نقش بانوان شیعه در گسترش علوم اسلامی با تأکید بر قرن دهم، یازدهم و دوازدهم قمری
دکتر زهرا روحاللهی امیری؛ استادیار دانشگاه باقرالعلوم و عضو گروه تاریخ دانشنامه زن مسلمان (z.rooholaiamiri@yahoo.com). فاطمه سلطانمحمدی؛ دانشآموخته سطح چهار تفسیر، (god44550@yahoo.com). دکتر مریم اسماعیلی؛ دکترای شیعهشناسی و سطح چهار اسلامشناسی، (nme724@gmail.com). دکتر مونا امانیپور؛ دانشآموخته دکترای علوم قرآن و حدیث از دانشگاه تربیت مدرس. (mana_996@yahoo.com).
مقدمه
بررسی نقش و سهم زنان در میراث تمدنی هماره با مرارت همراه بوده است. این امر بهسبب تاریخنگاری سراسر مردانه، مخل بازنمایی واقعی از نقش زنان عالم و هنرمندی است که توانستهاند با وجود بیمیلی همیشگی نسبت به حضور عیان آنها، سهم خود را در رشد تمدن اسلامی به یادگار بگذارند. ازاینرو برای ترسیم واقعی از حضور زنان؛ علاوه بر نقش فردی هریک از آنان در سازوکار اجتماع این عصر، باید دقت وافر در سازمان دربار و همینطور وقایع نگاریهای رسمی این دوره به عمل آید.
فرضیه چنین سؤالی که باید اکتشافی باشد را میتوان چنین طرح کرد که از میان سطور برجای مانده از تاریخ این دوره، میتوان از عموم زنان در حوزههای اجتماعی، از قبیل فعالیتهای خیریه، سیاست، هنر و علوم، اطلاعات کافی به چنگ آورد. علاوهبراین، فعالیتهای مالی زنان عصر صفوی در امور عامالمنفعه، ساخت مدارس و معماریها و حتی حمایت از هنرمندان و نقش آنان در اوقاف نیز میتواند بسط فعالیت فرهنگی و تمدنی آنان را بنمایاند.
یکی از عواملی را که سبب انزوای زنان و خلوتگزینی آن بود، باید تاریخ پر فراز و نشیب سیاسی ایران دانست. هجوم پر هراس قبایل ترک و مغول و تعرض به زنان توسط قوم غالب، این غیبت را تاریخمند نمود. شیوع فساد اخلاقی توسط سرداران و امیران، زنان را هرچه بیشتر خانهنشین کرد. بههمینسبب، از ادوار پیشین تا مدتها بعد، وسیله آموزش زنان مجلس وعظ و سخنرانی بود که معمولاً در مساجد تشکیل میشد و مکتب خانههایی که توسط زنان خود آن را اداره میکردند. دختران به همراه پسران از پنج یا شش سالگی به مکتب میرفتند.(1)
در عصر صفویه توجه ویژهای به امر تعلیم و تربیت صورت گرفت. در این دوران بود که آموزش در هر طبقه از جامعه ایرانی موردتوجه قرار گرفت و در این میان بین دختر و پسران تفاوتی نمیگذاشتند. اسکندر بیگ منشی، گزارشی از این توجه ثبت کرده است: «در بلاد شیعه به تخصیص مشهد و سبزوار، استرآباد، قم و کاشان، یزد و اردبیل، چهل نفر از ایتام ذکور و چهل نفر از اناث، ملبوس و مایحتاج تعیین فرموده معلم و معلمه شیعهمذهب پرهیزکار و خدمتکاران صلاحیت شعار قرار داده تربیت میکردند و در هنگام بلوغ هرکدام را با یکدیگر تزویج داشته».(2)
این گزارش گویای به میدانآمدن زنان در تربیت فرزندان است. تأکید اسکندر بیگ بر حضور معلمههای زن در تربیت این دختران، میتواند وجود زنان آموزش دیده و عالمه را تأیید کند.
این تغییر سیاست در عصر صفوی که بیشتر در قرن یازدهم بهچشم میآید؛ سبب شد تا جامعه ایران پذیرای نقش زنان در صحنههای علمی باشد، گزارشهایی که از لابهلای سطور به ما رسیده، گواه آن است که زنان فرهیخته، مجالس وعظ و درس داشتهاند و زنان بسیاری از علم ایشان بهرهمند بودهاند؛ نام کسانی چون بنت منشار، زوجه شیخ بهایی که از محدثان و فقهای عصر خویش بوده و یا حمیده رویدشتی که بر کتاب الإستبصار شیخ طوسی حاشیه نوشته و در علم رجال از سرآمدان عصر خویش بوده، همه سمت معلمی عصر خویش را بر عهده داشتهاند(3) و بیتردید زنان عالمه بسیاری از محضرشان کسب فیض کردهاند. که متأسفانه گزارشی از آنها دز دست نیست. مثلاً دختران فیلسوف معروف صدرالمتألهین شیرازی که لقب فاضل، ادیب و محدث و حافظ و مفسر را در قرن دوم حکومت صفویه داشتهاند. آنان نزد پدرشان تحصیل نمودند کتاب شرح شافیه از زبیده دختر صدرالمتألهین، نشانه مقام والای علمی این زنان است. نقش زنان صرفاً در تعلیم و تعلم منحصر نبوده، بلکه شرکت در جنبش مدرسهسازی و ساخت مدارسی مانند: جده بزرگ و جده کوچک توسط همسر شاهعباس و همسر صفی میرزا(4) و زمینهسازی برای تربیت عالمان نامور در این مدارس، از فعالیتهای زنان بود. در عرصههای فرهنگی و تعلیم و تربیت، زنان نامور و شایستهای بودند که هنوز پس از گذشت چندین قرن آثار علمی آنان بر جای مانده است.(5) از چهرههای فرهنگی زنان صفوی که در زمینههای گوناگون فعالیت داشتهاند، میتوان از آمنه بیگم معروف به بیتالمجلسی، دختر ملامحمدتقی مجلسی، زینب بیگم اردستانی، شاه میرخانم، حمیده رویدشتی و... نام برد.(6)
بدیهی است در چنین عصر علمی پرفروغی، با چنین خاندانهای صاحب فضل و کمالی، زنان فرهیخته کم نبودند که هم خود پرورشیافته علما بودند و هم نقشی بیبدیل در پرورش بزرگان و گسترش علوم داشتند، اما بنابه دلایل متعدد اجتماعی و فرهنگی، از جمله حفظ حریمهای شخصی و رعایت شئونات اسلامی، شرححال برخی از آنها در تاریخ نیامده است. با تمام این احوال، نام و نشان تعدادی از بانوان اثرگذار در گسترش علم و فضل و ادب، در شمار بزرگان سده دوازدهم قمری به چشم میخورد. زنان برجستهای که گاه شهرت آنها در علوم مختلف، از مردان نامدار بیشتر است. پژوهش حاضر به معرفی این بانوان و تبیین تلاش و نقش آنان در گسترش علوم میپردازد.
الف) گونههای نقشآفرینی زنان در گسترش علوم اسلامی
از ابتدای تاریخ حیات بشر، زنان همدوش مردان در تمام زمانها و عرصههای زندگی حضور داشتند. زنانی که استمرار حیات بشریت بهدست آنان رقم میخورد و مفتخر به تربیت مردان بزرگ تاریخ بودهاند، همواره سهم بهسزایی در تأثیرگذاری بر تمام شئون اجتماعی - سیاسی داشتهاند که با مرور تاریخ میتوان تعداد زیادی از این بانوان عالم و دانشمند را برشمرد.
با کنکاش دقیق و مراجعه به منابع تاریخی میتوان چگونگی نقشآفرینی زنان را در این عرصه نمایاند که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. بانوان صاحب تألیف شیعه در علوم مختلف
یکم. زینب دختر ملاصدرا
بهنظر میرسد تلمذ دختران در خانوادههای علما به امری شایع بدل گشته بود؛ چراکه در خانواده محمدبن ابراهیم، ملقب به ملاصدرای شیرازی، فیلسوف نامی نیز شاهد تحصیل زینب دختر او در محضر پدرش هستیم. او از محضر برادرش نیز بهره برده و علوم بسیاری را آموخته بود. زینب در قرن دهم میزیسته است. او به همسری ملامحسن فیض کاشانی از فقها و مشاهیر بزرگ آن زمان درآمد و حاصل ازدواجش سه فرزند بود که از دانشمندان زمان خود بودند.(7)
دوم. بیجه منجمه
وی از زنان فاضل و منجم و شاعر قرن دهم است. او خواهر علاءالدین کرمانی، معاصر سلطان حسین بایقرا و همینطور مولانا عبدالرحمن جامی بوده است، اطلاعات کمی داریم. او شعر نیکو میگفته و تقویم استخراج میکرد. او را نادره و عارفه ایام دانستهاند؛ بهگونهای که در علم نجوم مانند او نبود. در علوم دیگر نیز به قولی جمعیت تام داشت و اکثر فضائل را کسب کرده بود.(8)
سوم. بدریه
بدریه در روز هجدهم رمضان به دنیا آمد. وی در سالهای 1019 تا 1090 (قرن یازدهم) میزیسته است. او بزرگترین فرزند ملاصدرا و مادر میرزاحسن لاهیجی است. بدریه ملقب به امکلثوم، از زنان اهل عبادت و زهد و پرهیزکار سده یازدهم هجری بهشمار میرفت. وی در زمره زنان فاضل، فیلسوف، دانشمند، شاعر و ادیب است. علوم و فلسفه را نزد پدرش ملاصدرا فراگرفت و در حدود سال ۱۰۳۴ق به ازدواج ملاعبدالرزاق لاهیجى مشهور به فیاض درآمد.
بانو بدریه سپس نزد همسرش به ادامه تحصیل مشغول شد، تا آنکه در اغلب علوم زمانه خود به مرتبه استادی رسید. وی نهتنها در اغلب علوم آن روزگار استاد بود، بلکه در گسترش این علوم در جامعه نیز تأثیر بهسزایی داشت. چنانچه در منابع تاریخی نقل شده است که وى با علما جلسات علمى برگزار مىکرده و با فصاحت و بلاغت با آنها به بحث و مناظره مىپرداخته است.(9)
چهارم. صدریه
صدریه، دختر دیگر ملاصدرای شیرازی در قرن یازدهم و از زنان عالم، متکلم، فیلسوف، عارف، زاهد و سخنور بود. وی نزد برادرش میرزا ابراهیم، علم و دانش آموخت و در کنار پدر و همسرش به تکمیل علوم پرداخت. صدریه، سه فرزند داشت که همگى از علماى زمان خود بودند. او نیز مانند خواهر بزرگوار خویش بدریه، با برپایی جلسات وعظ و سخنرانی و بیان معارف دینی، سعی در بالابردن آگاهیهای معارفی مردم در جامعه داشته و از این طریق نقش بهسزایی در گسترش علوم اسلامی در جامعه داشته است. وی در جمادىالاولى سال 1097ق درگذشت.(10)
پنجم. بانو منشار، دختر شیخ علی منشار عاملی
دختر آیتالله شیخ علی منشار، شیخالاسلام اصفهان و همسر فاضل و دانشمند شیخ بهایی است.(11) وی زنی بوده است عالمه، فاضله، فقیه و مفسر که استاد بانوان معاصر خویش بود. وی چهارهزار جلد کتاب موروثی را در اختیار داشت و از آنها بهره میگرفت.(12)
از صاحب ریاضالعلماء نقل است که فرمود: «همانا شنیدیم از بعضی معمرین ثقات که ایام حیات آن معظمه عالمه را درک کرده بودند، میگفتند که آن مخدره در فقه و حدیث و مانند آن عالم بود و طایفه نسوان بر او قرائت میکردند و تا بعد از وفات شیخ بهایی (1031ق) زنده بوده است».(13)
ترجمهای هم از این بانوی محترمه در ریحانةالأدب، و همچنین در ریاحینالشریعه، بهعنوان دختر شیخ علی منشار آمده است. همینطور در بعضی موارد، که ترجمه شیخ علی منشار را ذکر کردهاند، اشارهای به این دختر فاضله نیز کردهاند.(14) وی در قرن یازدهم میزیسته است.
ششم. حمیده رویدشتی
دانشمند فرزانه و رجالی قرن یازده قمری (1087)، بانو حمیده رویدشتی، اهل رویدشت اصفهان بود. پدرش محمدشریفبن شمسالدین رویدشتی اصفهانی، معروف به ملاشریفا (م ۱۰۴۱ق) از شاگردان شیخ بهایی بهشمار میرفته و از مشایخ علامه مجلسی بوده است.(15) این بانو بر کتابهای مختلف حدیثی و رجالی، از جمله الاستبصار شیخ طوسی، حاشیه نوشته است. هیچیک از این پدر و فرزند، با داشتن زندگی موفق علمی، زندگی شخصی مناسب با شأن علمی خود نداشتند که این موضوع، حیرت و تعجب بسیاری از ترجمهنگاران را درپی داشته است.(16)
بانو حمیده در شناخت علم رجال جایگاهی والا داشت و آثار وی نیز نشاندهنده همین مطلب است که در ادامه به چند اثر فاخر وی اشاره میکنیم:
۱. حاشیه بر استبصار شیخ طوسی؛(17)
۲. حاشیه بر کتابهای حدیثی؛(18)
3. رجال حمیده.(19)
البته به احتمال زیاد کتاب رجال وی با کتاب پیشگفته یکی است و مجموعه حواشی بانو حمیده بر کتب اخبار، رجال حمیده نامیده شده است. صاحب ریاض علاوه بر این موارد، وی را پدیدآورنده آثار دیگری از تعلیقات و حواشی بر کتب حدیثی مربوط به رجال میداند، اما از کتاب خاصی به غیر از آثار یادشده نام نمیبرد.(20) این بانو در سال ۱۰۸۷ق از دنیا رفت.(21) از محل دفن ایشان اطلاعی در دست نیست.
هفتم. جهانآرا بیگم
جهانآرا بیگم دختر جهانگیر گرگانی و خواهر شاهجهان، بانوی اندیشمند عصرخویش بود. چون در آن زمان شرح حال بزرگان دین و اهل تقوی، فضیلت و عرفان موردتوجه بوده است، او به شرح حال خواجه محیالدین جشتی سنجری (632ق) پرداخت و نام کتاب را مونسالارواح نامید، تاریخ درست تحریر آن در دسترس نیست.(22)
هشتم. امالخیر کاشانی
امالخیر نیز در قرن یازدهم میزیسته است. وی دختر ملامحسن فیض کاشانی است. این بانو از زنان فاضل، شاعر و ادیب عصر خویش بود. ولادت و وفات او در کاشان رخ داد. نام وی علّیه بانو مشهور به امّالخیر از شاگردان پدر خویش و از اکابر فضلای خاندان خود بوده است. وی نقش بهسزایی در گسترش علوم اسلامی داشت. امّالخیر افزونبر جلسات تدریس و سخنرانی و بیان مطالب دینی در بین بانوان، با استفاده از قریحه شعری خود، مطالب ناب دینی را در قالب اشعار در آورده و از این طریق جان تشنه دوستداران دین را سیراب میکرد.(23)
نهم. آمنه بیگم مجلسی
آمنه بیگم یا آمنه خاتون، دختر ملامحمدتقی مجلسی (م 1070ق) و خواهر علامه مجلسی (م 1111ق) است. ایشان از بانوان نامدار انتهای قرن یازدهم و ابتدای قرن دوازدهم قمری است.(24)
افندی (م 1130ق) معاصر وی، در کتاب ریاضالعلماء، او را زنی فاضل، عالم، صالح و باتقوا توصیف کرده است.(25) سید حسن زنوزی، در ریاضالجنة از علامه وحید بهبهانی درباره ایشان چنین نقل میکند: آمنه بیگم، دختر مجلسی اوّل، بانویی صالح، عابد، زاهد، فاضل، عالمِ عامل و مجتهد جامعالشّرایط بود. کتاب بسیار خوبی در فقه تا باب عبادات تألیف کرده است و به برادرش علامه مجلسی، در اکثر تألیفاتش یاری رسانده است.(26)
آمنه بیگم که از نوابغ زنان عصر خویش بود، به آموزش و پرورش دیگران از جمله فرزندان و برادرزادهاش، دختر عزیزالله میپرداخت.(27) همسر او، ملامحمدصالح مازندرانی (م 1080 یا 1086ق) با وجود آنکه مردی دانشمند و فاضل بود، در حل برخی مسائل علمی و فقهی دشوار بهویژه عبارتهای موجود در کتاب قواعدالاحکام علامه حلی، از او یاری میگرفت.(28)
آمنه بیگم تألیفات بسیاری دارد از جمله: شرح ألفیه ابنمالک،(29) شرح شواهد سیوطی، مجموعه مسائل فقهی، دیوان شعر که برخی آنها بر روی سنگ قبر او نوشته شده است.(30) ایشان همچنین در جمعآوری برخی جلدهای بحارالأنوار، به برادرش کمک کرده است.(31)
دهم. فاطمه رویدشتی (زنده به سال 1106ق)
این بانو دختر حمیده(32) (م 1087ق) دختر محمدشریفبن شمسالدین رویدشتی(33) است. تاریخ ولادت و وفات ایشان مشخص نیست، اما باتوجه به شرح حالی که افندی (م 1130ق) از او ارائه میدهد، هنگام نگارش کتاب ریاضالعلماء در قید حیات بوده است. افندی ضمن شرح حال خود در این کتاب، سال تألیف آن را 1106ق بیان میکند.(34)
ایشان زنی عالم، فاضل، عابد، پرهیزگار و راهنمای زنان روزگار خویش بود و به آنها احکام شرعی میآموخت. از آنجاکه پدر این بانو مردی جاهل و ناشناس و در مقابل، مادرش از زنان فرهیخته، دانشمند و فاضل بود، او را به مادرش نسبت دادهاند.(35)
یازدهم. دختر عزیزاللّه مجلسی (زنده به سال 1110ق)
این بانو دختر عزیزالله پسر محمدتقی مجلسی و به تعبیری نوه مجلسی اول است. نام، تاریخ ولادت و وفات وی مشخص نیست، جز اینکه تا سال 1110ق زنده بوده است.(36) او در اصفهان در خاندان علم و فضل و ادب دیده به جهان گشود و در دامان بزرگان این خاندان پرورش یافت. ایشان را از بانوان فقیه، محدّث، عالم، فاضل، مولّف، آگاه به علم کلام و از نامآوران فصاحت و بلاغت معرفی کردهاند. مقدمات علوم و ادبیات عرب را نزد سرشناسان خاندان خویش فراگرفت و فقه و حدیث را در محضر پدر و عمّه خود آمنه بیگم مجلسی و دیگر مردان گرانقدر خاندان خود فراگرفت.(37) مؤلف ریحانةالادب، او را از صاحبان کمال و در شمار دانشمندان شناختهشده و نامآوران عصر خویش معرفی میکند.(38) از ایشان تألیفهایی برجای مانده است که میتوان به مجموعه مسائل فقهی، تعلیقهایی بر کتاب من لایحضرهالفقیه(39) و مجموعه رسائل اشاره کرد.(40)
دوازدهم. زیبالنساء بیگم (م 1113ق)
این بانو دختر بزرگ اورنگ زیب (م 1118ق) پادشاه هندوستان است. وی در سال 1048ق متولد شد و در سال 1113ق وفات یافت. او از سوی مادر، تباری ایرانی داشت. مادر او دلرس بانو، دختر شاهنوازخان صفوی از نوادگان شاه اسماعیل صفوی بود. زیبالنساء حافظ قرآن بود و مهارتی فراوان در علم نحو و صرف و فقه داشت. افزونبر این، خطوط نسخ و شکسته و نستعلیق را خوب مینوشت.(41) او که شاهزادهای دانشمند و فرهیخته بود به اهل فضل و کمال توجه ویژه داشت و اسباب رفاه و معیشت آنها را فراهم میکرد تا بدانجاکه برای بسیاری از شعرا و علمای عصرش مقرری تعیین کرده بود. آنها برای قدردانی از وی رسائل و کتب بسیاری بهنام او تألیف کردند(42) که تفسیر زیبالتفاسیر از صفیبن ولی قزوینی، از جمله آنهاست.(43) پدرش برای تربیت او اساتید زبده و باتقوایی برگزید؛(44) از جمله آنها میتوان به ملّامحمدسعید اشرف (م 1126ق)، فرزند آمنه بیگم مجلسی و ملّامحمدصالح مازندرانی، ملا ابوطالب کلیم کاشانی (م 1062ق) اشاره کرد.(45)
زیبالنساء، شاعری زبردست بود و با تخلّص مخفی اشعاری نیکو به زبان فارسی میسرود.(46) مناظرههای شعری وی با برخی افراد شاخص، بیانگر اوج مهارت و زبردستی اوست.(47) شیخ آقابزرگ از دیوان شعر او با عنوان دیوان زیبالنساء(48) و دیوان مخفی هندی(49) یاد میکند. هماکنون در قالب چهار هزار بیت به نام دیوان زیبالنساء (مخفی) چاپ شده است.(50) زیبالنساء از معدود شاعرانی است که تأثیرپذیری او از شعر حافظ در همه زمینهها، از جمله وزن، قافیه و ردیف غزلها، واژگان و ترکیبات، اندیشه و مضامین شعری، آشکار است.(51) در اشعار این بانو، دوستی آلمحمد(صلی الله علیه واله وسلم) و علی(علیه السلام) و اعتقادات دینی شیعیان فراوان به چشم میخورد.(52) وی برخلاف پدرش، شیعه بوده است. زیبالنساء تا آخر عمر ازدواج نکرد. برخی علت آن را نبود فردی شایسته و همشأن ایشان میدانند. برخی نیز معتقدند علت آن، هممذهبنبودن خواستگارانش با او بود.(53)
زیبالمُنشئت، جُنگ و مُرَّقع را از دیگر آثار این بانو نام بردهاند که امروزه موجود نیستند.(54) محلاتی در ریاحینالشریعه آورده است: «گویند «زینتالمساجد شاه جهان آباد دهلی» از بناهای اوست و قبر او در صحن همان مسجد قرار دارد؛(55) امّا بهنظر میرسد این مسجد از بناهای خواهرش زینتالنساء است که زنی اهل علم و ادب بوده است».(56)
سیزدهم. شهربانو همسر میرزا خلیل رقمنویس (م 1120ق)
این بانوی فاضل و شاعر، دختر محتسبالممالک و همسر میرزا خلیل رقمنویس بوده است.(57) آرامگاه ایشان در تکیه اصفهان جنب تکیه میرزا رفیعای نائینی قرار دارد.(58) از این بانوی فرهیخته دیوان شعری برجای مانده است که در واقع سفرنامه منظوم حج است. ایشان پس از وفات همسر خویش رهسپار حج میشود که این سفر هفت ماه طول میکشد. وی در این مسیر با زبانی ساده و روان، مشاهدات خود را درباره شهرها و مردمان آنها، اماکن مذهبی و غیره در قالب 1200 بیت مثنوی سروده است.(59) این منظومه هماکنون موجود است و به همّت رسول جعفریان انتشار یافته است.(60)
چهاردهم. زکیه دختر ملامحمدصالح مازندرانی (زنده به سال 1126ق)
زکیه دختر ملامحمدصالح مازندرانی (م 1080ق) و آمنه بیگم مجلسی است. ایشان بانویی عالم، فاضل، فقیه و نویسنده بود. مقدمات و علوم عربی و ادبیات را از مادر عالم و فاضلش و برادرانش فراگرفت. همچنین فقه و اصول را نزد پدرش آموخت. این بانو که از زنان فاضل عصر خویش بود، شرح کافی را برای پدرش نوشت، از جمله مجلدالعقل و العلم که در کتابخانه مدرسه فیضیه قم با شماره 614 معین شده است. در انتهای نسخه اینگونه آمده است: «کنیز فقیر، نیازمند به خداوند بینیاز، زکیه دختر ملامحمدصالح مازندرانی آن را نگاشت.»(61) ایشان همچنین حواشی و تعلیقاتی بر بعضی از کتب فقهی نوشته است.(62)
پانزدهم. خدیجه سلطان داغستانی (زنده به سال 1160ق)
خدیجه دختر حسنعلیخان داغستانی و دختر عموی علیقلیخان واله داغستانی (م 1170ق)، از زنان عالم، فاضل، شاعر و متخلص به سلطان بود.(63) او در کودکی، همراه پسر عمویش به مکتب رفت و خواندن و نوشتن آموخت و سپس شعر و ادب فراگرفت. خدیجه صاحب دیوان یا مجموعهای از اشعار است که شیخ آقابزرگ از آن با عنوان دیوان سلطان داغستانی أو شعرها یاد میکند.(64)
شانزدهم. امّسلمه بیگم نیریزی (شیرازی) (زنده به سال 1173ق)
امّسلمه بیگم، ملقب به دعا، از بزرگترین زنان عارف شیعه در قرن دوازدهم هجری است. پدر او، سید قطبالدین نیریزی (م ۱۱۷۳ق) و جدّ مادریاش، شیخ علینقی اصطهباناتی (م 1126ق)، از عرفای بزرگ و پرآوازه سلسله ذهبیه بودند.(65)
امّسلمه زنی فرهیخته، هنرمند، اهل سیر و سلوک عرفانی و صاحب تألیف است. تنها اثر مکتوب باقی مانده از ایشان، جامعالکلیات است.(66) در حقیقت این اثر را که شامل کلیات مسائل عرفان شیعی است، میتوان خلاصه مکتب فکری سید قطبالدین نیریزی و کتاب مشهور او فصلالخطاب (قصیده تائیهای به زبان عربی در بیش از شش هزار بیت) دانست. هرچند جامعالکلیات در واقع تقریر دروس و عقاید قطبالدین است، امّا حسن انتخاب و تبویب و تلخیص مناسب مطالب، حکایت از درک عمیق مؤلف آن نسبت به مباحث حکمی و عرفانی دارد. امّسلمه کوشیده است تا مطالب منظومه پدر را به اختصار، به زبان فارسی ساده تبیین کند. وی در شرح معانی عرفانی، به آیات قرآن و روایات و همچنین اشعار فارسی استناد کرده و در برخی موارد مباحث کلام شیعه را مطرح کرده است.(67)
هفدهم. خان خانم نیشابوری (زنده به سال 1195ق)
این بانو که به خان عالمه، متخلّص و به مؤمنه نیشابوری معروف است، از زنان فاضل و شاعر شیعه در عصر خویش بوده است. تاریخ دقیق ولادت و وفات ایشان مشخص نیست، جز اینکه در سال 1195ق زنده بوده است. در کتاب فهرست نسخههای خطی کتابخانه گنجبخش دو اثر برای این بانو ذکر شده است: یکی کتاب ضیاءالمؤمنین و دومین کتاب نورنامه است که شامل آفرینش پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) تا تولد و سپس زندگی ایشان و نیز زندگینامه حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) است.(68)
هجدهم. بیبی خاتون دزفولی
این بانو که تاریخ ولادت و وفاتش مشخص نیست، از زنان قرن دوازدهم بهشمار میرود. وی دختر سید اسداللَّه و همسر سید صدرالدین دزفولی مرتاض است. ایشان بانویی عالم، فاضل و صاحب تألیف است. وی کتاب شفاءالصدور را در تلخیص عینالحیاة علامه مجلسی نگاشته است. این اثر در حوزه پند و اخلاق است.(69)
نوزدهم. فاطمه دختر شیخ محمد یوسف
اگرچه تاریخ ولادت و وفات این بانو مشخص نیست، امّا ایشان را از بانوان قرن دوازدهم بهشمار آوردهاند. وی کاتب زادالمعاد علامه مجلسی است.(70) این نسخه در کتابخانه آستان قدس رضوی به شماره 3174 نگهداری میشود.(71)
2. بانوان نامدار شیعه در تأسیس مراکز علمی و وقف بر آنها
تأسیس نهادهای آموزشی و ایجاد محل و مرکزی برای پرورش عالمان و دانشمندان، تأثیر قابلملاحظهای را در پیشرفت علم در این دوره داشته است. این مدارس را که هم محل اسکان طلاب و هم محل برگزاری درس و بحث در علوم اسلامی بود، باید مرهون گذشت برخی زنان در بذل مال و ثروت دانست. سنت مدرسهسازی و توجه به تعلیم و تعلم از گذر سنت، مألوفهای بود که ریشه در گذشته تاریخی داشته است. اختصاص ثروت به ساختن یا تعمیر و نگهداری از بناهای مذهبی، مساجد و مزارات میان پیروان دین، اشاعه و گسترش آیین را تضمین میکرد. ازاینرو، موقوفات با کارکردهای توانای فرهنگی – مذهبی، یکی از کارسازترین راههای نفوذ فرهنگی در جامعه را فراهم ساختند.
نهاد وقف نهادی ریشهدار و با کارکردهای نسبتاً ثابت و مشخص در جامعه بود و تنها به دوره صفویه تعلق پیدا نمیکرد. آنچه در این دوره دچار دگرگونی در نهاد وقف شد، تعلق آن به گرایشهای فکری در آن عصر بوده است.(72) در دوره صفوی، وقف بهصورت محسوسی افزایش یافت. نمونه بارز مشارکت زنان در نهاد وقف را میتوان در وقف نامههای این دوره بازجست. نزهت احمدی، لیستی از وقف نامههای این دوره ارائه داده که بیشتر آن متعلق به قرن یازدهم است.(73)
در اصفهان بیش از 57 وقفنامه از دوره صفویه در بایگانی اداره اوقاف این شهر وجود دارد که در میان آنها 17 وقفنامه از سوی بانوان خیر تنظیم شدهاند. از میان اسناد، شش مورد بر مدارس علوم دینی وقف شده و پنجمورد بر امامان و امامزادگان اختصاص یافته است.(74)
تفاوتی میان زنان و مردان نیز در وقف وجود نداشت، تنها تفاوت در تعداد آنان است که این امر ناشی از آن است که زنان کمتر مصدر امور و فعالیتهای درآمدزای اقتصادی بودهاند. در نتیجه توان مالی کمتری داشتهاند و طبیعتاً تنها زنان طبقات اشراف از طریق پدر یا همسر خود دارای ثروتهای کلان میشدند، اما نکته جالب آنکه آنان خود اجازه هزینهکردن آن را داشتند و برای اینکار مجبور به کسب اجازه از کسی نبودند.(75)
یکم. سلطان بیگم
در عهد تیموریان، همسر امیران و سلاطین در امور خیریه و اوقاف مشارکت داشتند. سلطان بیگم، همسر سلطان حسین بایقرا، مدرسهای در هرات پایتخت تیموریان بنا کرده که بهنام فرزندش بدیعالزمان میرزا، به بدیعیه شهرت یافت. این مدرسه از مدارس بزرگ و مهم شهر هرات در سدههای 9 و 10 هجری بود. هرات در عصر تیموری، دارالعلم بزرگ خراسان و بلکه مرکز فرهنگ و معارف ایران و خاستگاه دانشمندان بزرگ در رشتههای گوناگون که غالباً دانشآموختگان و استادان مدارس مهمی چون بدیعیه بودند، بهشمار میرفت. بیگم سلطان در همین مدرسه مدفون شد.(76)
دوم و سوم. زبیده بیگم و گوهر شاه بیگم
در رأس زنان واقف زبیده بیگم و گوهر شاه بیگم قرار دارد که از زنان متنفذ سیاسی این دوره هستند.(77) بهنظر میرسد زنان از فرصت بهدست آمده که مذهب شیعه فراهم آورده بود، تلاش کردند تا نقش مؤثرتری در جامعه ایفا کنند. البته زنان دربار و وابستگان خاندان سلطنتی بیشتر از زنان عادی جامعه، آثاری از خود برجای گذاشتهاند.
چهارم. خانم سلطان
دختر شاه اسماعیل اول، خانم سلطان یا سلطانم یا سلطان بانو، از زنان نیکوکار زمان(78) و تاجلو بیگم همسر شاه اسماعیل اول بود. او در سال 925ق، گنبد حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) را بازسازی و ایوان شمالی حرم را بنا کرد. همچنین در سال 929 ه، درآمد چندین روستا را برای اداره حرم وقف کرد که وقفنامه آن به تاریخ دهم صفر سال 929ق در دست است. از آثار دیگر او بازسازی پلی است بر رودخانه قزل اوزن، میان زنجان و میانه که به پلدختر مشهور است و در سال 933ق مرمت گردید.
همچنین وقف محصول قریه حسنآباد و ورامین برای سادات تنگدست و بنای عمارت گنبد عالی در اردبیل، معروف به جنتسرا از دیگر اقدامات اوست.(79)
پنجم. خانزاده خاتون سوران
او از زنان مدیر و شاعر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجری است. وی همسر امیر سلیمان بیگ، حاکم سوران (999ق) بود. او را زنی با تدبیر و با شهامت معرفی کردهاند. برای آبادانی منطقه سوران و آسایش مردم آنجا به خصوص «حریر» (مرکز سوران) فعالیت وسیعی انجام داد. سلیمان بیگ در اداره امور حکومت، با او مشورت میکرد. شعرای کرد برای دریافت صله و انعام، از اطراف و اکناف به دربارش روی آورده، با قصاید و سرودههای خود، از او و خدمات ارزندهاش ستایش و توصیف میکردند. خانزاده خاتون زنی خیر و نیکوکار بود. در حریر و دیگر نقاط سوران، راهها، کاروانسراها، مساجد و مدارس گوناگونی ساخت و همه را در راه خدا وقف نمود. او مردم را به فراگرفتن سواد و درس خواندن، بسیار تشویق میکرد و وسایل تحصیل را برای آنان فراهم میساخت. برخی او را خواهر سلیمان بیگ، دانستهاند.(80)
ششم. خدمعلی سلطان خانم
وی در سال (1002ق) میزیست. او ملکه ایران و از زنان نیکوکار و دانشور و سیاستمدار برجسته دربار صفوی بود. او از ملکههای مقتدر، با نفوذ، زیرک و با تدبیر دربار صفوی بود. این بانو نزد نوه خود شاه عباس اول صفوی (996-1038ق) نیز اعتبار و نفوذ بسیاری داشت. این بانو در کربلا، تعمیراتی انجام داد و موقوفاتی برای روشنایی حرم حسینی و حضرت عباس(علیه السلام) وقف نموده است،(81) از دیگر آثار او رباط خشگرود است.(82)
هفتم. زینب بیگم اردستانی
او چهارمین دختر شاه طهماسب اول صفوی، عمه شاه عباس اول و مقتدرترین زن خاندان دربار او بود. این زن بناها، راهها و پلها و کاروانسراها و بیمارستانهای متعددی از خود بهجای گذاشت و در آن زمان نزدیک به صد هزار تومان در این راه خرج کرده است. از آن جمله کاروانسرایی در راه قزوین به ساوه ساخت که به کاروانسرای بیگم معروف بود. او همسر حکیمالملک اردستانی است که به همراه همسرش دو مدرسه یکی در محله نماورد اصفهان و دیگری در بازار کاسهگران بنا کرده است. مدرسه نماورد در سال 1117ق ساخته شده است.
زینب بیگم افزونبر ساخت کاروانسرا مدرسهای را نیز به نام خود در نزدیکی محله چرخاب و چهارسو بنا نموده بود که پس از ویرانی آن با صلاحدید علمای مذهبی از مصالحاش در بنای مسجد رحیمخان استفاده کردند. افزونبر آن حمام سه سوق نیز در اصفهان توسط این زن وقف شده بود.(83)
هشتم. دده خاتون
او از زنان فاضل نیکوکار و دانشپرور بوده است. وی در دربار صفوی رشد و نما یافت. علاقه بسیاری به علم و عالم و ترویج دانش و خدمت به دانشمندان داشت. سخاوتمندانه به اهل علم و علما حقوق و مستمری پرداخت مینمود. هنگام انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان به تأسیس مدرسه علوم دینی باشکوه و مجللی در محله چرخاب نزدیک چارسو در اصفهان اقدام کرد که به نام وی به مدرسه دده خاتون معروف بود.(84)
نهم. حوری خانم
حوری خانم، جده کوچک شاه عباس دوم (۱۰۵۲-۱۰۷۷ق) از زنان نیکوکار و خیر در قرن یازده است.
مدرسه جَدِّه بزرگ، از مدارس دوره صفوی در اصفهان که در سال (۱۰۵۸ق) ساخته شده است، توسط این بانو وقف گردید. صفت بزرگ در نام مدرسه بیانگر وسعت بیشتر آن نسبت به مدرسهای بههمیننام (جده کوچک)، اما با وسعتی کمتر در بازار اصفهان است.(85)
نصرآبادی مینویسد: «حوری خانم در اوایل جوانی جهت تحصیل به اصفهان آمد و در اندک زمانی بهموجب فطرت عالی و درخشش استعداد، گوی سبقت را از اقران بلکه از فحول علمای سلف ربود و حال در اصفهان تشریف دارند و تدریس و تولیت مدرسه جدّه صاحبقرانی شاه عباس ثانی با ایشان است و عمده فضلا در حاشیه درس آن قبله عرفا حاضر شده و استفاده مینمایند».(86)
دهم. عزت نسا خانم
یکی دیگر از بانوان نیکوکار قرن یازده که در عصر صفوی و در دوران سلطنت شاه سلیمان میزیست، عزت نسا خانم است (البته در برخی متون بهعنوان بانوی قرن 12 ذکر گردیده است)، وی بانی و واقف نهادی آموزشی در جهت ترویج مذهب اهلبیت و ترویج معارف شیعه امامیه گردید. امروزه این مدرسه به میرزا حسین اشتهار یافته است. این مدرسه اگرچه از نظر مساحت و زیربنا کوچک است، اما از بناهای زیبا و مجللی است که در عصر پادشاه مذکور بین سالهای 1077 تا 1105ق در اصفهان ایجاد شده و در بازار محله بیدآباد و در مجاورت مسجد سید واقع شده است.(87)
یازدهم. مریم بیگم دختر شاه صفی (زنده به سال 1115ق)
مریم بیگم دختر شاه صفی (ششمین پادشاه صفوی) و عمه شاه سلیمان (هشتمین پادشاه صفوی) است. براساس برخی قرینهها، ایشان از بانوان شاهزاده دانشمند و صاحبنفوذ قرن دوازدهم قمری بهشمار میآید.(88)
این بانو موقوفات بسیاری دارد. از جمله: مسجد «مریم بیگم» در کوچه جهاننما جنب دروازه دولت اصفهان که هنوز پابرجاست و مدرسه معروف «مریم بیگم»، نزدیک محلّه «خواجو» در مجاورت چهارسوی نقاشی که در سال 1115 قمری ساخته و وقف شد. به دستور ایشان، جهت رفاه حال طلّاب و فراهمکردن لوازم آبادی مدرسه، املاکی حتی از شهرهای غیر اصفهان مانند تبریز و بسطام و قزوین، خریداری و وقف این مدرسه شد. این مدرسه با وجود تمام تلاش واقف برای حفظ و بقای آن، خیلی زود از رونق افتاد و اکنون اثری از آن موجود نیست.(89)
مریم بیگم افزونبر مدرسه یادشده، مدرسه دیگری نیز از خود به یادگار گذاشته است که هنوز پابرجاست. این مدرسه در خوانسار قرار دارد و امروزه به مدرسه «علوی خوانسار» معروف است.(90)
دوازدهم. عابده خانم (زنده به سال 1142ق)
این بانو از زنان نیکوکار قرن دوازدهم قمری است. ایشان یک سهم و طاقه مزرعه شیرمهنج را در سال 1142ق برای طلاب علوم دینی مدرسه بیرجند وقف کردهاند.(91)
سیزدهم. صاحب سلطان بیگم دختر حکیمالملک ایلچی
صاحب سلطان بیگم دختر حکیم نظامالدین محمّد ملقب به حکیمالملک ایلچی یکی از صاحبمنصبان شاه سلیمان صفوی (شاه صفی دوم) (1057-1105ق) بود. ایشان از بانوان نیکوکار انتهای قرن یازدهم و ابتدای قرن دوازدهم قمری است.
مدرسه علمیه و مسجد ایلچی از موقوفات این بانوی نیکوکار در محله احمد آباد اصفهان است. مسجد ایلچی تا امروز پابرجا و موجود است و براساس تاریخ موجود در کتیبه سردر آن، مشخص میشود این مسجد در سال 1097ق ساخته شده است. مدرسه ایلچی کتابخانه سودمندی داشت و تا سال 1328ق دایر بود. کتابهایی از کتابخانه مدرسه ایلچی در کتابخانه مجلس شورای ملی موجود است. از جمله برهان قاطع به شماره 847 و شاهنامه فتحعلیخان صبا با 23 مجلس زیبا.(92)
چهاردهم. شهربانو دختر شاه حسین صفوی
شهربانو دختر شاه حسین صفوی (م 1138ق) است. از تاریخ وفات پدرش مشخص میشود ایشان از بانوان نیکوکار قرن دوازدهم قمری است.
مدرسه شاهزادهها نزدیک مسجد حکیم در انتهای بازار رنگرزهای اصفهان از موقوفات این بانوست که ملاعبدالجواد حکیم استاد معقول آن بود. ازاینرو به مدرسه حکیم نیز معروف بود. این مدرسه تا سال 1314 شمسی که از طرف اداره فرهنگ، خراب و در محل آن دبستانی به نام حکیمنظامی بنا شد، طلبهنشین بوده است. حمام شاهزادهها نیز از موقوفههای این مدرسه است.(93)
همانگونه که بیان شد جالب توجهترین بخش موقوفات بانوان در این دوره، بخش مربوط به مدارس است. مدارس وقفی بسیاری تأسیس گردید. حال اگر به آمار مدارس در این دوره دقت کنیم، درمییابیم که زنان در ایجاد مدارس نقش بسیاری داشتهاند. از مدارس اصفهان در طول حکومت صفوی، نام 25 مدرسه ذکر شده است(94) که بانی چهار مدرسه بیهیچ تردیدی بانوان هستند. این مدارس بهترتیب زمانی عبارتاند از: «مدرسه جده کوچک»، «مدرسه جده بزرگ»، «مدرسه نیمآورد»(95) و «مدرسه مریم بیگم».(96)
وقف بر امامان و اماکن مقدسه مورد دیگری است که از زوایه دید زنان در این دوره پنهان نمانده است. در دوره موردنظر که دوره رواج آیین تشیع اثناعشری است، بالطبع آنچه مظاهر تشیع محسوب میشود، مورد توجه بسیار قرار میگرفت، از جمله تعمیر و مرمت مزار امامان و امامزادگان.
برای نمونه میتوان به وقفهای «گوهر شاه بیگم»،(97) مادر «شاه سلیمان»(98) و «مروارید خانم»(99) اشاره کرد.
نتیجهگیری
پس از روی کارآمدن دولت صفوی، تحول ویژهای در امر تعلیم و تربیت بانوان صورت گرفت. آموزش دختران و پسران قبل از بلوغ در خانوادهها مورد توجه قرار گرفت. تغییر سیاست صفویان سبب شد تا جامعه ایران پذیرای نقش زنان در حوزههای علمی باشد. گزارشها حاکی از فعالیت زنانی است که در محضر اساتید بزرگ تلمذ کرده و خود نیز استاد عصر خویش بودهاند. افزونبر حضور علمی، در شعر و ادبیات نیز پابهپای مردان حضور داشته و عنوان شاعر و ادیب را کسب کردهاند.
حضور و فعالیت بانوان محدود به فعالیت علمی نشد. تقویت علم و دانش با تأسیس نهادهای آموزشی نیز بهدست زنان میسر شد. تشویق دین اسلام به امور عامالمنفعه و بذل مال در این دوره، زنان را به سمت وقف مدارس و مراکز و حوزههای علمیه سوق داد. این مدارس محل پرورش عالمان و دانشمندان بسیاری شد که تمدن اسلامی را پر رونق کردند.
در اینمیان نقش دولت شیعی صفوی در رشد و حضور بیشتر زنان در عرصه فرهنگ و علوم را باید پررنگ دانست. زنان این دوره با تکیه بر اعتقادات شیعی سنت مدرسهسازی را با همت عالی پیگرفتند و حاصل تلاش این زنان مدارس علمی شیعی شد که در گسترش علوم دینی نقش بهسزایی را ایفا کرد. مدرسههای بزرگی در خراسان و اصفهان و شهرهای بزرگ ساخته شد و طلاب علوم دینی در این مدارس تحصیل کردند.
در قرن دهم نقش زنان دربار صفویه به جهت موقعیت اقتصادی، نسبت به زنان دیگر بیشتر بوده است. افزونبر نقش فرعی زنان در علوم، زنان برجستهای در علم و فرهنگ نامور عصر خود شدند. عصر صفویه و برجستهشدن نقش عالمان شیعه در این دوره، محدود به مردان نشد و زنان عالم تربیتشده در خاندان مجلسی، بهایی و منشار، صفحههایی روشن و بیمثال را در باب حضور علمی زنان پر کردند که بیشتر آنان در علومی چون فلسفه، فقه و ادبیات عرب نامور بودند. البته برخی در علومی چون نجوم نیز شهره عصر خود شدند. ادبیات فارسی نیز چون عربی صحنه فعالیت زنان شاعر و فرهیخته این قرن بود، تا جایی که برخی مرجع عام و خاص عصر خویش بودند و اشعار فراوانی در رثای اهلبیت نتیجه سرودههای آنان است.
در قرن یازدهم در عرصه تدریس و تألیف میتوان به بدریه و صدریه دختران ملاصدرا شیرازی، بانو منشار، دختر شیخ علی منشار عاملی و همسر شیخ بهایی، آمنهبیگم، حمیده رویدشتی و جهان آرا بیگم اشاره کرد. در عرصه شعر و هنر میتوان به دلارام، بزرگی، تبریزی قریشی، جمیله اصفهانی، امالخیر کاشانی، هروی چمنی اشاره کرد و در عرصه وقف و کارهای عامالمنفعه میتوان به خانزاده خاتون سوران، خدمعلی سلطان خانم، زینب بیگم اردستانی، دده خاتون، بدر جهان بیگم، حوّا بیگم، حوری خانم، ماه پیکر سلطان و عزت نسا خانم اشاره کرد.
بررسی زندگی و آثار بانوان قرن دوازده نشان میدهد با وجود تمام محدودیتهایی که در گذر قرنها، فراروی فعالیت زنان وجود داشته است، آنان با نقشآفرینی در عرصه علوم مختلف همچون شعر و ادبیات، فقه و اصول، حدیث، عرفان، کلام، منطق، تفسیر و اخلاق، به گسترش علوم اسلامی و معارف شیعه همت گماشتهاند. دوازده نفر از این بانوان، صاحب تألیف هستند که تعدادی از آثار آنها در عصر کنونی موجود است. این بانوان همچنین با فعالیت در عرصه کتابت، رسیدگی به علما، تأسیس مراکز علمی و وقف بر آنها، در کنار آموزش و پرورش شاگردان و فرزندان شایسته و دانشمند، گامهای مؤثری در راستای گسترش هرچه بیشتر علوم اسلامی برداشتهاند.(100)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.