پاسخ اجمالی:
«قضاء» از ماده «قَضى»، در اصل به معنى جدا ساختن چیزى است، با عمل و یا با سخن، و بعضى گفته اند: در اصل به معنى «پایان دادن» به چیزى است. هر دو معنى در واقع قریب الافق مى باشند. از آنجا که پایان دادن و جدا ساختن معنى وسیعى دارد، این کلمه در مفاهیم مختلفى به کار رفته است؛ مثل: حکم، فراغت از چیزی، اراده، عهد، مرگ، و... .
پاسخ تفصیلی:
«قضاء» از ماده «قَضى»، در اصل به معنى جدا ساختن چیزى است، با عمل و یا با سخن، و بعضى گفته اند: در اصل به معنى «پایان دادن» به چیزى است، و هر دو معنى در واقع قریب الافق مى باشند. و از آنجا که پایان دادن و جدا ساختن معنى وسیعى دارد، این کلمه در مفاهیم مختلفى به کار رفته است. «قرطبى» در تفسیرش، شش معنى براى آن ذکر کرده:
«قضاء» به معنى «امر» و فرمان مانند: «وَ قَضى رَبُّکَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ»(1)؛ (پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید).
«قضاء» به معنى «خلق» مانند: «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماوات فِی یَوْمَیْن»؛ (خداوند جهان را به صورت هفت آسمان، در دو دوران آفرید).(2)
«قضاء» به معنى «حکم» و داورى مانند: «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاض»؛ (هر داورى مى خواهى بکن).(3)
«قضاء» به معنى «فراغت از چیزى» مانند: «قُضِیَ الأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیان»؛ (کارى را که درباره آن نظر خواهى مى کردید پایان یافت).(4)
«قضاء» به معنى «اراده» مانند: «إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُون»؛ (هنگامى که کارى را اراده کند به آن مى گوید موجود باش، آن هم موجود مى شود).(5)
و «قضاء» به معنى «عهد» مانند: «إِذْ قَضَیْنا إِلى مُوسَى الأَمْرَ»؛ (هنگامى که از موسى پیمان و عهد گرفتیم).(6)
«ابوالفتوح رازى» بر این معانى اضافه مى کند.
«قضاء» به معنى «اخبار و اعلام» مانند: «وَ قَضَیْنا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ»؛ (ما به بنى اسرائیل در تورات اعلام نمودیم).(7)
و بر این اضافه مى توان کرد:
«قضاء» به معنى «مرگ» مانند: «فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ»؛ (موسى ضربه اى بر او زد و او جان داد).(8)
حتى بعضى از مفسران معانى «قضاء» را بالغ بر سیزده معنى در قرآن مجید دانسته اند.(9) ولى اینها را نمى توان معانى متعددى براى کلمه «قضاء» دانست، زیرا همه آنها جامعى دارند که در آن جمع اند، و در حقیقت غالب معانى که در بالا ذکر شد، از قبیل «اشتباه مصداق به مفهوم» است، چه این که: هر یک از اینها مصداقى است، براى آن معنى کلّى و جامع یعنى «پایان دادن و جدا ساختن». فى المثل، شخص قاضى با حکم خود به دعوا خاتمه مى دهد، آفریدگار با آفرینش خود به خلقت چیزى پایان مى دهد، خبردهنده با اخبارش به بیان چیزى پایان مى دهد، تعهّدکننده و فرمان دهنده با تعهّد و فرمانشان مسأله اى را خاتمه یافته تلقّى مى کنند، به گونه اى که بازگشت در آن ممکن نیست.
ولى نمى توان انکار کرد که: در بعضى از این مصداق ها آن قدر این لفظ به کار رفته است که به صورت معنى جدیدى درآمده است، از جمله «قضاء» به معنى «داورى» و به معنى «امر و فرمان».(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.