پاسخ اجمالی:
اولا: نوع بشر قصاص را با توجّه به حس تظّلم جویی و آرامش طلبی، عاقلانه و عادلانه می دانند؛ چرا که قتل نفس مهمترین عامل تهدید کننده حیات و اجتماعات انسانی است. در اسلام نیز مسأله قصاص يك مسأله احساساتى و انتقامجويى نيست، بلكه قانونى است كه با تكيه بر عقل وضع شده است.
ثانیا: فلسفه قصاص در اسلام، حيات، آرامش و حمايت از زندگى است؛ ضرورت حفظ جامعه انسانی ایجاب می کند که اقدامات بازدارنده و متناسب با جنایت و در جهت حفظ حق اولیاء دم، علیه قاتلین در نظر گرفته شود و چه بسا که اگر این حق برای اولیاء دم لحاظ نشود، آنان بدون مجوز اقدام به انتقام نمایند؛ در این صورت، پایانی برای قتل های ناشی از انتقام جویی های پی در پی نخواهد بود.
ثالثا: در اسلام قصاص واجب یا مستحب نمى باشد، بلکه امری مباح است. ضمن اینکه در سراسر قرآن مجيد چهار بار كلمه «قصاص» تكرار شده است، در حالى كه كلمه «رحمت» هفتاد و نه بار، و كلمه «رحمان» صد و شصت مرتبه، و كلمه «رحيم» صد و نود و هشت مرتبه، تكرار شده است؛ اينها همه دلالت روشنى دارد كه قصاص يك استثناء است، و اصل بر رحمت و رأفت و عطوفت اسلامى است.
پاسخ تفصیلی:
از جمله ایراداتی که به احکام جزائی اسلام وارد می شود درباره قصاص می باشد. از نظر اسلام قاتل را می توان قصاص کرد؛ چنانکه در آیه 179 سوره بقره می خوانیم: «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»؛ (و در قصاص، براى شما مایه حیات [و امنیت] است، اى صاحبان خرد! شاید پرهیزکارى پیشه کنید). حال سؤالی که به ذهن می رسد این است که در جنايتى كه قاتل مرتكب شده، یک انسان را از بين برده است، ولى به هنگام قصاص همين عمل زشت تكرار مى شود و این جز انتقام جويى و قساوت نيست؛ آیا وجود چنین احکامی با رأفت اسلامی و عدل الهی منافات ندارد؟!
توجه به چند نکته، ما را در پاسخ دادن به این سؤال یاری می کند:
حذف موجود خطرناک یک اصل عقلانی است:
نوع بشر قصاص را با توجّه به حس تظّلم جویی و آرامش طلبی، عاقلانه و عادلانه می دانند؛ چرا که قتل نفس مهمترین عامل تهدید کننده حیات و اجتماعات انسانی است. تصوّر نمى كنيم هيچ انسان عاقلى - هر چند تابع دين مقدّس اسلام نباشد - معتقد باشد كه افراد شرور و قاتل و كسانى كه با قتل و غارت، امنيّت جامعه را به خطر مى اندازند، و به هيچ كس رحم نمى كنند، و پايبند به هيچ اصلى از اصول دينى و انسانى نيستند، در جامعه آزادانه رفت و آمد كنند و مرتكب هر جنايتى شوند. بلكه تمام عقلاى دنيا قصاص را به عنوان آخرين درمان اين اعضاء فاسد اجتماعى مى پذيرند، و از آن استقبال مى كنند. اگر یکی از انگشتان دست بيمارى فاسد گردد، و طبيب حاذق و دلسوز تمام سعى خويش را براى درمان و بهبودى آن به كار گيرد، و موفّق بر اين كار نگردد، و چاره اى جز قطع آن براى حفظ ساير انگشتان و جلوگيرى از سرايت بيمارى به قسمتهاى ديگر بدن نداشته باشد، و آن را قطع كند، آيا چنين طبيبى خشونت طلب است؟ آيا مقتضاى رحمت و عطوفت اين است كه اين عضو فاسد به حيات خود ادامه دهد و بتدريج ساير اعضاى بدن را نيز فاسد كند، و حتّى پيام آور مرگ براى تمام اعضاى كشور تن باشد؟ آيا هيچ عقل و منطقى اين نوع تفكّر را مى پسندد؟(1)
اصولاً حذف عضو و موجود خطرناك و مزاحم يك اصل عقلانی است و در قصاص هم هدف احقاق عدالت و حمايت از خون بی گناهان و پيش گيری از تكرار ستم و قطع كردن عضو مزاحم و مضر جامعه است.(2) لذا می بینیم در آیه 179 سوره بقره خداوند متعال اين حكم را خطاب به «اولى الالباب» بيان مى كند؛ يعنى، مسأله قصاص يك مسأله احساساتى و انتقامجويى نيست، بلكه قانونى است كه با تكيه بر عقل و درايت وضع شده، و يك حكم عقلانى و منطقى است که مهم ترین حکمت آن حفظ حیات جامعه انسانی است. صاحبان عقل هاى سالم نیز با انديشه و تفكّر تصديق خواهند كرد كه اين قانون منشأ حيات اجتماعى و امنيّت جامعه خواهد بود. تعبير به «لعلّكم تتقون» در پايان اين آيه شريفه نيز تأكيد ديگرى بر مدّعاى ماست؛ زيرا معناى جمله مذكور اين است كه هدف از قصاص حفظ و حراست و نگهدارى جامعه از آلودگيها و شرارتها و كينه توزى هاست. تجربه های جزایی دیگر کشورها نیز نشان داده مجازاتی غیر از حذف جنایتکار و قاتل نمی تواند باز دارنده باشد؛ زیرا بعضی از قاتلین حتی در زندان هم دست از قتل و جنایت بر نمی دارند. بنابراين، بند بند آيه قصاص نكته هاى جالب و پيامهاى صلح و زندگى و محبّت دارد، و به روشنى شهادت مى دهد كه قصاص مصداقى از مصاديق خشونت نيست و با عدل الهی منافاتی ندارد.(3)
قصاص باعث حیات جامعه می گردد:
خداوند در آيه 179 سوره بقره، فلسفه قصاص را ادامه زندگى و حيات، و حمايت از زندگى زندگان بيان فرموده است، نه كينه و عداوت و انتقامجويى. ضرورت حفظ جامعه انسانی ایجاب می کند که اقدامات بازدارنده و متناسب با جنایت و در جهت حفظ حق اولیاء دم، علیه قاتلین در نظر گرفته شود. چه بسا که اگر این حق برای اولیاء دم لحاظ نشود آنان تاب غصه و ناراحتی عزیز از دست رفته شان را نیاورند و بدون مجوز اقدام به انتقام نمایند. در این صورت، پایانی برای قتل های ناشی از انتقام جویی های پی در پی نخواهد بود. چنانکه عادت عرب جاهلى بر این بود که: اگر کسى از قبیله آنها کشته مى شد، تصمیم مى گرفتند تا آنجا که قدرت دارند از قبیله قاتل بکشند، و این فکر تا آنجا پیش رفته بود که حاضر بودند به خاطر کشته شدن یک فرد، تمام طائفه قاتل را نابود کنند.(4)
قرآن کریم مهم ترین حکمت قصاص را حفظ حیات جامعه انسانی دانسته و در آیه 179 سوره بقره می فرماید: «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»؛ (و در قصاص، براى شما مایه حیات [و امنیت] است، اى صاحبان خرد! شاید پرهیزکارى پیشه کنید). یعنی هدف از قصاص اعدام نیست، هدف زندگی و حیات است؛ هدف ترمیم دوباره امور و بازگرداندن فرد یا جامعه به وضعیت عادی است، اگر کسی بدون دلیل و مستقل از ارکان رسمی جامعه اقدام به قتل نفس کند، حیات اجتماعی به مخاطره می افتد و قصاص برای تضمین حیات اجتماعی و فردی است.
اولویت در اسلام بخشش است و قصاص یک استثناء می باشد:
اسلام «قصاص» و «عفو» را در کنار هم قرار داده، بلکه عفو را ترجیح داده است. این دو که یک مجموعه کاملاً انسانى و منطقى را تشکیل مى دهند؛ از یکسو روشِ فاسدِ عصرِ جاهلیت را که هیچ گونه برابرى در انتقام را قائل نبودند و همچون دژخیمان کینه ورز گاه در برابر یک نفر صدها نفر را به خاک و خون مى کشیدند، محکوم مى کند و از سوى دیگر راه عفو را به روى مردم نمى بندد. در عین حال احترام خون را نیز کاهش نمى دهد و قاتلان را جسور نمى سازد.(5)
خداوند پس از بيان قانون قصاص در آيه 178 سوره بقره، مى فرمايد: «اگر قصاص نكنيد، و جانى را مورد عفو و بخشش قرار دهيد، بهتر است». يعنى در اسلام قصاص واجب نيست، بلكه مستحب هم نمى باشد؛ امّا براى جلوگيرى از جنايت جنايتكاران و تكرار موارد مشابه، اين حق به اولياء مقتول داده شده، و آنها مجاز به اين كار هستند؛ ولى قصاص نه واجب است و نه مستحب و فقط مباح می باشد. توجّه به اين نكته نيز جالب است كه در سراسر قرآن مجيد چهار بار كلمه «قصاص» تكرار شده است، در حالى كه كلمه «رحمت» هفتاد و نه بار، و كلمه «رحمان» صد و شصت مرتبه، و كلمه «رحيم» صد و نود و هشت مرتبه، تكرار شده است! و اينها همه دلالت روشنى دارد كه قصاص يك استثناء است، و اصل بر رحمت و رأفت و عطوفت اسلامى است.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.