پاسخ اجمالی:
مقصود از تشابه امتهاى پيشين و امروزين، تشابه در اصول و كليات است نه شيوهها و كيفيتها؛ مثلا مىدانيم كه بنىاسرائيل در اثر عناد با پيامبران خود چهل سال در بيابان «سينا» گرفتار شدند و در آن مدت «منّ» و «سلوى» بر ايشان فرو فرستاده شد. معناى تشابه بين دو امت آن نيست كه مسلمانان نيز بايد چهل سال در همان بيابان گرفتار شوند و همان غذاها قوت آنان باشد، بلكه مراد اين است كه شما در اثر مقاومت و سرپيچى در مقابل امامان خود با وجود خيرخواهى آنان، در بيابان ضلالت و گمراهى و كاستى مال و جان و نظاير آن گرفتار خواهيد شد.
استاد، آيتالله خويى مىفرمايد: «روايات مذكور، جزو اخبار آحاد است؛ لذا حجيّت ندارد و ادعاى تواتر آنها سخنى گزافه است؛ زيرا در كتب اربعه اثرى از آنها وجود ندارد؛ از اين گذشته، بسيارى از حوادث پيشينيان نه درباره مسلمانان واقع شده است و نه امكان وقوع دارد. در نهايت اگر اصل تشابه صحيح باشد همين مقدار كه مسلمين حدود قرآن را ترك و به پاسدارى از حروف و الفاظ آن بسنده نمودند در تحقق تشابه كفايت مىكند؛ چه آنكه در حديث آورده است: «اينان حروف كتاب را پاس مىداشتند اما حدود آن را تحريف مىكردند. پس كار ايشان روايت آن بود نه رعايت معناى آن»؛ پس شباهت حوادث اين امت با رخدادهاى امتهاى پيشين در برخى اشكال خواهد بود».
پاسخ تفصیلی:
تشابه رخدادها در گذشته و حال
تشابه حوادث گذشته و حال به معناى تشابه در اصول فراگير حيات است، نه در شيوههاى زندگى؛ كه بالطبع بر حسب اختلاف جوامع بشرى در طول زمان، گوناگون است. بارى شيوههاى زندگى همگام با شرايط و امكانات كه به تناسب اوضاع و احوال هر عصر و دوره دگرگون مىشود، تفاوت پيدا مىكند؛ اما اصول و مقتضيات حيات، مادامى كه طبق فطرت نخستين انسان و مقتضاى طبيعت ذاتى و اجتماعى او باشد اختلاف پيدا نمىكند؛ زيرا چنين طبيعتى با گذشت زمان تغيير نمىكند.
انسان با وجود فطرى خود ويژگىهايى ذاتى دارد كه از روز پا گذاشتن به عرصه حيات همراه اوست و تا زمانى كه حيات او در كره خاكى ادامه دارد از او جدا ناپذير است. مقصود از اين ذاتيات صفات و غرايزى است كه از ذات و فطرت آدمى نشأت يافته است و مادامى كه ذات و فطرت در مسير زندگى همگام با آدمى است همراه اوست.
انسان داراى غريزه حبّ ذات است. اين غريزه همواره انسان را به جلب آنچه به نفع ذات او و همگون با فطرت اوست برمىانگيزد و او را وا مىدارد تا هر چه را به ضرر ذات اوست و با طبيعت او ناهمگون است طرد نمايد. به اين دليل گفته مىشود: انسان بر جلب منفعت و دفع ضرر از خود، سرشته شده است. منشأ آن حبّ ذات است؛ چون انسان به ذات خود خواستههاى نفس خود را به طرف خود جلب مىكند و از ناهمگونىهاى ذات خود مىگريزد.
اما از آنجا كه آدمى در حيات خود اجتماعى است، اين كشش ذاتى ـ در آنجا كه منافع به هم برخورد كرده و مصالح فردى و اجتماعى در هم تنيده مىشود ـ باعث رقابت آنها در جلب منفعت و دفع ضرر و در نهايت موجب برخورد و درگيرى مىشود. فلاسفه از اين مسأله به تنازع براى بقا ياد كردهاند.
از طرفى خداوند پيامبران را برانگيخت و شرايع را فرو فرستاد تا براى تصرفّات انسان حدود معقولى ترسيم كند و او را به سوى زندگى سعادتمندانه رهنمون گردد تا هر كس به شرط آنكه مانع بهره بردن ديگران نشود از آنچه مىخواهد بهره برگيرد و چنان باشند كه قرآن درباره بهشتيان فرموده است: «وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلي سُرُرٍ مُتَقابِلينَ»(1)؛ (هر گونه غلِّ [حسد و کینه و دشمنی] را از سینه آنها برمی کنیم [و روحشان را پاک می سازیم] در حالی که همه برادرانه بر تختها رو به روی یکدیگر قرار دارند). در قرآن، حدود الهى به روشنى بيان شده و بر ضرورت رعايت آنها تأكيد شده است : «قُل مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللهِ الَّتي أخْرَجَ لِعِبادِهِ والطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقَ»(2)؛ (بگو زيورهايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده و [نيز] روزهاى پاكيزه را چه كسى حرام گردانيده است؟).
ليكن «وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدودَ اللهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»(3)؛ (هر كس از حدود الهى تجاوز كند به خود ستم كرده است)؛ زيرا اگر كسى از مرزهاى الهى تجاوز كند ديگر نبايد انتظار داشته باشد كه ديگران به حدود او تجاوز نكنند؛ درنتيجه، زندگى، جهنمى سوزان خواهد شد و نابسامانى و هرج و مرج كُشنده، چهره حيات را فرا خواهد گرفت؛ چنان كه خداوند مىفرمايد: «ظَهَرَ الفَسادُ في البَرِّ والْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدى النّاسِ»(4)؛ (به سبب آن چه دستهاى مردم فراهم آورده، فساد در خشكى و دريا نمودار شده است).
امام صادق(علیه السلام) مىفرمايد: «خداوند براى هر چيزى حدّى قرار داد و براى هر كس كه از آن حد و مرز تجاوز كند حدى قرار داد».(5) بارى، انسان آزاد آفريده شده است؛ اما آزادى به معناى رهايى از تمام قيود نيست؛ بلكه به معناى امكان بهرهبردارى آدمى از حقوق خود است؛ حقوقى كه قانون شرع حكم آن را معين نموده است؛ از اين رو بهرهبردارى از لذايد زندگانى در چارچوب قانون، خود بخششى است كه منع و محدوديت را بر پىدارد؛ بنابر اين آزادى، به معناى رهايى در بستر زندگى نيست.
از آغاز هستى تا كنون همواره بين خواهشهاى نفسانى انسان و حدود قانون درگيرى شديدى وجود داشته است. مصلحان بزرگ هميشه تلاش كردهاند با مبارزهاى خستگىناپذير با انانيت و خودكامگى آدمى به مخالفت برخيزند و اين جدال مادامى كه غرايز آدمى بر وجود او حكمرانى داشته و غرايز همان غرايز اوليه انسانهاى نخستين باشد، استمرار دارد؛ بنابراين، مبارزه همان مبارزه و انسان امروز همان انسان ديروز است؛ چنانكه انسان فردا همين انسان امروز است، بى آنكه در ويژگىهاى ذاتى و پايدار كه مايه يكسانى او در تصرفات اوست، تفاوتى پديد آمده باشد.
خداوند مىفرمايد: «وَلا يَزالونَ مُخْتَلِفينَ إلّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّکَ»(6)؛ (اينان همواره در اختلافند؛ جز آنكه پروردگار تو بر ايشان رحمت آورد و براى رحمت نيز ايشان را آفريد و كلمه خداى تو ـبه تمامى ـ تحقق خواهد يافت).
خداوند درباره تشابه حيات آدمى در زمينه تصرفات جاهلانه ديروز و امروز او مىفرمايد: «كالَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كَانوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وأَكْثَرَ أَمْوالا وأَوْلادآ فَاسْتَمْتَعوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ وَخُضْتُمْ كَالَّذى خاضوا»(7)؛ (به سان آنان كه پيش از شما بودند، در نيرو از شما قوىتر و در مال و فرزند از شما بيشتر؛ ايشان بهره خود را برگرفتند؛ چنانكه شما بهره خويش گرفتيد، همان گونه كه پيشينيان بهره خويش بردند، و شما مانند كسانى كه فرو رفتند فرو رفتيد).
در جاى ديگر مىفرمايد: «ما يُقالُ لَکَ إلّا ما قَدْ قيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ»(8)؛ (به تو جز آنچه به پيامبران پيش از تو گفته شده است گفته نمىشود).
نيز مىفرمايد: «بَلْ قالوا مِثْلَ ما قالَ الاَْوَّلونَ»(9)؛ (بلكه مانند آن چه پيشينيان مىگفتند سخن مىرانند).
همچنين مىفرمايد: «وَقالَ الَّذينَ لا يَعْلَمونَ لَوْلا يُكَلِّمُنا اللّهُ أَوْ تَأْتينا آيَةٌ كَذلِکَ قالَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلوبُهُمْ»(10)؛ (آنان كه جاهلند مىگويند چرا خداى با ما سخن نمىگويد يا بر ما نشانهاى نمىنمايد؛ كسانى كه پيش از ايشان بودند [نيز] چنين سخنى داشتند؛ قلبهاى ايشان با هم شباهت بسيار دارند).
آيات ديگرى نيز تصريح مىكنند كه تاريخ تكرار مىشود و امتهاى ديروز و امروز در آفرينش خود چه بسيار با هم شبيهاند.
ابنعباس مىگويد: «امشب چه بسيار با شب پيشين شبيه است. ما به پشينيان خود، آنان كه اسرائيل را بنيان نهادند مانند شدهايم. پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «قسم به آن كه جانم در دست اوست، شما از ايشان پيروى خواهيد كرد؛ حتى اگر كسى از ايشان به لانه سوسمارى پا نهد شما نيز چنين خواهيد كرد»».(11)
از ابوسعيد خدرى روايت شده كه پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: «همانگونه كه امتهاى پيش از شما رفتار كردهاند، رفتار خواهيد كرد». گفتند: يا رسولالله مقصود شما فارس و روم و اهل كتاب است؟ فرمود: «آيا مردم غير از ايشانند».(12)
على(علیه السلام) فرمود: «در پى نشانهاى آشكار ره خواهيد پيمود و سخنانى مانند گفتههاى پيشينيان خود خواهيد گفت».(13) همچنين مىفرمايد: «روزگار با امروزيان همان مىكند كه با گذشتگان كرده است». در جايى ديگر مىفرمايد: «فرجام كار دنيا چون آغاز آن است؛ امور آن همرنگ و نشانههاى آن پديدار است».(14)
اين، حقيقتى مسلّم است؛ مادامى كه انسان داراى طبيعتى واحد و خواهشها و اميال و درخواستهاى يكسان است، اول و آخر آن يكى است و از آن گريز نيست.
بايد گفت اين سخنان به معناى جبر در مسير حيات نيست؛ بلكه حكايتى از استعدادها و قابليتهاى نهفته آدمى است كه انسان به ـواسطه ـ هويت ذاتى خود آن را به دوش مىكشد؛ طبيعتى كه شايستگى تربيت صحيح و رهنمونى به سوى نشانههاى صلاح و سداد را دارد و اگر اين طبيعت اولى و فطرت آدمى نبود تعليمات پيامبران هدر مىرفت و تشريع شرايع و استوارى قوانين لغو و بيهوده مىنمود؛ پس، از اقتضاى طبيعت آدمى و رويكرد چنين عرضهاى، گريز نيست.
آيه 119 سوره «هود» آنجا كه مىفرمايد: «إلّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذلِکَ خَلَقَهُمْ» به همين حقيقت اشارت دارد. پس مقصود از تشابه امتها، مشابهت در اصول و قواعد حيات اوليه است، نه ويژگىهاى معيشتهاى مردم و شيوههاى حيات كه با شرايط مخصوص هر زمان متناسب بوده و مادامى كه عوامل زمانى و مكانى دگرگون مىشود، تكرار آن ممكن نيست.
پس بسيار خام انديشى است كه كسى گمان برد مقصود از تشابه امتهاى پيشين و امروزين يكسانى ابزار معيشت نزد آنهاست، مراد، تشابه در اصول و كليات است نه شيوهها و كيفيتها؛ مثلا مىدانيم كه بنىاسرائيل در اثر عناد با پيامبران خود چهل سال در بيابان «سينا» گرفتار شدند و در آن مدت «منّ» و «سلوى» بر ايشان فرو فرستاده شد. معناى تشابه بين دو امت آن نيست كه مسلمانان نيز بايد چهل سال در همان بيابان گرفتار شوند و همان غذاها قوت آنان باشد، بلكه مراد اين است كه شما در اثر مقاومت و سرپيچى در مقابل امامان خود با وجود خيرخواهى آنان، در بيابان ضلالت و گمراهى و كاستى مال و جان و نظاير آن گرفتار خواهيد شد.
استاد، آيتالله خويى(رحمه الله) مىفرمايد: «روايات مذكور، جزو اخبار آحاد است؛ لذا حجيّت ندارد و ادعاى تواتر آنها سخنى گزافه است؛ زيرا در كتب اربعه اثرى از آنها وجود ندارد؛ از اين گذشته، بسيارى از حوادث پيشينيان نه درباره مسلمانان واقع شده است و نه امكان وقوع دارد. در نهايت اگر اصل تشابه صحيح باشد همين مقدار كه مسلمين حدود قرآن را ترك و به پاسدارى از حروف و الفاظ آن بسنده نمودند در تحقق تشابه كفايت مىكند؛ چه آنكه در حديث آورده است: «اينان حروف كتاب را پاس مىداشتند اما حدود آن را تحريف مىكردند. پس كار ايشان روايت آن بود نه رعايت معناى آن»؛ پس شباهت حوادث اين امت با رخدادهاى امتهاى پيشين در برخى اشكال خواهد بود».(15)
مقصود ايشان از بعض الوجوه همان است كه ما بيان كرديم و آن شباهت امتها در اصول و ريشههاى حوادث است كه عمدتآ از فطرت آدمى مايه گرفته و در مواجهه با دشوارىها و تلاش براى دستيابى به لذتهاى حيات چهره مىنمايد.(16)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.