پاسخ اجمالی:
آدم(ع) مرتکب گناه نشد و این با توجه به عمل او یعنی خوردن میوه ممنوعه قابل فهم است. عصیان آدم به معنای ارتکاب گناه نبود و نهی الهی نهی تحریمی نبود بلکه نهی ارشادی بود، اما با توجه به مقام والای آدم(ع)، و جایگاه مقرب او، این کار مکروه یا هر ترک اولی دیگری نیز دور از انتظار است و گناهی نسبی در حق او تلقی می شود.
پاسخ تفصیلی:
آنها که ارتکاب گناه را براى انبیاء جایز مى شمرند، ابا ندارند که بگویند آدم مرتکب گناه شد، امّا پیروان مکتب اهل بیت که معتقدند انبیاء از هر گناه و خطایى مصون و محفوظ هستند ـ چه آنچه مربوط به باب اعتقادات و تبلیغ احکام دین است و چه آنچه مربوط به اعمال و کارهاى روزمرّه، چه قبل از نبوّت و چه بعد از نبوّت ـ (1) معتقدند که آدم هرگز مرتکب گناهى نشد و نهى خداوند از آن درخت ممنوع، نهى تحریمى نبود، بلکه تنها کار مکروهى براى آدم بود، ولى از آن جا که مقام انبیا مخصوصاً آدم که مسجود همه فرشتگان واقع گشت آن قدر والا و عالى است که حتّى انتظار مکروهى از آنان نمى رود، هنگامى که مرتکب چنین کارى شوند از سوى خداوند شدیداً مؤاخذه خواهند شد که گفته اند: «حَسَناتُ الاَبْرارِ سَیِّئاتُ الْمُقَرَّبینَ»؛ (کارهاى خوب نیکان به منزله گناه مقرّبان است)!
به تعبیر دیگر، گناه بر دو قسم است: گناه مطلق و گناه نسبى. گناه مطلق، چیزى است که براى همه گناه است مانند دروغ و دزدى و شرب خمر، ولى گناه نسبى، آن است که نسبت به عموم مردم گناه نیست، بلکه شاید براى بعضى، عمل مستحبى محسوب شود امّا همین عمل مباح یا مستحب، اگر از مقرّبان درگاه الهى صادر شود دور از انتظار است و واژه عصیان بر آن اطلاق مى شود امّا نه به معناى گناه مطلق، بلکه گناه نسبى و منظور از ترک اولى هم، همین است.
بعضى نیز گفته اند که نهى آدم از درخت ممنوع، نهى الهى(مولوى) نبود، بلکه نهى ارشادى بود همانند دستور طبیب که مى گوید: فلان غذا را نخور که بیمارى تو طولانى مى شود. بدیهى است مخالفت طبیب، نه توهینى به طبیب است و نه گناه و عصیانى نسبت به فرمان او، بلکه نتیجه آن درد و رنجى است که عاید مخالفت کننده مى شود.
در بعضى از آیات مربوط به جریان آدم، اشاره اى به این معنا دیده مى شود: «فَقُلْنا یا آدَمُ اِنَّ هذا عَدوّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى»؛ (به آدم گفتیم این [ابلیس] دشمن تو و همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون کند که به درد و زحمت خواهید افتاد). (2)
در بعضى از روایات نیز آمده که آدم هرگز از آن درخت ممنوع نخورد، بلکه از درختهاى مشابه آن خورد و لذا شیطان به هنگام وسوسه به آنها گفت: خداوند شما را از این درخت نهى نکرده (یعنى از دیگرى نهى کرده): «وَ قالَ ما نَهیکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ». (3)
توجّه به این نکته نیز لازم است که قرآن مى گوید: ابلیس براى آدم سوگند یاد کرد که من خیرخواه شما هستم که مى گویم از این درخت بخورید: «وَ قاسَمَهُما اِنّى لَکُما لَمِنَ النّاصِحینَ». (4) و تا آن روز، نه آدم و نه حوّا، سوگند دروغى را نشنیده بودند و به همین جهت تحت تأثیر وسوسه شیطان واقع شدند. البتّه اگر آنها دقّت مى کردند پى به دروغ ابلیس مى بردند؛ زیرا قبل از این سخن، از خداوند شنیده بودند که شیطان دشمن آنهاست و به یقین نباید به قسمهاى دشمن اعتماد کرد و او را خیر خواه دانست. (5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.