پاسخ اجمالی:
بهترین تفسیری که در این باره بیان شده و روایات هم آن را تأیید می کند این است که: بعد از آنکه قوم موسی درخواست رؤیت خدا را کردند موسی که می دانست خدا قابل رؤیت نیست، از زبان قوم این تقاضا را بیان کرد و خداوند هم جواب روشنی به آنها داد.
پاسخ تفصیلی:
جمعى از بنى اسرائیل با اصرار و تأکید، از موسى(علیه السلام) خواستند: خدا را مشاهده کنند و اگر او را مشاهده نکنند، هرگز ایمان نخواهند آورد.
موسى(علیه السلام) از میان آنها هفتاد نفر را انتخاب کرد و همراه خود به میعادگاه پروردگار برد، در آنجا تقاضاى آنها را به درگاه الهى عرضه داشت، پاسخى شنید که همه چیز را براى بنى اسرائیل در این زمینه روشن کرد.
قسمتى از این ماجرا در سوره «بقره» آیات 55 و 56.
قسمتى از آن در سوره «نساء» آیه 153.
و قسمتى هم در آیه 155 سوره اعراف بیان شده است.
در آیه 143 سوره «اعراف» مى خوانیم: (هنگامى که موسى(علیه السلام) به میعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا خود را به من نشان ده، تا به تو بنگرم)؛ «وَ لَمّا جاءَ مُوسى لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ».
ولى به زودى این پاسخ را از پیشگاه پروردگار شنید که: (هرگز مرا نخواهى دید)؛ «قالَ لَنْ تَرانی».
(ولى به کوه بنگر، اگر به جاى خود ایستاد مرا خواهى دید)!؛ «وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی».
(هنگامى که خداوند بر کوه جلوه کرد آن را محو و نابود و همسان با زمین نمود)! «فَلَمّا تَجَلّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً».
موسى(علیه السلام) از مشاهده این صحنه هول انگیز چنان وحشت زده شده که (مدهوش به روى زمین افتاد)؛ «وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً».
(و هنگامى که به هوش آمد، عرضه داشت: پروردگارا منزهى تو، من به سوى تو باز مى گردم و توبه مى کنم، و من نخستین مؤمنانم)؛ «فَلَمّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ».
اما این که چرا موسى(علیه السلام) که پیامبر بزرگ و اولوا العزم پروردگار بود، و به خوبى مى دانست، خداوند، نه جسم است، نه مکان دارد و نه قابل مشاهده و رؤیت است، چگونه چنین درخواستى که حتى در شأن افراد عادى نیست از پروردگار کرد؟
گر چه مفسران پاسخ هاى مختلفى گفته اند، ولى روشن ترین جواب این است که:
موسى(علیه السلام) این تقاضا را از زبان قوم کرد؛ زیرا جمعى از جاهلان بنى اسرائیل اصرار داشتند: باید خدا را ببینند تا ایمان آورند (آیه 153 سوره «نساء» گواه بر این مطلب است).
و او از طرف خدا مأموریت پیدا کرد که این تقاضا را مطرح کند تا همگان پاسخ کافى بشنوند.
در حدیثى که در کتاب «عیون اخبار الرضا(علیه السلام)» از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) نقل شده است نیز به این موضوع تصریح شده است.(1)
از قرائن روشنى که این تفسیر را تأئید مى کند این است که: در همین سوره آیه 155 مى خوانیم: موسى(علیه السلام) پس از این ماجرا عرض کرد: «أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا»؛ (آیا ما را به خاطر عملى که سفیهان ما انجام دادند، به هلاکت مى رسانى)؟
از این جمله روشن مى شود: نه تنها موسى(علیه السلام) چنین تقاضائى را نداشت بلکه شاید هفتاد نفرى هم که با او به میعادگاه رفته بودند چنین منطقى نداشتند.
آنها تنها افراد دانشمند و نمایندگان بنى اسرائیل بودند، تا مشاهدات خود را براى توده جاهل و بیخبر که پیشنهاد مشاهده پروردگار داشتند بیان کنند.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.