پاسخ اجمالی:
شرایع آسمانى در حقیقت، شریعت واحدى هستند که بر اثر تکامل اجتماعات بشرى، تکامل یافته و سرانجام به صورت یک آیین جامع به وسیله خاتم پیامبران(ص) براى بشر عرضه شده است. مسأله خاتمیّت از نظر علمای اسلامى از ضروریّات دین است و برخی از آیات مانند: «ما کانَ مُحَمّد اَبا اَحَد مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللهِ و خاتَمَ النَّبِیّینَ...» و روایاتی مانند: «اِنَّ اللهَ خَتَمَ بِنَبِیِّکُمُ النّبِیینَ...» به آن تصریح دارد.
پاسخ تفصیلی:
نخست باید توجّه نمود که شرایع آسمانى اگرچه در آغاز نظر به صورت شریعت هاى مختلف جلوه مى کند و انسان تصوّر مى کند ادیان متعدّد و گوناگونى براى بشر عرضه شده و رابطه آنها از هم گسسته است و حدّ مشترکى میان آنها وجود ندارد، ولى حقیقت برخلاف این تصوّر است؛ بلکه از روز اوّل، ارکان نخستین شریعتى که به وسیله حضرت نوح براى بشر عرضه شده(1) با حقیقت شریعتى که براى پیامبر خاتم نازل گردیده، یکى است و جهات مشترک زیادى میان آنها وجود دارد که همه آنها را به صورت یک آیین واحد و به هم پیوسته که به مرور زمان و تکامل اجتماع تکامل یافته است، در آورده و سرانجام به شکل یک آیین جامع که بشر را از هر نوع تشریع و قانون بى نیار ساخته، عرضه شده است.
از این نظر، قرآن اعلام مى کند که از روز نخست خداوند جز یک آیین که آن هم آیین «اسلام» است، آیین دیگرى براى بشر تشریع نکرده است(2) و هرگاه بشر از غیر این آیین پیروى کند، از او پذیرفته نخواهد شد.(3)
قرآن مجید، افکار گروهى را که ابراهیم قهرمان توحید را یهودى و یا نصرانى معرّفى مى کنند، سخت تخطئه کرده و مى گوید: ابراهیم مسلمانى بیش نبوده است.(4)
بنابر این، شرایع آسمانى در حقیقت، شریعت واحدى هستند که بر اثر تکامل اجتماعات بشرى و پیدایش نیازمندى هاى روز افزون، تکامل یافته و سرانجام به صورت یک آیین جامع به وسیله خاتم پیامبران براى بشر عرضه شده است و در حقیقت این آیینها بسان کلاس هاى مختلفى هستند که از دبستان شروع و به دوره دکترا منتهى مى گردد.
دلایل خاتمیّت
مسأله خاتمیّت و خاتم بودن پیامبر عالیقدر اسلام از نظر علما و دانشمندان اسلامى، از ضروریّات دین و بدیهیّات آیین مقدّس اسلام به شمار مى رود و هر فرد بیگانه و اجنبى، پس از تماس با افراد و جوامع اسلامى، این حقیقت را بخوبى درک و لمس مى کند و هرگز ممکن نیست که فردى در یک محیط اسلامى زندگى نماید، امّا موضوع خاتمیّت به گوش او نخورد و از آن آگاه نگردد و این خود نشانه ضرورى بودن مسأله خاتمیّت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است.
هرگاه از «ضرورى» بودن آن و این که خاتمیّت مورد اتّفاق و اجماع مسلمانان جهان است بگذریم، از میان آیات قرآن روشنترین آیه اى که بر خاتم بودن پیامبر اسلام تصریح مى کند، آیه زیر است: «ما کانَ مُحَمّد اَبا اَحَد مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللهِ و خاتَمَ النَّبِیّینَ وَ کانَ اللهُ بِکُلِّ شىء عَلیماً»؛ (محمّد(صلى الله علیه وآله) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست؛ ولى رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبر است و خداوند به همه چیز آگاه است!)(5)
براى روشن شدن مفادّ آیه، لازم است که پیرامون لفظ «خاتم» توضیح داده شود؛ خاتم در لغت عرب، به چیزى گفته مى شود که با آن آخر نامه مُهر مى گردد. در گذشته مُهر انسان به جاى امضا او بود و هم اکنون اسناد و نامه هاى مهم را علاوه بر امضا، مهر نیز مى کنند و در دوایر دولتى و مقامات رسمى، مهر اداره موقعیّت خود را هنوز حفظ کرده است. مُهرِ نامه و یا سند، علاوه بر این که گواه بر صحّت انتساب آن به دارنده مهر است، خود دلیل بر ختم و پایان یافتن نامه و سند، به شمار مى رود و در نتیجه محتویات نامه و یا سند، تا آن جا اعتبار دارد که در محدوده مهر قرار گیرد و چیزى که خارج از محدوده مهر باشد از اعتبار ساقط بوده و ربطى به صاحب مهر ندارد.
در گذشته براى بستن در ظرف هایى که محتویاتى مانند عسل و سرکه و انواع مایعات داشت به جاى وسایل امروز، از قیر و یا گل مخصوصى(6) استفاده نموده، سپس روى آن را مهر مى کردند تا دلیل بر دست نخوردگى آن باشد.(7)
خلاصه «خاتم» یعنى چیزى که با آن نامه ها و اسناد و دفاتر و ظروف مهر مى شد(8) و اگر در زبان عرب به انگشتر «خاتم» مى گویند براى این است که در گذشته مهر آنان، انگشتر آنها بود، و سلاطین و شیوخ قبایل و بزرگان مملکت، نامه و اسناد خود را با انگشتر خود که معمولا نام شخص در آن حک مى شد، مهر مى کردند.(9)
هنگامى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تصمیم گرفت دعوت خود را گسترش دهد و با پادشاهان و زمامداران وقت مکاتبه نموده و سفیرى اعزام نماید، دستور داد تا براى او انگشترى تهیّه نمایند که در آن «محمّد رسول الله» حک گردد، وى تمام نامه هاى خود را با آن انگشتر مهر مى کرد.(10)
بنابر این، معناى ابتدایى «خاتم» انگشتر نیست، بلکه مفادّ اوّلى آن همان وسیله اى است که با آن نامه و اسناد و احیاناً درهاى ظروف مُهر مى شد و اگر به انگشتر خاتم مى گفتند، براى این بود که با آن دو کار انجام مى گرفت.
امروزه نیز در کشورهاى عربى به انواع مهرها - از فلزّى گرفته تا پلاستیکى - که با آن نامه و اسناد و دفاتر دولتى مهر مى گردد و یا خانه و انبار و مؤسّسه اى لاک و مهر مى شود، «ختم» مى گویند.
روى این بیان، معناى «خاتم النّبیین» روشن گردید؛ زیرا مفادّ آن این است که محمّد(صلى الله علیه وآله) شخصیّتى است که با او درهاى نبوّت که از زمان حضرت آدم تا زمان وى به روى بشر باز بود، مهر و بسته شد و این فیض الهى بر اثر بى نیازى جامعه انسانى از پیامبر و دین مجدّد، به پایان رسید و بار دیگر پیامبرى پس از وى نخواهد آمد و همان طور که با مهر، پایان یافتن محتویات نامه اعلام مى گردد و مى رساند که مقصود نویسنده از نامه به آخر رسیده است، همچنین با اعزام پیامبر اسلام، پایان یافتن این فیض و به آخر رسیدن و ختم جریان این موهبت الهى، اعلام گردید و غرض از اعزام رسل و پیامبران به آخر رسید، گویى که وجود او بسان مهر است که به باب نبوّت خورده و این در را براى ابد به روى بشر بسته است.
تصرّف ناروا در معناى خاتم، خنده آور، تصرّف نابجا و مضحکى است که برخى از فِرَق ضالّه درباره «خاتم النّبیین» انجام داده اند و براى اغواى مریدان خود چنین وانمود کرده اند که مقصود از «خاتم» در آیه، همان انگشتر است و هدف از تشبیه پیامبر به انگشتر بیان موقعیّت پیامبر در میان پیامبران مى باشد، زیرا همان طور که انگشتر زینت دست به شمار مى رود، همچنین وجود پیامبر اسلام در میان پیامبران زینت آنان مى باشد.
این تأویل به قدرى سست است که حتّى پایه گذار این مسلک و حزب، در برخى از کتاب هاى خود ناچار شده است که خاتم را به همان معناى صحیح خود تفسیر کند و این تأویل غلط را رها سازد.(11)
تفسیر خاتم به انگشتر، یک نوع خیالبافى است که براى فریب دادن ساده لوحان صورت گرفته است و هرگز در لغت عرب معناى واقعى «خاتم»، انگشتر نیست؛ بلکه همان طور که گفته شد به معناى چیزى است که با آن اسناد و دفاتر را مهر مى کردند و اگر به انگشتر نیز خاتم مى گفتند به این دلیل بود که با آن نیز نامه و دفتر و سند را امضا و مهر مى کردند.
ما در تفسیر قرآن هرگز حق نداریم از پیش خود براى لغتى معنایى بتراشیم، بلکه باید از استعمالات رایج در میان عرب زبانان پیروى کنیم؛ در صورتى که هیچ گاه در لغت عرب لفظ خاتم کنایه از زینت به کار نرفته و هرگز نمى گویند فلانى خاتم خانواده خود است و مقصود این باشد که او زینت آنهاست و اگر هدف از توصیف پیامبر به خاتمیّت، بیان موقعیّت او در میان آنان بود و این که او زینت این گروه است، لازم بود از استعمالات رایج در این زمینه پیروى نموده و بگوید: پیامبر اسلام «تاج» و «اکلیل» انبیاست.
چهارده قرن همه مسلمانان جهان از این لفظ همان معناى خاتمیّت را فهمیده اند و در احادیث اسلامى در بیان موقعیّت پیامبر نسبت به خاتمیّت این لفظ به کار برده شده است.
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «اِنَّ اللهَ خَتَمَ بِنَبِیِّکُمُ النّبِیینَ، فَلا نَبِىَّ بَعْدَهُ، وَ خَتَمَ بِکِتابِکُمُ الْکُتُبَ فَلا کِتابَ بَعْدَهُ وَ اَنْزَلَ فیهِ تِبْیانُ کُلِّ شَىء»؛ (خداوند به وسیله پیامبر شما باب نبوّت را ختم نمود، دیگر پس از او پیامبرى نخواهد آمد و با کتاب او به نزول کتاب آسمانى پایان داده، پس از آن دیگر کتابى نازل نخواهد شد؛ این کتاب روشنگر همه چیز است!)(12)
برخى از آنان تصرّف نابجاى دیگرى در لفظ «خاتم» نموده اند و مى گویند که خاتم در آیه به معناى مُهر است، ولى هدف از توصیف پیامبر به «خاتم پیامبران» همان تصدیق حقّانیّت انبیاى گذشته است؛ زیرا همان طور که مهر گواهى بر صحّت مضامین یک نامه مى دهد، همچنین پیامبر اسلام نیز بر صحّت و استوارى همه پیامبران گواه است.
این تفسیر از نظر بى پایگى دست کمى از اوّلى ندارد، زیرا درست است که مهر بر صحّت یک نامه گواهى مى دهد، ولى هرگز در لغت عرب سابقه ندارد به شاهد و گواه، خاتم بگویند بطورى که اگر کسى پاى نامه اى را امضا کرد و یا بر حادثه اى گواهى داد، بگویند او «خاتم» است.
گذشته از این، تصدیق انبیا از خصایص پیامبر اسلام نیست و هر پیامبر بعدى نه تنها مصدّق پیامبر پیشین، بلکه تمام انبیاى گذشته بوده است؛ خداوند حضرت مسیح را چنین معرّفى مى کند: «وَ اِذْ قالَ عِیسَى بْنُ مَرْیَمَ یا بَنى اِسْرائیلَ اِنِّى رَسُولُ اللهِ الَیْکُمْ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَىَّ مِنَ التَّوْراةِ»؛ (و [به یاد آورید] هنگامى را که عیسى بن مریم گفت: اى بنى اسرائیل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى که تصدیق کننده کتابى که قبل از من فرستاده شده [= تورات] مى باشم).(13)
ضمناً باید توجّه داشته باشیم که دلایل قرآنى خاتمیّت منحصر به این آیه نیست، بلکه آیات متعدّد دیگرى بر خاتمیّت رسالت جهانى پیامبر اسلام گواهى مى دهد و براى اختصار فقط به بیان یک آیه پرداختیم.(14)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.