نقش شیعه در مباحث نظری و روششناختی تاریخ و تاریخنگاری در عهد شکوفایی تمدن اسلامی
دکتر سیدعلیرضا واسعی؛ دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی (پژوهشکده اسلام تمدنی مشهد) (vaseiali@yahoo.com).
مقدمه
مسلمانان، مثل همه اقوام دیگر، البته با تأثیرپذیری از آموزههای قرآنی و روایی از یکسو(1) و بهرهگیری از دادههای علمی اقوام و ملل غیرمسلمان از دیگرسو،(2) بهزودی دریافتند که برای حفظ میراث اسلامی باید به تاریخ یا خبر روی آورند و از آن بهره بگیرند؛ البته عرب جاهلی با آهنگی کند بهسمت حفظ داشتههای خویش پیش میرفت، (3) اما آنچه بیش از همه ذهن او را به خود مشغول میکرد، پاسداشت افتخارات اجدادی و نسبی او بود که از یکسو در ایامالعربها خودنمایی میکرد و از سویدیگر، در حفظ انساب و اصالت خونی خود را نشان میداد. بنابراین، دو دسته اخبار در میان آنان ماندگاری یافته بود. این اخبار بهصورت شفاهی و بیشتر در قالب شعر و کلام موزون یا ادیبانه حفظ میشد. ایامالعرب، به جنگها و خونریزیها و نسابی، به رابطه خونی و پیوند خویشاوندی آدمیان با یکدیگر اشاره داشت.(4) این شیوه در عهد اسلامی، شکل دیگری یافت، هرچند همچنان اثرگذاری خود را حفظ کرد. کتابهای مغازی و نبردهای اولیه دوره اسلامی و نیز آثار ناظر به سلسه انساب، دنبالکردن همان مسیر بود، ولی چیزی نگذشت که گونههای جدیدی از تاریخنگاری یا ثبت گذشته، در میان مسلمانان راه یافت و آثار درخوری را شکل داد.(5) البته بسیاری از آن آثار، امروزه در دست نیست و بهسبب گذر زمان، با عواملی ناخواسته و گاه عمدی از بین رفته و تنها نامی از آنها در کتابهای فهرستنگاری باقی مانده است یا گزارههایی از آنها در مطاوی منابع دیگر بهچشم میخورد. با اینحال، براساس آثار باقیمانده و در اختیار، میتوان نسبت به اهمیت، جایگاه و وجاهت علمی آنها به تحلیلهایی دست زد. چنانکه نوشتههایی با همین رویکرد پدید آمده و ابعادی از آن را گشودهاند.(6) این مقاله میکوشد تا به اجمال، براساس آثار موجود، با نگاهی به تاریخنگاری شیعه در بازه زمانی عهد شکوفایی تمدن اسلامی، نقش آن را در تاریخنگاری دیگر فرق اسلامی و ادوار بعدی نشان دهد.
الف) مفهومشناسی تاریخ و شیعه
در ابتدا توضیح دو نکته ضروری است: اول آنکه مراد از تاریخ در این مقاله، معنای عام آن است، نه معنای خاص امروزی و همه مطالعات مربوط به گذشته، شامل سیره، مغازی، خبر، فتوح و انساب را شامل میشود. دوم آنکه مراد از شیعه در این نوشتار، از مفهوم شیعه در نوشتهها و اندیشههای امروزی عامتر است. توضیح آنکه گونههای شیعه در عهد تمدنی اسلام، با مفهوم شیعه در فرهنگ اولیه مسلمانان تا حدی متفاوت است؛ زیرا آنان افرادی را که در سپاه امام علی(علیه السلام)، بهعنوان خلیفه چهارم قرار داشتند، یا مشی سیاسی و اجتماعی آن حضرت را میپذیرفتند، شیعه میخواندند؛ بیآنکه به عقاید او نظر کنند. ازهمینرو، چهبسا برخی افراد در جرگه شیعیان شناسایی شده باشند، درحالیکه شاخصههای شیعه امروز، مثل تنصیص، نصب و تعیین، علم و عصمت یا تقدم بر دیگران و به تعبیر دیگر اعتقاد به امامت ائمه(علیهم السلام) را نداشته باشند. برخی بر اینان نام شیعه محبتی دادهاند؛(7) گرچه این نامگذاری چندان دقیق بهنظر نمیرسد.
ب) تاریخ در ذهنیت مسلمانان
وقتی محمدبن اسحاق (م ۱۵۷ق) شیعی بهعنوان پیشتاز نویسندگان اسلامی،(8) اثر پر ارج خود را با عنوان السیرةالنبویة برپایه رویکرد و روشی علمی تألیف میکرد، هنوز دانش انتظامیافتهای بهنام تاریخ در فرهنگ و تمدن اسلامی شکل نگرفته بود. کتاب او آغاز پیدایی دانش گذشتهنگر بهنام تاریخ گردید.(9) هرچند امروزه تحقیق و تدوین دانش تاریخ با روش پیشینیان تفاوتهایی دارد، اما بیگمان پیشرفت و ژرفایی این دانش برپایه تجاربی است که از دیرباز آغاز شده بود.
مسلمانان در دورههای اولیه با اینگونه از تاریخپردازی آشنایی نداشتند؛(10) همانگونه که اقوام و جوامع دیگر چیزی از آن نمیدانستند. تاریخنویسی شکلگرفته در سنت اسلامی، بیشتر در قالب بیان خبر و با روش روایی بهشکل حدیثنگاری رواج داشته است.(11) بعدها که کتب سیره، مغازی، فتوح و نوشتههای تاریخی پدید آمد، همچنان سبک و سیاق حدیثنویسی بر آنها حاکم بوده است؛ گویی این تنها محتوای یک حدیث بوده که دانشی را از دانشهای دیگر متمایز میساخته و مرزی میان آنها میافکنده است؛ بیآنکه روش دریافت یا ارائه متفاوتی داشته باشد. نگاهی به آثار تاریخی اولیه مسلمانان، آشکارا نشان میدهد که این دست آثار، با کتابهای حدیثی چندان متفاوت نبوده، جز آنکه محتوا یا پیام متفاوتی دربرداشتهاند. کتابهای حدیثی، حاوی مطالب عقیدتی، اخلاقی یا احکام شرعی بوده است و نوشتههای تاریخی یا اخبار، به سیر و سلوک گذشتگان، اعم از پیامبر یا پیامبران(علیهم السلام)، پادشاهان یا بزرگان و گاه جامعه اسلامی میپرداختند. بهبیاندیگر، آنچه بهعنوان نوشته تاریخی شناخته میشد، محتوای توصیفی از واقعیت بیرونی و هویت گزارشگری داشته است.
تاریخ و تاریخنگاری در میان مسلمانان، ازجمله شیعه، به کمک این عوامل رواج یافت: فراوانی دادههای تاریخی (شبه تاریخی) در قرآن،(12) هویت تاریخی قرآن،(13) شناخت آموزههای دینی،(14) شناسایی مشروعیت مذهبی،(15) ضرورت پیروی از دستورات و سیره نبوی(16) و نیز پیروی از توصیهها و دستورات قرآنی. مجموعه این عوامل موجب رویکرد آنان به این شاخه از دانش شده بود؛ هرچند وجه دینی و شناخت حقیقت دیانت در ذهنیت مسلمانان بر دیگر ابعاد تاریخ سیطره داشت و مورخان، اهلخبر و سیرهنویسان میکوشیدند تا حقیقت اسلام را در پرتو این دست از مطالعات بهتصویر بکشند. در اینمیان، شیعیان بیش از دیگران برای حفظ میراث خود میکوشیدند، بهویژه آنکه به هر دلیلی تدوین حدیث و حفظ میراث نبوی میان اهلسنت مورد بیمهری واقع شد و هراس از کهنهشدن آنها ذهنیت شیعه را آزار میداد.(17) زمانی گذشت تا اهداف تاریخنگاری گسترده شد و بهمثابه دانش فرادینی در هندسه فکری مسلمانان جای گرفت و شکل و شمایل دیگری پیدا کرد. تاریخ به معنای اصطلاحی امروزین، از قرن سوم هجری بهبعد پا به عرصه وجود نهاد و آثاری به این نام یا نشان پدید آمدند. واقعیت آن است که شیعیان جلودار این حرکت بودند و آثار درخوری پدید آوردند که نویسندگان دیگر، اعم از تاریخنگارانی مانند طبری و تاریخپژوهانی، چون ابنخلدون از آن پیروی کردهاند.
ج) شیعه و تاریخنگاری
چنانکه بیان شد، توجه به تاریخ در میان مسلمانان، از شئون مسلمانی بهشمار میآمد؛ زیرا زمینه شناخت اصالت قرآن، درک سنت نبوی و دریافت شریعت اسلامی را در اختیارشان قرار میداد. البته مسلمانان به سیره رسول خدا(صلی الله علیه واله وسلم) ،(18) بیش از دیگر شاخهها، توجه داشتند و این دانش اولین موضوعی بود که موردتوجه اهل خبر قرار گرفت،(19) اما در این میان، شیعه هم در توجه به تاریخ، بیش از دیگران دغدغه داشته است(20) و هم چگونگی تاریخنگاری. برای شیعه، تدوین تاریخ ضابطهمند و اصولی یا روشدار که مفید معرفت و قابلدفاع باشد، اهمیت ویژه داشت؛ چراکه با تاریخ درست و روشمند، امکان شناخت و شناسایی حقایق گذشته و درستی عقاید امکانپذیر میشد(21) والا آنچه بهنام تاریخ، اما دستوری یا سیاسی عرضه میشد، بیگمان دستمایه تقویت انحرافها و سودجویی حاکمان و مدعیان میشد که نهتنها موجب عبرت و معرفتی نبود، بلکه سبب گمراهی و جهالت میگردید.
اینکه بهراستی چرا این شاخه از مسلمانان بیش از دیگران و پیش از همگان به تاریخ و تاریخنگاری روی آوردند، خود پرسشی اساسی و درخور تأمل است. بهزعم نویسنده، جدا از اسباب عمومی پیشگفته، سه عامل، بیش از همه در توجه شیعه به تاریخ و الگومندسازی آن تأثیرگذار بوده است: یافتن پشتوانهای برای تثبیت و حجیت مرام و عقیدهای که برگزیده بودند؛ زیرا برای اثبات حقانیت شیعه به اقامه دلایلی از سنت و سیره نبوی نیاز داشتند و همین امر توجه آنان را بیشتر به دادههای تاریخی جاریشده در سنت نبوی و بیان ویژگیهای استخراج و استنباط آن جلب میکرد؛ دلیل دیگر، حفظ جریانها و رخدادهای گذشته عهد نبوی و پس از آن، از تحریف و برساختگی مشروعیتخواهان سیاسی بود که در تعارض با اندیشه امامتی شیعی هرگونه اقدامی را انجام میدادند. سومین دلیل این بود که به دادههای دیگران که بهزعمشان مشحون از ناراستی بود اعتماد نداشتند. شیعه برای صیانت از اخبار گذشته، به تدوین تاریخ (در معنای عام) روی آورد. همچنین بر روش درست برای اعتباربخشی بیشتر، پافشاری میکرد.
گرچه رویکرد اصلی مقاله، شناسایی نقش مباحث نظری و روش شناختی شیعیان است، اما ارائه این بحث، بدون شناخت سهم شیعه در تاریخنگاری میسر نیست. دادههای تاریخی حاکی از آن است که اولین تاریخنگاران و اهلخبر از شیعه بودهاند. سیدحسن صدر در کتاب تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام، صفحات نسبتاً زیادی را باعنوان تقدم الشیعة فی علم السیر والتاریخ الاسلامی به این بحث اختصاص داده و نزدیک به نود نفر را در این حوزه شناسایی میکند که در این عرصه پیشگام بودهاند.(22) گرچه ایشان بیشتر با دغدغه و انگیزه تبلیغی به تألیف کتاب دست زده است(23) و برای ادعاهای خویش سند و منبع ارائه نمیکند، اما آنچه عرضه داشته، شایسته توجه است. وی بر آن است که شیعه در تاریخنگاری بر دیگر فرق اسلامی تقدم دارد و برای اثبات ادعای خود، به ذکر اسامی نخستین مورخان اسلامی پرداخته و نشان میدهد تمامی آنان پیرو مکتب تشیع بودهاند.
او از عبیداللّهبن ابیرافع نویسنده نخستین کتاب سیره، محمدبن اسحاق واقدی در مغازی، عبداللّهبن جبلهبن حیان در علم رجال، حسنبن موسی نوبختی در علم فرق و مذاهب، یاد میکند(24) که همگی بعدها سرمشق تاریخنویسان دیگر قرار گرفتهاند. وی در ادامه از نویسندگان دورههای بعد و آثارشان یاد میکند.(25) نگاهی به این افراد نشان میدهد، تاریخنگاری اسلامی مرهون اسلوب و الگوی آنان بوده و اساساً طراحی شاخههای گوناگون تاریخنگاری با همینان شکل گرفته است.
ادعای صدر، گرچه در نگاه اولیه اندکی شگفتآور بهنظر میرسد، اما با کاوش در منابع و دادههای تاریخی، آشکار میشود که وی چیزی جز واقعیتها را انعکاس نداده است. نگاهی به زندگینامه نخستین نویسندگان این عرصه نشان میدهد که برترینها و تأثیرگذارترین آنها از شیعه بوده یا به شیعهبودن شناخته شدهاند، چنانکه برخی دیگر از نویسندگان، با بیان شواهد و مستندات تاریخی، بر آن مهر تأیید زدهاند.(26) در تأیید این گفتهها، ادعای یاقوت حموی تأملبرانگیز است. وی درباره محمدبن یسار، از قول شاذکانی مینویسد: «او فردی قدری و شیعیمسلک است». در ادامه، نکتهای از قول احمدبن یونس میآورد که مؤید مدعای پیشگفته است. او مینویسد: «اصحاب مغازی همگی اهل تشیعاند؛ مثل ابناسحاق، یحییبن سعید اموی، و دیگران و از اصحاب تفسیر مثل سدّی و کلبی و دیگران».(27) این ادعا که بهطور مطلق بیان شده، نقش شیعیان در عرصه تدوین دانش مغازی (تاریخنگاری) و تأثیر آنها بر نویسندگان ادوار بعدی را نشان میدهد.
د) روش تاریخنگاری شیعه و تأثیر آن بر مورخان دیگر
اگر پیشگامی شیعه در پدیدآوری آثار تاریخی در معنای اعم را بپذیریم، تأثیرگذاری آنان بر نوشتههای ادوار بعدی، امری مسلم خواهد بود. حضور پررنگ شیعه در عرصه تاریخنگاری و اثرگذاریشان بر ادوار بعدی، مایه نقد و انتقاد دستهای از نویسندگان وهابیمشرب شده است. محمد نورولی، یکی از آن افراد است که رساله دکترای خویش را به این مقوله اختصاص داده و اثرش را با عنوان التشیع فی الروایات التاریخیة فی القرن الاول الهجری منتشر کرده است. وی در این اثر، غرضورزانه کوشیده تا ردپای باورهای شیعه را در نوشتههای تاریخی نشان دهد. او اثرش را در راستای سه کتاب دیگر میداند که با همین رویکرد نوشته شدهاند. آن سه اثر که در مقدمه به آنها اشاره شده، عبارت است از کتاب: ما ادخلته الشیعة فی التاریخ الاسلامی از دکتر صالحبن عبداللّه المحیسن، دیگر میزگردی با حضور چند تن از اساتید باعنوان اثر التشیع فی کتابة التاریخ که انتشار یافته و سومین آن، کتاب سلیمان العودة باعنوان نزعة التشیع و اثرها فی الکتابة التاریخیة است.(28)
این دسته از آثار انتقادی، هرچند با قصدوغرض غیرعلمی و تخریبی نوشته شدهاند، اما آشکارا از نقش تاریخنگاری شیعه در قرون اولیه پرده برمیدارد و نشان میدهد چگونه شیعیان توانستند بر نوشتههای تاریخی زمان خویش و دورههای بعدی اثر بگذارند.
البته روشن است که این مقاله نمیتواند آثار همه مورخان شیعی را بررسی کند؛ فقط برای نمونه، نکاتی نظری و روشی از پیشگامان این عرصه که تأثیر بیشتری داشتهاند را بیان میکند. افرادی همچون: ابناسحاق، یعقوبی و مسعودی. گرچه برخی، اینان را مورخان، طرفدار تشیع خواندهاند نه شیعه،(29) ولی در بیشتر آثار بر شیعهبودنشان تأکید شده است.
1. تأثیر در حوزه نظر و دیدگاه
گرچه نشاندادن تأثیر نظر و دیدگاه یک مورخ به دیگران چندان آسان نیست، اما درعینحال، برابر قاعده تقدم زمانی تاحدی میتوان به حقیقت نزدیک شد. ابنواضح یعقوبی(اواخر قرن سوم هجری) که یکی از مورخان برجسته شیعی(30) و از پیشگامان یا پایهگذاران مطالعات تاریخی به سبک متفاوت و تاحدی نزدیک به تاریخنگاری نوین است، در کتاب تاریخ الیعقوبی، به نکات بسیار مهمی اشاره میکند. وی در بخش اخبار پادشاهان فارس، یکی از شرایط پذیرش گزاره تاریخی را معقولبودن آن میداند. او در آنجا بهدستهای از باورهای عامه مردم درباره پادشاهان اشاره میکند که چگونه در خلقت آنان سخنانی عجیب بیان میکردند. آنگاه میگوید اینها از اموری است که عقل آنها را نمیپذیرد.(31) این سخن با توجه به نگرههای حاکم بر آن دوره، بلکه دورههای بعدتر، سنجش داده تاریخی (خبر) را با عقل جایز نمیشمرد،(32) قابلتأمل و ارزشمند است، چنانکه ابنخلدون شش قرن بعد به آن توجه کرده و بر آن پای فشرده است.(33)
سپس یعقوبی به نکته دقیق دیگری اشاره میکند که میتواند در تاریخنگاری بهکار بسته شود و آن نظرخردمندان و دانایان و بزرگان زمان است. او درباره قضیه پیشگفته، مینویسد: چنانکه خردمندان و دانایان و بزرگان ایرانی از آن دوری میگزینند. بهزعم ایشان، پذیرش عقلا، علاوه بر عقل میتواند ملاک تاریخ قلمداد شود؛ چراکه آنان بهآسانی تسلیم سخنان گزافه و سست نمیشوند.
نکته سومی که یعقوبی آن را ملاک پذیرش خبر بیان میکند، پسند مردم زمانه است که شاید بتوان آن را انطباق با فرهنگ زمانه نام نهاد. او در همین بخش از کتاب خود مینویسد که برای فارسها، اخبار زیادی وجود دارد که بیشتر مردم آن را ناپسند میشمرند و از آنها صرفنظر میکنند. ازاینرو، ما هم از بیان آنها میپرهیزیم؛ چون بنای ما بر حذف مطالب ناشایسته است.(34) افزون بر این، تأکید بر علمآموزی است نه شهرتجویی در تاریخنگاری همچنین تلاش برای دانستن چیزی که ندانستنش نارواست،(35) از نکات دیگر رویکردهای ایشان است. ابنخلدون این سخنان را با ادبیات دیگری بیان میکند(36) که بسیاری با شگفتی به آن مینگرند؛ درحالیکه تبار آنها در ادوار پیشتر و در اندیشه تاریخی شیعه، قابل پیجویی است.
علیبن حسین مسعودی (م ۳۴۶ق) مورخ شیعی دیگری است که در آغاز کتاب مروجالذهب که تلخیص نوشتهها و رسالات، همراه با جغرافیای جهان است،(37) نکاتی را درباره تألیف کتاب برمیشمارد. وی اصل مشاهده و معاینه با سفر به مناطق دیگر و کشف اختصاصات اقالیم را بهعنوان یکی از راههای دریافت اطلاعات خود بیان میکند که طبعاً برای محقق تاریخ، راهی بسیار گرهگشاست. همچنین مطالعه پیمایشی و گفتوگو با بزرگان و شاهان مختلف که دیارشان دور از هم بود، در گشودن مشکلات و رفع ابهامات میتواند مؤثر باشد. وی مینویسد: «با آنها همسخن شدیم که آثار علم برفته و نور آن خاموشی گرفته، رنج آن فراوان شده و اهل فهم کمتر شدهاند که همه متظاهران نادانند یا مشتغلان ناقص که به پندار قناعت کرده و از یقین دور ماندهاند». سه دیگر مقوله تجربه علمی است که او بدان توجه میدهد؛ چنانکه خود پس از نوشتن کتابهایی چند در حوزههای گوناگون به این دانش روی آوردند.(38)
مسعودی افزون بر این موارد، در نقد روایت سنانبن ثابتبن قره، بر ویژگی تخصصمحوری پای میفشرد و بر آن است که او از فن خویش بیرون رفته است(39) و این ضعف یک نویسنده است که پای در حوزههای غیرتخصصی خویش بگذارد. بعدها دیگر مورخان به نکتههای مذکور، توجه کردهاند. بنابر آنچه گفته شد، به صراحت میتوان بیان داشت آنچه متأخران درباره شرایط مورخ و چگونگی تاریخنگاری آوردهاند، برگرفته از تجربه تاریخورزی مورخان شیعی بوده است، هرچند، شیوه ارائه پسینیان، بهویژه آنچه ابنخلدون عرضه کرده، شایسته ارجگذاری است، ولی نمیتوان نقش پیشینیان را در دستیابی وی به این الگو نادیده گرفت، بهویژه تأکید وی بر عنصر عقلانیت، عقلاییبودن و نیز استناد به منابع و تثبت مورخ که در ادامه به آنها اشاره میشود.
2. تأثیر در حوزه روش و الگوی تحقیق
شناسایی روش تاریخنویسی و تأثیر آن در ادوار بعدی، بهناچار گذرا خواهد بود. بایسته است نخست از محمدبن اسحاق که اولین سیره نسبتاً جامع را با نظم منطقی نوشته، یاد کرد که با انتساب، شیعی است.(40) اثر وی، الگویی برای نویسندگان پس از او است و همه کتابهای سیرهای شکلگرفته، مانند کتاب او تألیف شدهاند.(41) او کسی بود که استادش، زهری دربارهاش گفت: «اگر او درمیان باشد، علم باقی است»؛(42) سخنی که نشان از توانایی و نقشآفرینی ابناسحاق حکایت دارد. همچنین سهیلی تصریح میکند که افراد زیادی از کتاب ابناسحاق پیروی کردهاند. او در ادامه از افرادی چون بکایی، بخاری و طبری یاد میکند که متأثر از او بودهاند.(43) یاقوت حموی به نقل از شافعی مینویسد: «هرکسی بخواهد در مغازی تبحر یابد، لاجرم باید به ابناسحاق در آویزد».(44)
روش ابناسحاق در سیرهنگاری (تاریخنگاری) را میتوان چنین برشمرد: «فراگیری و شمول در بهرهگیری از همه منابع، ذکر سند اخبار، استفاده از شعر، تنوع مصادر و توجه به فرهنگ زمانه بود».(45) نکته مهم دیگری که میتوان آن را نشانه نوآوری وی دانست، بهرهگیری از سنت ترکیبی(46) در نقل است که برخلاف شیوه حدیثنگاری، دنبال کرده است.(47)
واقعیتهای تاریخی نیز نشان داده که روش تاریخنگاری او برای همه پسینیان سرمشق شده است، اما گذشته از ایشان، روش علمی یعقوبی و مسعودی که بعدها سرمشق مورخان شده، قابلتوجه است. کاربست شیوههای علمی آنان، همچنان روشی مطلوب و علمی شمرده میشود. گذشته از اعتماد به اسناد و راویان گزارشها که ریشه در شیوه حدیثنگاری دارد. سنجیدن دادهها با عقل و گزینش امر معقول، از وجوه قابلاعتنای تاریخنگاری اینان است؛ چنانکه توجه به آثار پیشینیان و ذکر منابع اخبار خویش، ویژگیهای دیگر این آثار تاریخی است. نگاهی کوتاه به این آثار، ادعای ما را روشنتر میکند:
یعقوبی که در مباحث مرتبط با تاریخ امتهای گذشته بهشیوهای جدید عمل کرده بود،(48) در تاریخ عهد اسلامی نیز به نوآوریهایی دست زد. وی در مقدمه البلدان خویش تصریح میکند که در اخذ گزارشها، افزون بر توجه به وثاقت راوی، هم از افراد پرسوجو میکرده و هم از مردم مورداعتماد اخباری را ثبت کرده است.(49) این شیوه البته در اتقان دادهها مؤثر است. استناد به منابع اولیه و مرتبط با هر واقعه،(50) نقد گزارشها و روایات تاریخی، مستندسازی، بیطرفانهبودن،(51) از ویژگیهای نوشته اوست، اما از همه اینها برجستهتر، نوع تنظیم مطالب تاریخی است که بهاصطلاح امروزی به شیوه ترکیبی(52) عمل کرده است. تا پیش از او، آثار تاریخی بیشتر به سبک و سیاق حدیثنگاری و بهصورت تقطیعی نوشته میشد، اما آغاز شیوه جدید با تنی چند از مورخان، ازجمله ایشان بوده و مسعودی نیز با همین شیوه پیشرفته است. جامعنگری(53) و بهرهگیری از اسناد(54) و نیز توجه به یافتههای پیشینیان بهعنوان منابع تاریخنگاری خویش و یادکرد از آنها، ویژگیهای دیگر کتاب یعقوبی است که در دیگر تاریخنگاریها موردتوجه قرار گرفته است. مسعودی نیز مانند او منابع اثر خویش را در آغاز بیان میکند. وی در آغاز کتابش مینویسد: «مردم سلف و خلف در تاریخ و حوادث، کتابها آوردهاند که بعضی به صواب و بعضی دیگر به خطا رفتهاند و هریک بهقدر توان خویش کوششی کرده و گوهر نهان هوش وانمودهاند؛ چون وهببن منبه، ابومخنف لوطبن یحیی و...،(55) چنانکه پیش از او یعقوبی در کتابش، راویان خود را برشمرده بود».(56)
شیوه تاریخنگاری یعقوبی و مسعودی و نیز ابناسحاق و بعدتر، ابوعلی مسکویه و دیگران که ایشان را شیعه میدانستند، در ادوار بعدی تاریخنویسی مسلمانان اثر گذاشت؛ بهویژه در اصول و قواعدی که ازسوی ابنخلدون و دیگران بیان شده، میتوان ردپایی از اینها را یافت.
هـ) قواعد تاریخنویسی و اعتبار شناخت آن
در مطالعات تاریخی، روشمندی و اعتبار دادههای آن از مباحث بنیادین و مهم است. اینکه آیا اساساً برای تاریخ، میتوان معرفتی قائل شد یا خیر؟(57) گرچه این سخن در فلسفه انتقادی تاریخ، امری نوپدید و در این معنا دانشی نوپاست، ولی نگاهی به نوشتههای فیلسوف - مورخان یا مورخ - فیلسوفان گذشته نشان میدهد، اینگونه تأملات از توجه آنان دور نبوده است؛ چنانکه ابنخلدون با نگاهی انتقادی به نوشتههای پیشینیان، فن تاریخ را دارای روشی میداند که هرکسی بدان دست نیابد. سپس دو عنصر اصلی را در مطالعات تاریخی برمیشمرد: یکی، منابع متعدد و دانشهای گوناگون؛ دیگر، داشتن حسننظر و پافشاری و تثبت خاص (در صحت سند و چگونگی روات) که وقتی هردو رخ دهد، مورخ را به حقیقت رهبری کند؛(58) چنانکه یعقوبی و مسعودی به آن اشاره کرده بودند.
ابنخلدون همچنین به بیان شرایط مورخ میپردازد و دانستن قواعد سیاست، طبایع موجودات، اختلاف ملتها، سرزمینها و دورههای گوناگون را از لحاظ سیرتها، اخلاق، عادات، مذاهب، رسوم و دیگر کیفیات و نیز آگاهی کامل به وقایع حاضر و موجود برای دریافت اسرار و رموز و کشف علل اختلاف اقوال و تضاد دیدگاهها لازم میداند. درک اصول و شالودههای دولتها و ملتها، مبادی و مبانی پدید آمدن آنها، شناخت عادات و رسوم زمان و اخبار زمامداران، از دیگر اصولی است که بهزعم وی موجب میشود تا بتواند هر خبر منقول را بر قواعد و اصولی که به تجربه و مطالعه آموخته است عرضه کند تا سره از ناسره بازشناسد.(59) بیگمان او در بیان این قواعد، به دادههای پیش از خود که در زمره نویسندگان شیعی بودند، نظر داشته است.
سبکی، نویسنده معاصر ابنخلدون نیز در کتاب طبقات الشافعیة الکبری، ذیل عنوان قاعدة فی المورخین، برای اعتباربخشی به دادههای تاریخی، نُه شرط را بیان میکند که همه آنها برگرفته از الگوی تاریخنگاری پیشینیان است: صدق عدالت، اعتماد به لفظ نه معنا، سرعت در نوشتن، ذکر نام سند، احاطه کامل به زندگی فرد از نظر علمی و دینی و اوصاف دیگر، مهارت در عبارتپردازی و آگاهی نسبت به مدلولات الفاظ، قدرت تصور حالات فرد، پرهیز از مطالبه هوای نفس و حضور تصور.(60)
قواعد و اصول بیانشده برای مورخ در نگارش تاریخ، در تاریخنویسی شیعه و پیش از آن دو لحاظ شده است. حتی در پارهای موارد، دقایق بیشتری را مطرح کرده بودند؛ چنانکه بهاجمال به مواردی از آنها اشاره شد. قواعدی که ابناسحاق، یعقوبی و پس از آنها مسعودی به آن پایبندی نشان داده بودند، جدا از پافشاری بر یافتن اخبار صحیح که در صحت سند و انتساب خودنمایی میکرد، اصرار بر بیان حقایق گذشته، ورای تعلقات و گرایشها بود که اعتماد به دادههای تاریخ، صرفاً در سایه آن بهدست میآید.
نتیجهگیری
پیشتازی شیعه در تاریخنگاری مسلمین که مورد وفاق نویسندگان کهن و کنونی است، توانست طرحی نو در عرصه ساختار، روش و محتوا ارائه کند؛ چنانکه در اخلاق تاریخنگاری نیز توصیههایی را عرضه دارد که برای همیشه سرمشق مورخان باشد. نقش شیعه در این عرصهها، آنچنان چشمگیر بوده که برخی نویسندگان عرب به نقد آن نشسته و آثاری را پدید آوردند. در میان مورخان بزرگ، میتوان ابناسحاق را اولین شخصیت تاریخ اسلام در حوزه سیرهنویسی و یعقوبی و مسعودی را از مورخان سرشناس شیعی در نوشتن کتابهای تاریخی معرفی کرد. ارائه تاریخ ترکیبی، تأکید بر رویکرد تخصصی، شناسایی سره از ناسره با منطق عقل، عقلا و پسند مردم و نیز توجهکردن به منابع، از مهمترین دستاوردهای نویسندگان شیعی بود که مورخ - فیلسوفان قرون بعدی به آن توجه کردهاند، و در تفصیل و تعمیق آن کوشیدهاند.(61)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.