پاسخ اجمالی:
طبق آیات 11 ـ 18 سوره اعراف بعد از آنکه خدا آدم(ع) را آفرید ابلیس از فرمان الهی نسبت به سجده برای آدم(ع) امتناع کرد و گفت: من از او بهترم، به دلیل این که مرا از آتش آفریده ای. این از بزرگ ترین اشتباهات ابلیس بود. امتیاز آدم(ع) تنها به خاطر خاک بودنش نبود، بلکه امتیاز اصلى او، داشتن روح انسانیت و مقام خلافت پروردگار بود. شیطان تکبر کرد؛ لذا تمام مقام های خود را از دست داد و به جای توبه راه طغیان را برگزید.
پاسخ تفصیلی:
پاسخ این سؤال در آیات 11 ـ 18 سوره «اعراف» آمده است.
در نخستین آیه مورد بحث آمده است: (ما شما را آفریدیم، سپس صورت بندى کردیم، بعد از آن به فرشتگان (و از جمله ابلیس که در صف آنها قرار داشت اگر چه جزء آنها نبود) فرمان دادیم، براى آدم(جد نخستین شما) سجده کنند)؛ «وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لاِدَم». آنگاه مى افزاید: (همگى این فرمان را به جان و دل پذیرفتند و براى آدم سجده کردند، مگر ابلیس که از سجده کنندگان نبود)؛ «فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السّاجِدینَ». این که در آیه فوق، «خلقت» قبل از «صورت بندى» بیان شده، ممکن است اشاره به این باشد که نخست ماده اصلى انسان را آفریده و بعد به آن صورت انسانى بخشیده است.
البته سجده فرشتگان براى آدم به معنى «سجده پرستش» نبوده است؛ زیرا پرستش مخصوص خدا است بلکه سجده در اینجا به معنى «خضوع و تواضع» است (یعنى در برابر عظمت آدم خضوع کردند) و یا به معنى سجده براى خداوندى است که چنین مخلوق موزون و با عظمتى آفریده است.
و نیز «ابلیس» از فرشتگان نبود، بلکه طبق تصریح آیات قرآن، از بخش دیگرى از مخلوقات به نام «جنّ» بوده است.(1)
در آیه بعد مى گوید: خداوند «ابلیس» را به خاطر سرکشى و طغیانگرى مؤاخذه کرده، (گفت: چه چیز سبب شد که در برابر آدم سجده نکنى و فرمان مرا نادیده بگیرى)؟؛ «قالَ ما مَنَعَکَ أَلاّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ». او در پاسخ به یک عذر نا موجه متوسل گردیده گفت: (من از او بهترم، به دلیل این که مرا از آتش آفریده اى و او را از خاک و گِل)!؛ «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین».
گویا چنین مى پنداشت که: آتش برتر از خاک است، و این یکى از بزرگ ترین اشتباهات «ابلیس» بود. شاید هم اشتباه نمى کرد و آگاهانه دروغ مى گفت؛ زیرا مى دانیم خاک سرچشمه انواع برکات و منبع تمام مواد حیاتى و مهم ترین وسیله براى ادامه زندگى موجودات زنده است، در حالى که آتش چنین نیست. درست است که آتش یکى از شرایط تجزیه و ترکیب موجودات جهان است، ولى نقش اصلى را همان مواد موجود در خاک دارند و آتش تنها وسیله اى براى تکمیل آنها محسوب مى شود. و نیز درست است که کره زمین در آغاز که از خورشید جدا شد، به صورت گوى آتشینى بود که تدریجاً سرد شد، ولى باید توجه داشت که زمین مادام که سوزان و شعله ور بود مطلقاً موجودات زنده اى نداشت. از آن زمان حیات و زندگى در این کره پیدا شد که خاک و گِل جاى آتش را گرفت. به علاوه هر آتشى در روى زمین پیدا شود از موادى سرچشمه مى گیرد که از خاک به دست آمده است. خاک سرچشمه پرورش درختان و درختان سرچشمه پیدایش آتش مى باشند. حتى مواد نفتى یا چربى هائى که قابل احتراقند نیز به خاک یا حیواناتى که از مواد نباتى تغذیه دارند بازگشت مى کنند.
از همه اینها گذشته امتیاز آدم(علیه السلام) در این نبود که از خاک است، بلکه امتیاز اصلى او همان «روح انسانیت» و مقام خلافت و نمایندگى پروردگار بوده است. بنابراین، به فرض که ماده نخستین شیطان از او برتر باشد دلیل بر این نمى شود که در برابر آفرینش آدم با آن روح و عظمت خداداد و مقام نمایندگى پروردگار، سجده و خضوع نکند، و ظاهر این است که شیطان همه این مطالب را مى دانست. تنها تکبر و خودپسندى جلو او را گرفت و همه اینها بهانه بود.
از آنجا که امتناع شیطان از سجده براى آدم(علیه السلام) یک امتناع ساده و معمولى نبود و یک گناه عادى محسوب نمى شد، بلکه یک سرکشى و تمرّد آمیخته به اعتراض و انکار مقام پروردگار بود؛ زیرا این که مى گوید: «من از او بهترم» در واقع به این معنى است که فرمان تو در مورد سجده بر آدم، بر خلاف حکمت و عدالت است، و موجب مقدم داشتن «مرجوح» بر «راجح» است! به این جهت مخالفت او از کفر و انکار علم و حکمت خدا سر در آورد و به همین جهت مى بایست تمام مقام ها و موقعیت هاى خویش را در درگاه الهى از دست بدهد. به همین سبب خداوند او را از آن مقام برجسته و موقعیتى که در صفوف فرشتگان پیدا کرده بود بیرون کرد و به او فرمود: (از این مقام و مرتبه، فرود آى)!؛ «قالَ فَاهْبِطْ مِنْها». در مورد ضمیر «مِنْها» جمعى از مفسران معتقدند به «آسمان» یا «بهشت» بر مى گردد و بعضى به «مقام و درجه» باز گردانده اند که از نظر نتیجه چندان تفاوتى با هم ندارند.
سپس سرچشمه این سقوط و تنزل را با این جمله، براى او شرح مى دهد که: (تو حق ندارى در این مقام و مرتبه راه تکبر پیش گیرى)!؛ «فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فیها».
و باز به عنوان تأکید بیشتر، اضافه مى فرماید: (بیرون رو که از افراد پست و ذلیل هستى! (یعنى نه تنها با این عمل بزرگ نشدى، بلکه به عکس به خوارى و پستى گرائیدى))؛ «فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرین». از این جمله به خوبى روشن مى شود که تمام بدبختى شیطان مولود تکبر او بود، این خود برتربینى او که خود را در مقامى بیش از آنچه شایسته آن بود قرار داد سبب شد که نه تنها بر آدم سجده نکند بلکه علم و حکمت خدا را انکار نماید و به فرمان او خرده گیرد و سرانجام تمام مقام و حیثیت خود را از دست بدهد و به جاى بزرگى، پستى و ذلت را براى خویش بخرد؛ یعنى نه تنها به هدف نرسید بلکه درست در جهت عکس آن قرار گرفت.
در «نهج البلاغه» در خطبه «قاصعه» از امیر مؤمنان على(علیه السلام) به هنگام نکوهش کبر و خود برتربینى چنین مى خوانیم: «فَاعْتَبِرُوا بِما کانَ مِنْ فِعْلِ اللّهِ بِإِبْلِیسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ، ـ وَ کانَ قَدْ عَبَدَ اللّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَة... ـ عَنْ کِبْرِ ساعَة واحِدَة فَمَنْ ذا بَعْدَ إِبْلِیسَ یَسْلَمُ عَلَى اللّهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَتِهِ؟ کَلاّ ما کانَ اللّهُ سُبْحانَهُ لِیُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْر أَخْرَجَ بِهِ مِنْها مَلَکاً إِنَّ حُکْمَهُ فِی أَهْلِ السَّماءِ وَ أَهْلِ الأَرْضِ لَواحِد»(2)؛ (پند و عبرت گیرید از آنچه خداوند با ابلیس رفتار کرد، در آن هنگام که اعمال و عبادات طولانى و تلاش و کوشش هاى او را ـ که شش هزار سال بندگى خدا کرده بود... ـ به خاطر ساعتى تکبر بر باد داد، با این حال چه کسى بعد از ابلیس مى تواند از کیفر خدا در برابر انجام همان معصیت مصون بماند؟ نه، هرگز ممکن نیست خداوند، انسانى را به بهشت بفرستد، در برابر کارى که به خاطر آن فرشته اى را از بهشت رانده است(3) حکم خداوند درباره اهل آسمان و زمین یکى است).
در حدیثى نیز از امام على بن الحسین(علیهما السلام) چنین نقل شده که فرمود: «گناهان شعب و سرچشمه هائى دارد؛ اولین سرچشمه گناه و معصیت پروردگار «تکبّر» است که گناه ابلیس بود و به خاطر آن از انجام فرمان خدا امتناع کرد و تکبر ورزید و از کافران شد. پس از آن «حرص» بود که سرچشمه گناه (و ترک اولى) از ناحیه آدم(علیه السلام) و حوا شد... سپس «حسد» بود که سرچشمه گناه فرزندش (قابیل) گردید و نسبت به برادرش (هابیل) حسد ورزید و او را به قتل رسانید».(4)
از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده که فرمود: «أُصُولُ الْکُفْرِ ثَلاثَةٌ: الْحِرْصُ وَ الإِسْتِکْبارُ وَ الْحَسَدُ، فَأَمَّا الْحِرْصُ فَإِنَّ آدَمَ(علیه السلام) حِینَ نُهِیَ عَنِ الشَّجَرَةِ، حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلى أَنْ أَکَلَ مِنْها وَ أَمَّا الإِسْتِکْبارُ فَإِبْلِیسُ حَیْثُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لاِدَمَ فَأَبى وَ أَمَّا الْحَسَدُ فَابْنا آدَمَ حَیْثُ قَتَلَ أَحَدُهُما صاحِبَه»؛ (اصول و ریشه هاى کفر و عصیان، سه چیز است: حرص و تکبر و حسد. اما حرص سبب شد که آدم از درخت ممنوع بخورد، و اما تکبر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچى کند، و اما حسد، سبب شد که یکى از فرزندان آدم دیگرى را به قتل رساند)!(5)
اما داستان شیطان به همین جا پایان نیافت، او به هنگامى که خود را مطرود دستگاه خداوند دید، طغیان و لجاجت را بیشتر کرد و به جاى توبه و بازگشت به سوى خدا و اعتراف به اشتباه، تنها چیزى که از خدا تقاضا کرد این بود: (گفت: خدایا! مرا تا پایان دنیا مهلت ده، و زنده بگذار)!؛ «قالَ أَنْظِرْنی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ». این تقاضاى او به اجابت رسید و خداوند فرمود: (به تو مهلت داده خواهد شد)؛ «قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ». گر چه در این آیات، تصریح نشده است که چه اندازه از تقاضاى شیطان پذیرفته گردید، ولى در آیات 37 و 38 سوره «حجر» مى خوانیم که به او گفته شد: «فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ * إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم»؛ (به تو تا روز معینى مهلت داده خواهد شد). یعنى تمام تقاضاى او به اجابت نرسید، بلکه به مقدارى که خداوند مى خواست انجام شد.
ولى او نمى خواست براى جبران گذشته زنده بماند و عمر طولانى کند، بلکه هدف خود را از این عمر طولانى چنین بیان کرد: (اکنون که مرا گمراه ساختى! بر سر راه مستقیم تو کمین مى کنم و آنها را از راه به در مى برم)؛ «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی لا َقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم». تا همان طور که من گمراه شدم، آنها نیز به گمراهى بیفتند! سپس شیطان، براى تأئید و تکمیل گفتار خود، اضافه کرد: نه تنها بر سر راه آنها کمین مى کنم، بلکه: (از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ (از چهار طرف)، به سراغ آنها مى روم و اکثر آنها را شکرگزار نخواهى یافت)؛ «ثُمَّ لآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لاتَجِدُ أَکْثَرَهَُمْ شاکِرینَ».
ممکن است تعبیر بالا کنایه از این باشد که شیطان انسان را «محاصره» مى کند، و سعى دارد به هر وسیله اى که ممکن است براى وسوسه و گمراهى او بکوشد و این تعبیر در کلمات روزمره نیز دیده مى شود که مى گوئیم: فلان کس از چهار طرف گرفتار قرض یا بیمارى یا دشمن شده است. و این که سمت بالا و پائین ذکر نشده به خاطر آن است که انسان معمولاً در چهار سمت، حرکت و فعالیت دارد.
اما در روایتى که از امام باقر(علیه السلام) نقل شده، تفسیر عمیق ترى براى این چهار جهت دیده مى شود، آنجا که مى فرماید: «منظور از آمدن شیطان به سراغ انسان از «پیش رو» این است که آخرت و جهانى را که در پیش دارد در نظر او سبک و ساده جلوه مى دهد، و منظور از «پشت سر» این است که آنها را به گردآورى اموال و تجمع ثروت و بخل از پرداخت حقوق واجب به خاطر فرزندان و وارثان دعوت مى کند، و منظور از «طرف راست» این است که امور معنوى را به وسیله شبهات و ایجاد شک و تردید، ضایع مى سازد، و منظور از «طرف چپ» این است که لذات مادّى و شهوات را در نظر آنها جلوه مى دهد».(6)
در آخرین آیه مورد بحث، بار دیگر فرمان بیرون رفتن ابلیس از حریم قرب خدا و مقام و منزلت بالا صادر مى شود، با این تفاوت که در اینجا حکم طرد او به صورت تحقیرآمیزتر و شدیدتر صادر شده است، و شاید به خاطر لجاجتى بود که شیطان در مورد اصرار در وسوسه افراد انسان به خرج داد، یعنى در آغاز تنها گناه او سرکشى از اطاعت فرمان خدا بود و به همین جهت فرمان خروج او صادر شد. اما بعداً گناه بزرگ دیگرى بر گناه خود افزود و آن تصمیم گمراه ساختن دیگران بود؛ [لذا] به او فرمود: (از این مقام با بدترین ننگ و عار بیرون رو و با خوارى و ذلت فرود آى)!؛ «قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً».(7) (و سوگند یاد مى کنم که هر کس از تو پیروى کند، جهنم را از تو و آنها پر سازم)!؛ «لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لأَمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعینَ».(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.