پاسخ اجمالی:
همان گونه که دلائل عقلى و منطقی به انسان جهت مى دهد، در درون جان او نیز امیال و جاذبه هایى وجود دارد که گاهى آگاهانه (فطرتها) و گاه ناخودآگاه (غرایز)، براى او تعیین جهت مى کند و فلسفه وجودى آنها این است که، در مسائل حیاتى، انسان همیشه نمى تواند به انتظار عقل بنشیند؛ اگر انسان می خواست براى خوردن غذا، یا آمیزش جنسى، از منطق «لزوم بدل ما یتحلل» و یا «لزوم تداوم نسل از طریق توالد و تناسل»، الهام بگیرد، باید مدت ها پیش از این، نسل او منقرض شده باشد.
پاسخ تفصیلی:
بدون شک همان گونه که دلائل عقلى و منطقى به انسان جهت مى دهد، در درون جان او نیز کشش ها و جاذبه هایى وجود دارد که گاهى آگاهانه و گاه ناخودآگاه براى او تعیین جهت مى کند.
فلسفه وجودى آنها همین است که، در مسائل حیاتى، انسان همیشه نمى تواند به انتظار عقل و منطق بنشیند، چرا که این کار گاهى سبب تعطیل هدف هاى حیاتى مى شود، مثلا اگر انسان براى خوردن غذا، یا آمیزش جنسى، بخواهد از «منطق لزوم بدل ما یتحلل» و «لزوم تداوم نسل از طریق توالد و تناسل» الهام بگیرد و طبق آن حرکت کند، باید مدت ها پیش از این، نوع او منقرض شده باشد، ولى غریزه و جاذبه جنسى از یک سو و اشتها به تغذیه از سوى دیگر، خواه ناخواه او را به سوى این هدف مى کشاند، و هر قدر هدف ها حیاتى تر و عمومى تر باشد، این جاذبه ها نیرومندتر است.
باید توجه داشت این کشش ها و جاذبه ها بر دو گونه است، بعضى ناآگاه است، یعنى نیاز به وساطت عقل و شعور ندارد، همان گونه که حیوان بدون نیاز به تفکر، به سوى غذا و جنس مخالف جذب مى شود. امّا گاهى تأثیر آن به صورت آگاهانه است یعنى این جاذبه درونى در عقل و اندیشه اثر مى گذارد و او را وادار به انتخاب طریق مى کند. معمولا قسم اوّل را غریزه و قسم دوّم را فطرت مى نامند. (1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.