پاسخ اجمالی:
آيات قرآن درباره «خلود» در بهشت و جهنّم تناقض ندارند؛ چون اشقيا و سعدا به تناسب نوع كردارشان در جهنّم و بهشت خلود دارند، و اين تعبيرى كه در محاورات عرب رايج است دوام و استمرار را تداعى مىكند و براساس سياق آيات، استمرار و خلود در هر دو مورد بر مشيّت خداوند معلّق شده است؛ چنان كه هر تصميم و سنّت ديگرى سرانجام به مشيّت او وابسته است.
پاسخ تفصیلی:
بحثی پیرامون مسئله «خلود»
پرسش: در آيه «وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَادَامَتِ السَّمَاوَ اتُ وَ الاَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَـآءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ»(1) بخش نخست بر خلود و جاودانگى سعادتمندان واقعى در بهشت دلالت دارد، ولى جمله استثناء «إلّا مَا شَاءَ رَبُّكَ» ناپايدار بودن خلود را مىرساند. همچنين عبارت پس از استثناء: «عَطَـآءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ» نيز بيانگر خلود است و آيه «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ»(2) هم بر پيوستگى و جاودانگى اجر نيكوكاران دلالت دارد. حال چگونه مىتوان ميان جمله استثناء و مواردى كه دلالت بر خلود دارد، هماهنگى ايجاد كرد؟
پاسخ: ابن قتيبه مىگويد: در زبان عرب، الفاظ و تعابير مختلفى براى بيان معناى ابديّت و خلود به كار مىرود؛ مثلا مىگويند: «لا أفعل ذلك ما اختلف اللّيل و النّهار»؛ يعنى تا شب و روز آمد و شد دارند، چنين كارى را نخواهم كرد. گاهى مىگويند: «لا أفعل ذلك ما طمى البحر» يا «ما أقام الجبل» يا «ما دامت السّماوات و الأرض»؛ يعنى تا زمانى كه دريا پر از آب باشد يا كوه استوار باشد يا تا آسمانها و زمين بر پاست، چنين نخواهم كرد. در همه موارد ياد شده و جمله هاى مشابه آن، مراد اين است كه تا ابد اين كار را نخواهم كرد؛ زيرا به نظر گويندگان اين جملات، معانى مذكور (آمد و شد شب و روز، پر بودن درياها و ... ) ابدى و دائمى است.
بر اين اساس، خداوند نيز طبق اسلوب و شيوه محاوره اى عرب با آنان سخن گفته و فرموده است: «خَالِدِينَ فِيهَا مَادَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الاَرْضُ»؛ يعنى سعادتمندان به مقدار عمر آسمانها و زمين در بهشت هستند و منظور از عمر آسمانها و زمين، عمر جهان است. البتّه به گفته خداوند، زمانى خواهد آمد كه آسمانها و زمين نيز متحوّل و دگرگون مىشود؛ چنان كه فرمود: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الاَرْضُ غَيْرَ الاَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ»(3) و نيز «يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ».(4) بر اين اساس، معناى آيه نخست اين است كه سعادتمندان به مقدار عمر جهان در بهشت ماندگار و جاودانند، مگر آنكه خداوند اراده كند آنان را بيشتر از عمر جهان مخلَّد سازد. در اين صورت، به معناى «سِوا» خواهد بود؛ مانند جمله «لاَسكنّن في هذه الدّار حولا إلّا ما شئت» كه يعنى يك سال در اين خانه اقامت خواهم كرد، مگر آنكه تو بيشتر از آن بخواهى.
ابن قتيبه گويد: وجه ديگر اين است كه گفته شود: گرچه روزى خواهد رسيد كه عمر آسمانها و زمين به سر آيد، ولى مراد از تداوم آسمان و زمين، همان ابديّت متعارف در نزد عرب است و مقدار مشيّت پروردگار از آن استثنا مىشود. بر اين اساس، معناى آيه چنين خواهد بود: «سعادتمندان به درازاى عمر آسمان و زمين در بهشت هستند؛ مگر آنكه خداوند بخواهد پيش از ورود به بهشت، در دنيا عمر بيشترى به آنان دهد».
سومين وجه اين است كه مدّت زمانى را كه مسلمانان گنهكار در آتش قرار مىگيرند و سپس به رحمت خداوند و شفاعت رسولش از آن بيرون مىآيند، از دوران خلود آنان در بهشت استثنا سازيم و بر اين اساس، آيه را چنين معنا كنيم: «سعادتمندان هميشه در بهشتند، بجز زمانى كه خداوند مسلمانان گنهكار را در آتش قرار مىدهد».(5)
وجوهى كه گذشت سخن ابن قتيبه بود و به گفته مفسّر بزرگ، طبرسى(رحمه الله) دو آيه مورد بحث جزو آيات مشكل قرآن است. وى نيز براى حلّ اشكال مذكور، وجوهى ذكر كرده است كه بدانها اشاره مىكنيم:
«يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعِيدٌ . فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ . خَالِدِينَ فِيهَا مَادَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الاَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ . وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَادَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الاَرْضُ إِلّا مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَـآءً غَيْرَ مَجْذُوذ».(6)
در آيات ياد شده، براى هر يك از اشقيا و سُعدا استثنايى صورت گرفته كه در استثناء مربوط به اشقيا به دو جهت اشكالى وجود ندارد:
1. استثنا از مجموع اشقيا بما هو مجموع نشده، بلكه مربوط به مجموع حسب الافراد، يعنى يكايك افراد آن است. به اين معنى كه يكايك أشقيا محكوم به خلود در دوزخند؛ مگر آنچه را كه خداوند درباره برخى از آنان خواسته باشد و شايد چنين باشد كه اشقيا به اعتبار مقتضاى گناهانى كه مرتكب شده اند، محكوم به خلودند، ولى با شرايطى، مورد عفو پروردگار متعال قرار مىگيرند.
2. شقاوت، مقتضى خلود است، نه علّت تامّه آن. بر اين اساس، اگر اسباب خلود در زمانى فراهم شود، استثناى مورد مشيّت خداوند، صحيح است. علاوه بر آنكه استثناى مشيّت درباره اشقيا برخلاف وعيد است و اين امر نه تنها بر پروردگار كريم قبيح نيست، بلك نوعى ديگر از تجلّى كرم اوست.
امّا اصل سخن و اشكال در استثناى مربوط به سُعداست؛ زيرا نخست به آنان وعده خلود در بهشت داده است، ولى با استثنايى كه پس از آن آمده: «إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ» نوعى خلف وعده رخ داده است كه شايسته خداى كريم نيست. مرحوم طبرسى مىگويد: «مفسران در تأويل اين امر در دو آيه ياد شده اختلاف نظر دارند. اين دو آيه از مشكلات قرآن است كه از دو جهت توهّم اشكال شده است: نخست اينكه خلود و جاودانگى، محدود به عمر آسمانها و زمين شده و ديگرى، چگونگى معناى استثنا در جمله «إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ» است». سپس مىافزايد: «درباره اشكال نخست و حلّ آن، چند قول است:
1. ضحّاك و جبّايى معتقدند كه مراد، عمر آسمانها و زمين در آخرت است كه پس از تغيير و تحوّل ايجاد شده در آن دو و خلقت دوباره در آخرت، جاودان و هميشگى خواهد بود.
2. منظور، آسمانها و زمين بهشت و جهنّم است؛ زيرا هر چه در جهت فوق قرار دارد، آسمان و آنچه انسان بر آن استقرار مىيابد، زمين است. اين قول نظير سخن نخست است.
3. حسن بصرى مىگويد: مراد، عمر ابدى و بى پايان در آخرت است؛ چنان كه ابديّت و دوام آسمان و زمينِ دنيا به حسب مقدار بقاى آن دو است.
4. مراد از اين تعبير، خود آسمان و زمين نيست، بلكه تبعيد به منظور تأبيد است. توضيح اينكه در زبان عربى، الفاظ و تعابير گوناگونى براى رساندن معناى تأبيد وجود دارد؛ مانند جمله «لا أفعل ذلك ما اختلف اللّيل و النّهار» يا «مادامت السّموات و الأرض» يا «ما نبت النّبت» و «ما أطّت الإبل(7)» و نيز «ما اختلفت الجرّة و الدّرّة»، «ما ذرّ شارق» و جمله هاى مشابه ديگر كه به كار بردن آنها بر اين اساس است كه به گمان مردم، امور ياد شده تغييرناپذير و ابدى است؛ پس مرادشان تأبيد و ابديّت است، نه محدود كردن به زمان خاص. از اين رو خداوند نيز با آنان براساس محاوره رايج و متعارف ميان خودشان سخن گفته است. عمرو بن معديكرب مىگويد:
و كلّ أخ مفارقه أخوه *** لعمر أبيك إلَّا الفرقدان
يعنى قسم به جان پدرت كه هر برادرى روزى از برادر خويش جدا خواهد شد؛ جز دو ستاره قطبى «فَرقدان» كه همواره با هم هستند.
همچنين زهير سروده است:
ألا لا أرى علّ الحوادث باقياً *** و لا خالداً إلَّا الجبال الرّواسيا
و إلَّا السّماء و النّجوم و ربَّنا *** و أيّامَنا معدودةً و اللياليا
چون به گمان وى، اين اشيا جاودان و هميشگى هستند و نابود نمىشوند. به نظر ما اين وجه چهارم، ظاهراً همان رأى سديد است.
امّا درباره استثنا اقوال مختلفى از علما نقل شده كه هركدام بر وجهى استوار است:
1. استثنا به فزونى عذاب اهل آتش و فزونى نعمت اهل بهشت مربوط است و بر اين اساس، تقدير جمله چنين است: «خلود اشقيا در آتش و سعدا در بهشت، غير از عذاب مضاعف اشقيا و پاداش مضاعف سعداست كه پروردگارت برايشان در نظر گرفته است». در اين صورت، مانند آن است كه كسى به دوستش بگويد: «لي عليك ألف دينار إلَّا الألفين اللّذين أقرضتهما وقت كذا»؛ يعنى من هزار دينار از تو طلبكارم؛ غير از دو هزار دينارى كه در فلان وقت به تو قرض دادم. بدون شك مفاد اين جمله آن است كه دو هزار دينار، مازاد بر هزار دينار نخست است. پس كلمه «إلَّا» در اينجا به معناى استثنا نيست؛ زيرا روشن است كه دو هزار دينار را نمىشود از هزار دينار استثنا كرد. بنابراين الّا به معناى «سِوا» و «غير» است؛ مثل اينكه گفته شود: «ما كان معنا رجلٌ إلّا زيد»؛ يعنى غير از زيد، مرد ديگرى با ما نيست.
2. استثنا ناظر به دوره زمانى حيات برزخى و روز محشر و حساب اعمال است كه در اين مدّت، انسان نه در بهشت است و نه در دوزخ؛ زيرا اگر خداوند مىفرمود: «خالدين فيها أبداً» و استثنا نمىكرد، جاى اين گمان وجود داشت كه گفته شود انسانها از زمان نزول آيه يا از زمان انقطاع تكليف، در بهشت يا جهنّم هستند و در اين فرض، استثنا، معنى دار و مفيد بود. اين سخن از مازنى و ديگران است و بلخى نيز آن را پسنديده است.
در اين وجه، اگر اشكال شود كه چگونه مىتوان زمان قبل از دخول در جهنّم را از دوران خلود در آن استثنا كرد، پاسخ مىدهيم كه اگر اخبار به خلود، پيش از ورود آنان به آتش باشد، اين استثنا صحيح است.
3. از زجّاج نقل شده است كه استثناى آغاز آيه به جمله «لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ» باز مىگردد و تقدير جمله چنين است «إلّا ما شاء ربّك من [سائر] أجناس العذاب الخارجة عن هذين الضربين»؛ يعنى آنان به زفير و شهيق معذّبند؛ مگر مواردى كه پروردگارت بخواهد آنان را با انواع ديگرى از عذاب معذّب كند. در اين صورت، استثنا ارتباطى با خلود ندارد. اما استثناى دوم به مفاد جمله برمى گردد. در اين صورت، گويا معناى جمله چنين است: «اهل بهشت در آنجا متنعّم هستند؛ مگر آنچه پروردگارت بخواهد آنان را از انواع نعمتها بهره مند سازد. در اين صورت، خلود از جمله «عَطَـآءً غَيْرَ مَجْذُوذ» استفاده مىشود.
4. فرّاء گفته است: «إلّا» به معناى واو است. در اين صورت، معناى جمله چنين است: «و ما شاء ربّك من الزّيادة». وى براى اين سخن خود به اين گفته شاعر استشهاد كرده است:
و أرى لها داراً بأغدرة السيـ *** ـدان لَم يَدرُسْ لها رسمُ
إلّا رماداً هامداً رفعت *** عنه الرّياحَ خوالدٌ سحم(8)
فرّاء مىگويد: «إلّا» در اين شعر به معناى «واو» است؛ زيرا اگر غير از اين باشد، تناقض در سخن پيش مىآيد؛ چون در بيت اوّل از نفى نشانه براى خانه سخن گفته، ولى در بيت دوم، نشانه را ذكر كرده است. محقّقان علم نحو، اين وجه را ضعيف دانسته اند.
5. مراد از اشقيا، انسان هاى موحّدى است كه به سبب آلوده شدن ايمانشان به گناه، در آتش گرفتار شده اند. بر اين اساس، معناى آيه چنين است: اين گروه از انسان هاى موحّد، در آتش عذاب مىشوند تا زمانى كه پروردگارت بخواهد آنان را از آنجا به بهشت ببرد و پاداش اعمالشان را بدهد. همچنين احتمالا مراد از اشقيا همه وارد شوندگان به جهنم باشد كه در اين صورت، با جمله «إلّا ما شاء ربُّك» اهل طاعت استثنا شده اند و كلمه «ما» نيز به معناى «مَن» خواهد بود. امّا اهل بهشت در واقع خود، استثناست، به اعتبار زمانى كه در آتش بوده اند؛ يعنى در اين فرض، از زمان استثنا شده و كلمه «ما» نيز به معناى خودش است؛ برخلاف استثناى نخست كه از اعيان استثنا شده است. طبق اين قول، اشقيا عيناً همان سُعدا هستند كه به تناسب شرايطى كه در آن قرار دارند، لفظ و عنوان خاصى بر آنان اطلاق شده است؛ يعنى به اعتبار زمانى كه در آتش عذاب مىشوند و مىسوزند، به آنان اشقيا و به اعتبار زمانى كه از آنجا بيرون آمده، به بهشت مىروند، به آنان سعدا گفته شده است. اين قول به ابن عبّاس، جابر بن عبدالله، ابو سعيد خُدرى، قتاده، سدّى، ضحّاك و شمارى ديگر از مفسّران منسوب است.
از ابن عبّاس روايت شده است كه در ميان اشقيا «الّذين شَقوا» كافرى وجود ندارد؛ زيرا مراد از اشقيا در آيه، موحّدانى است كه به دليل گناهان شان وارد جهنّم مىشوند و سپس مورد تفضّل و لطف خداوند قرار مىگيرند و از آنجا به بهشت مىروند؛ لذا تا زمانى كه در دوزخند، از اشقيا هستند و از زمانى كه به بهشت مىروند، از سعدا مىشوند. مرحوم طبرسى نيز اين قول را برگزيده است.
6. تعليق خلود بر مشيّت به جهت تأكيد بر خلود و استبعاد خروج از بهشت يا دوزخ است؛ زيرا خداوند اراده كرده است كه آنها را به آنچه محكومشان كرده، مخلّد سازد. در واقع گويا تعليق ما لا يكون بر ما لا يكون است؛ چون نمىخواهد آنان را از بهشت يا دوزخ بيرون ببرد.
7. خداوند نخست از خلود استثنا كرده، ولى سپس با جمله «إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ» تخليد را اراده كرده است. اين سخن مانند سخن زجّاج است كه گفته بود استثنا از نوع استثناى رايج نزد عرب است؛ مثل آنكه بگويد «وَ الله لاَضربنّ زيداً إلّا أن أرى غير ذلك» و اين در شرايطى باشد كه گوينده مصمّم به ضرب است. در اين صورت، معناى استثنا اين است كه اگر بخواهم او را نزنم، مىتوانم چنين كنم.
8. يحيى بن سلّام بصرى گفته است: مراد از جمله «إلّا ما شاء رَبُّك» افرادى از أشقيا و سُعدا هستند كه قبلا وارد بهشت يا دوزخ شده اند. وى سپس به دو آيه «وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا»(9) و «وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا»(10) استناد مىكند و مىگويد: هر زُمره و گروه پس از گروه قبلى وارد دوزخ يا بهشت مىشود، پس بايد ميان هر گروه با گروه پيشين فاصله و تفاوتى در ورود باشد و بر اين اساس، هر دو استثنا در آيه مورد بحث به زمان بر مىگردد و استثنا از زمان خواهد بود، نه اعيان.
9. معناى آيه اين است كه در طول عمر آسمان و زمين دنيايى، تا زمانى كه اشقيا در قبر هستند، همواره در آتش مخلّدند و زمانى كه آسمانها و زمين فانى و معدوم شود، عذاب آنان نيز قطع مىگردد تا آنكه در يوم الحساب برانگيخته شوند. بر اين اساس، جمله «إلّا ما شاء رَبُّك» استثنا از وقايع آخرت است. اين سخن از مرحوم شيخ طوسى و شمارى از مفسّرانِ پس از اوست.
10. استثنا از اعيان است و مراد اين است كه «مگر آنكه خداوند بخواهد از آنان بگذرد و آنان را ببخشايد». مرحوم طبرسى پس از ذكر اقوال دهگانه فوق گفته است: «همه وجوهى كه درباره اشقيا گفته شد، درباره سعدا هم گفتنى است و تنها وجوهى كه مفاد آن عدم تحقّق وعيد و در نتيجه، رهايى اشقيا از آتش باشد، درباره سُعدا قابل طرح نيست؛ زيرا اجماع امّت بر اين است كه مستحقان پاداش، حتماً وارد بهشت مىشوند و پس از ورود به بهشت، در آن مخلّد هستند؛ زيرا خداوند فرموده است: «عَطَـآءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ»؛ يعنى بى پايان و پيوسته».(11)
به نظر نگارنده، اين گونه تعليقها بر مشيّت الهى در آيات قرآن رايج است و اگر نيك بنگريم، بزرگان نيز از اين شيوه بهره برده اند؛ يعنى آنان هر چند به وعده هاى خود بسيار پايبند و وفادارند، ولى هرگز در گفتار، چيزى را بر خود محتوم نمىسازند و خود را مكلّف نشان نمىدهند تا نسبت به تحقق يا عدم تحقّق آن، بازخواست نشوند، بلكه همواره از سوى تفضّل و ترحّم، وعده هايى را كه داده اند محقق مىسازند. از اين رو شاهديم كه اكثر وعده هاى خداوند در قرآن به شكل ايجاد اميد در دل هاى وعده داده شدگان است كه با الفاظ «لعلّ»، «عسى» و مانند آن ابراز شده و تحقّق وعده ها بر مشيّت و خواست و اقتضاى حكمت او تعليق شده است و ظاهراً حتميّتى ديده نمىشود؛ هر چند يقين داريم وعده هاى پروردگار، تخلّف ناپذير است. نمونه هايى از اين شيوه را در آيات زير شاهديم:
«سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنسَى . إِلّا مَا شَاءَ اللهُ»(12)؛ اين آيه خطاب به رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) است و خداوند به او وعده داده است كه آيات خويش را بر او بخواند و او آيات را فراموش نكند و اين وعده را بر مشيّت خود معلّق ساخته؛ با وجود اين، رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) آن را وعده اى قطعى و حتمى تلقّى كرده است. همچنين در آيه «وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا»(13) خداوند به رسولش وعده مقام شفاعت داده است.(14) اين وعده، هر چند ظاهراً با كلمه «عسى» آمده است، ولى ترديدى در تحقّق آن نيست. در آيه اى ديگر درباره مستضعفان فكرى كه از چاره انديشى براى هدايت و يافتن راه صحيح عاجزند، مىفرمايد: «فَأُوْلَـئِكَ عَسَى اللهُ أَن يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كَانَ اللهُ عَفُوًّا غَفُورًا».(15) در اين آيه، نخست مىفرمايد: آنان يقيناً عفو مىشوند، سپس عفو و غفران پروردگار را يادآور مىشود و از آنجا كه با كلمه «عسى» همراه شده، ظاهر آن ايجاد اميد است و حتميّتى در آن ديده نمىشود، در حالى كه در تحقّق مفاد آيه هيچ شكّى نيست. همچنين در آيه «وَ هَـذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُواْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»(16) به كسانى كه از قرآن پيروى كرده، تقوا پيشه كرده اند، وعده رحمت داده شده و با كلمه «لعلّ» آنان را اميدوار ساخته است، حال آنكه به يقين، چنين انسان هايى مورد رحمت قرار مىگيرند.
بنابراين، چنين آياتى در قرآن فراوان است و آنچه اشاره شد، نمونه هايى از اين واقعيت است و در دو آيه مورد بحث، تعليق خلود أشقيا در آتش و سعدا در بهشت، بر مشيّت پروردگار، از همين قبيل است و خداوند در وعده و وعيدى كه داده، چيزى بر خود ملزَم نساخته است. لذا پس از تعليق فرمود: «إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ»؛ يعنى هر چند خداى متعال به مقتضاى حال اشقيا و سعدا، وعده خلود در بهشت و جهنّم داده است، ولى به مقتضاى حكمت و اراده اش، طبق خواست خود عمل مىكند و چون افعال خداوند از ازل تا ابد داراى حكمت است، پس ملزَم به چيز خاصّى نيست، بلكه تنها اراده اوست كه در دنيا و آخرت، حاكم بر تدبير هستى است و هيچ چيز مانع قضا و قدر او نيست؛ چنان كه در آيه «قَالَ النَّارُ مَثْوَاكُمْ خَالِدِينَ فِيهَا إِلّا مَا شَاءَ اللهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ»(17) وعيد خلود در آتش داده است، ولى در تحقّق خلود، الزامى بر خداوند نيست؛ زيرا او براساس حكمت و علم قديمش «فعّال لما يشاء» است. با اين حال در وعده اى كه به سعدا داده، تأكيد فرموده است كه اگر مشيّتش بر بقاى آنان در بهشت تغيير كند، باز هم نعمت هايش بر آنان تداوم خواهد يافت و اين تأكيد براى آن است كه آنان به تداوم عنايات پروردگارشان اطمينان خاطر داشته باشند.
بنابراين اشقيا و سعدا به تناسب نوع كردارشان، در جهنّم و بهشت خلود دارند «ما دامت السّماوات و الأرض» و اين تعبيرى است كه در محاورات عرب رايج است و دوام و استمرار را تداعى مىكند و براساس سياق آيات، استمرار و خلود در هر دو مورد بر مشيّت خداوند معلّق شده است؛ چنان كه هر تصميم و سنّت ديگرى، سرانجام به مشيّت او وابسته است. پس نفس مشيّت خداوند است كه اقتضاى سنّت خلود را دارد و در عين حال، مقيّد به سنّت و در سنّت نيست، بلكه از هر قيد و بندى رهاست؛ زيرا «إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ». امّا اينكه نسبت به سعدا نكته ديگرى افزوده شد و اين اطمينان به آنان داده شد كه طبق مشيّت خداوند، حتّى بر فرض تغيير وضع اقامتشان در بهشت و خروج از آن، باز هم مشمول عنايات پروردگارشان هستند، ويژه چنين مورد خاصّى نيست، بلكه در هر موردى كه سخن از آزادى مشيّت خداوند به ميان آيد، براى رفع توهم تقييد مشيّت، به نكته ياد شده اشاره مىشود.
همچنين كلمه «إلّا» در آيه شريفه «لَا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلّا الْمَوْتَةَ الاُولَى»(18) به معناى «سِوى» است؛ همچنين در آيه «وَ لَا تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ ءَابَاؤُكُم مِّنَ النِّسَاءِ إِلّا مَا قَدْ سَلَف».(19) بر اين اساس، معناى آيه نخست اين است كه پس از مرگ نخستين، ديگر طعم مرگ را نخواهند چشيد (همواره زنده اند) و معناى آيه دوم هم اين است كه «با زنانى كه پدرانتان با آنان ازدواج كرده اند، ازدواج نكنيد؛ مگر آنكه اين ازدواج در دوران جاهليّت و پيش از نهى خداوند صورت گرفته باشد».(20)،(21)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.