت، بنى امیّه را رسوا ساخت، در اینجا با این قیام فرهنگى افکار را بیدار ساخت و راه و رسم مبارزه با این گروه از منافقان را که متأسّفانه بر جایگاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) تکیه زده بودند، نشان داد.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.