پاسخ اجمالی:
طبق آیه 143 سوره اعراف، خداوند بر کوه تجلی یافت و پرتوى از مخلوقات خود را ظاهر ساخت. اما حقیقت آن برای ما معلوم نیست. آنچه مهم است درس گرفتن از این واقعه است. گویا خدا دو چیز را به موسی و بنی اسرائیل نشان داد: یکی این که آنها قادر به دیدن یک پدیده کوچک از خلقت نیستند. دوم این که وقتی این آیه الهی قابل مشاهده نیست خدا هم قابل دیدن نیست. احتمال دارد که حضرت موسی تقاضای مشاهده باطنی از خدا کرد که رسیدن به چنین مقامی در دنیا ممکن نیست. اما این احتمال برخلاف ظاهر آیه و روایات است.
پاسخ تفصیلی:
در آیه 143 سوره «اعراف» مى خوانیم: (هنگامى که موسى(علیه السلام) به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا خود را به من نشان ده، تا به تو بنگرم)؛ «وَ لَمّا جاءَ مُوسى لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ».
ولى به زودى این پاسخ را از پیشگاه پروردگار شنید که: (هرگز مرا نخواهى دید)؛ «قالَ لَنْ تَرانی».
(ولى به کوه بنگر، اگر به جاى خود ایستاد مرا خواهى دید)!؛ «وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی».
(هنگامى که خداوند بر کوه جلوه کرد آن را محو و نابود و همسان با زمین نمود)! «فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً».
موسى(علیه السلام) از مشاهده این صحنه هول انگیز چنان وحشت زده شده که (مدهوش به روى زمین افتاد)؛ «وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً».
(و هنگامى که به هوش آمد، عرضه داشت: پروردگارا منزهى تو، من به سوى تو باز مى گردم و توبه مى کنم، و من نخستین مؤمنانم)؛ «فَلَمّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ».
مفسران درباره تجلى خداوند بر کوه طور گفتگوى بسیار کرده اند، ولى آنچه از مجموع آیات قرآن به نظر مى رسد این است که خداوند، پرتوى از یکى از مخلوقات خود را بر کوه ظاهر ساخت (و آشکار شدن آثار او به منزله آشکار شدن خود او است).
آیا این مخلوق یکى از آیات عظیم الهى بوده که براى ما ناشناخته مانده؟ یا نمونه اى از نیروى عظیم اتم، یا امواج مرموز و تکان دهنده، و یا صاعقه اى عظیم و وحشتناک که که بر کوه زد و برقى خیره کننده و صدائى مهیب و وحشتناک و نیروئى عظیم از آن برخاست، آن چنان که کوه به کلّى از هم پاشید؟(1) [و یا...، آنچه مهم است این است که بدانیم چه درس هایی می توان از این حادثه گرفت].
گویا خداوند با این کار مى خواست دو چیز را به موسى(علیه السلام) و بنى اسرائیل نشان دهد؛ نخست این که: آنها قادر نیستند، پدیده کوچکى از پدیده هاى عظیم جهان خلقت را مشاهده کنند، با این حال، چگونه تقاضاى مشاهده پروردگار و خالق را مى کنند. دیگر این که: همان طور که این آیت عظیم الهى با این که مخلوقى بیش نبود خودش قابل مشاهده نبود، بلکه آثارش یعنى لرزه عظیم و صداى مهیب او شنیده مى شد، اما اصل آن یعنى آن امواج مرموز یا نیروى عظیم، نه با چشم دیده مى شد و نه با حواس دیگر قابل درک بود. با این حال آیا هیچ کس در وجود چنین آیتى مى توانست تردید کند و بگوید چون خودش را نمى بینم و تنها آثارش را مى بینم نمى توانم به آن ایمان بیاورم؟ جائى که درباره یک مخلوق چنین قضاوت کنیم درباره خداوند بزرگ چگونه مى توانیم بگوئیم چون قابل مشاهده نیست به او ایمان نمى آوریم؟ با این که آثارش همه جا را پر کرده است.
احتمال دیگرى در زمینه تفسیر این آیه داده شده است و آن این که: موسى(علیه السلام) به راستى براى خودش تقاضاى مشاهده کرد. ولى منظور او مشاهده با چشم نبود که لازمه آن جسمیت بوده باشد، و با مقام موسى(علیه السلام) سازگار نباشد، بلکه منظور یک نوع ادراک و مشاهده باطنى بوده است، یک شهود کامل روحى و فکرى؛ زیرا بسیار مى شود کلمه «رؤیت» در این معنى به کار مى رود، مثلاً مى گوئیم: «من در خودمان این قدرت را مى بینم که این کار را انجام دهیم». در حالى که قدرت، چیز قابل مشاهده اى نیست، بلکه منظور این است: ما به وضوح این حالت را در خودمان مى یابیم.موسى(علیه السلام) مى خواست به چنین مقامى از شهود و معرفت برسد، در حالى که رسیدن به چنین مقامى در دنیا ممکن نیست، اگر چه در آخرت که عالم شهود و عالم بروز است، امکان دارد.ولى خداوند در پاسخ موسى(علیه السلام) گفت: چنین رؤیتى هرگز براى تو ممکن نیست و براى اثبات مطلب، جلوه اى بر کوه کرد و کوه از هم متلاشى شد، و بالاخره موسى(علیه السلام) از این درخواست توبه نمود.(2)
ولى این تفسیر، از جهاتى بر خلاف ظاهر آیه مورد بحث است، و لازمه آن ارتکاب مجاز از چند جهت مى باشد.(3) به علاوه با بعضى از روایات که در تفسیر آیه نیز وارد شده، سازگار نیست، و حق همان تفسیر اول است.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.