پاسخ اجمالی:
مادّی ها درباره هدف خلقت معتقد به پوچى آفرینش و بى هدفى خلقتند! اما پاسخ موحدان به این سؤال دقیق و حساب شده است. آنان خداوند را چشمه اى فیاض و نعمت آفرین می دانند که موجودات را در کنف حمایت خود مى گیرد، آنها را پرورش داده، از نقص به کمال مى برد، این است هدف واقعى عبودیت و بندگى ما، و این است فلسفه عبادات و نیایش هاى ما. آمدن انبیاء و نزول کتب آسمانى و تکالیف و برنامه هاى تربیتى، همه براى تکامل انسانى و قرب به خدا وعبادت و عبودیت خداست.
پاسخ تفصیلی:
این سؤال، هر گاه از ناحیه مادّیین مطرح شود، ظاهراً هیچ پاسخى براى آن وجود ندارد؛ چرا که ماده و طبیعت اصلاً عقل و شعورى ندارد که هدفى داشته باشد، به همین دلیل آنها خود را از این نظر آسوده کرده و معتقد به پوچى آفرینش و بى هدفى خلقتند! و چه زجرآور است که انسان براى جزئیات زندگى خود، اعم از تحصیل و کسب و کار، و درمان و بهداشت و ورزش، هدف هاى دقیق و برنامه هاى منظمى در نظر گیرد، ولى مجموعه زندگى را پوچ و بى هدف بداند؟!
لذا جاى تعجب نیست، گروهى از آنان هنگامى که در این مسائل مى اندیشند، از این زندگى پوچ و بى هدف سیر مى شوند و دست به انتحار مى زنند.
اما این سؤال را هنگامى که یک خداپرست از خود مى کند، هرگز با بن بست روبرو نمى شود؛ زیرا:
از یکسو مى داند: خالق این جهان حکیم است، حتماً آفرینش او حکمتى داشته، هر چند ما از آن بى خبر باشیم.
و از سوى دیگر هنگامى که به جزء جزء اعضاء خود مى نگرد، براى هر یک هدف و فلسفه اى مى یابد، نه تنها براى اعضائى همچون قلب و مغز و عروق و اعصاب، بلکه اعضائى همانند ناخن ها، مژه ها، خطوط سر انگشتان، گودى کف دست ها و پاها، هر کدام فلسفه اى دارد که امروز همگى شناخته شده است.
چقدر ساده اندیشى است که ما، براى همه اینها هدف قائل باشیم، ولى مجموع را بى هدف بدانیم!
اکنون، باید به دنبال این هدف بگردیم و تا آنجا که در توان داریم آن را مشخص سازیم و در مسیرش گام برداریم.
توجه به چند مقدمه مى تواند چراغ ها و نورافکن هائى بسازد که این مسیر تاریک را براى ما روشن کند:
1 ـ ما همیشه در کارهاى خود هدفى داریم، که این هدف معمولاً دفع کمبودها و نیازهاى ما است، حتى اگر به دیگرى خدمت مى کنیم، یا دست گرفتارى را مى گیریم و از گرفتارى نجات مى بخشیم، و یا حتى ایثار و فداکارى مى کنیم، آنها نیز، نوعى کمبود معنوى ما را بر طرف مى سازد، و نیازهاى مقدسى از ما را برآورده مى کند.
و چون در مورد صفات و افعال خدا غالباً گرفتار مقایسه با خویش مى شویم، گاه ممکن است این تصور به وجود آید که، خداوند چه کمبودى داشت که با خلقت ما مرتفع مى شد؟! و یا اگر در آیات قرآن مى خوانیم هدف آفرینش انسان عبادت است، مى گوئیم: او چه نیازى به عبادت ما دارد؟
در حالى که، این طرز تفکر، ناشى از همان مقایسه صفات خالق و مخلوق و واجب و ممکن است.
ما به حکم این که وجودمان محدود است، براى رفع کمبودهایمان تلاش مى کنیم، و اعمالمان همه در این مسیر است، ولى درباره یک وجود نامحدود این معنى امکان پذیر نیست، باید هدف افعال او را در غیر وجود او جستجو کنیم.
او چشمه اى است فیاض، و مبدئى است نعمت آفرین که موجودات را در کنف حمایت خود مى گیرد، آنها را پرورش داده، از نقص به کمال مى برد، این است هدف واقعى عبودیت و بندگى ما، و این است فلسفه عبادات و نیایش هاى ما که همگى کلاس هاى تربیت براى تکامل ما است.
به این ترتیب، نتیجه مى گیریم: هدف آفرینش ما پیشرفت و تکامل هستى ما است.
اساساً اصل آفرینش، یک گام تکاملى عظیم است، یعنى چیزى را از عدم به وجود آوردن، و از نیست هست کردن، و از صفر به مرحله عدد رساندن.
و بعد از این گام تکاملى عظیم، مراحل دیگر تکامل شروع مى شود، و تمام برنامه هاى دینى و الهى در همین مسیر است.
2ـ ولى هدف از این تکامل چیست؟
پاسخ این سؤال با این جمله روشن مى شود که: تکامل، هدف نهائى و یا به تعبیر دیگر «غایة الغایات» است.
توضیح این که: اگر از محصلى سؤال کنیم براى چه درس مى خوانى؟ مى گوید: براى این که به دانشگاه راه یابم.
باز اگر سؤال کنیم دانشگاه را براى چه مى خواهى؟ مى گوید: براى این که فى المثل دکتر یا مهندس لایقى شوم.
مى گوئیم: مدرک دکترا و مهندسى را براى چه مى خواهى؟ مى گوید: براى این که فعالیت مثبتى کنم و هم درآمد خوبى داشته باشم.
باز مى گوئیم: درآمد خوب را براى چه مى خواهى؟ مى گوید: براى این که زندگى آبرومند و مرفهى داشته باشم.
سرانجام مى پرسیم: زندگى مرفه و آبرومند براى چه مى خواهى؟
در اینجا مى بینیم لحن سخن او عوض مى شود و مى گوید: خوب، براى این که زندگى مرفه و آبرومندى داشته باشم، یعنى همان پاسخ سابق را تکرار مى کند.
این، دلیل بر آن است که او به پاسخ نهائى، و به اصطلاح به «غایة الغایات» کار خویش رسیده، که ماوراى آن پاسخ دیگرى نیست، و هدف نهائى را تشکیل مى دهد. این در مسائل زندگى مادى.
در زندگى معنوى نیز، مطلب همین گونه است، وقتى گفته مى شود: آمدن انبیاء و نزول کتب آسمانى، و تکالیف و برنامه هاى تربیتى براى چیست؟ مى گوئیم: براى تکامل انسانى و قرب به خدا.
و اگر سؤال کنند: تکامل و قرب پروردگار براى چه منظورى است؟ مى گوئیم: براى قرب به پروردگار! یعنى این هدف نهائى است، و به تعبیر دیگر، ما همه چیز را براى تکامل و قرب به خدا مى خواهیم، اما قرب به خدا را براى خودش (یعنى براى قرب به پروردگار).
3ـ با توجه به آنچه در فرازهاى بالا گفتیم، به نتیجه گیرى نهائى نزدیک مى شویم و مى گوئیم: «عبادت» و «عبودیت خدا» یعنى در مسیر خواست او گام برداشتن، و روح و جان را به او سپردن، عشق او را در دل جاى دادن، و خود را به اخلاق او آراستن.
و اگر در آیات قرآن، «عبادت» به عنوان هدف نهائى آفرینش معرفى شده، مفهومش همین است، که به تعبیر دیگر به عنوان «تکامل انسانى» از آن یاد مى شود.
آرى، انسان کامل، همان بنده راستین خدا است!. (1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.