پاسخ اجمالی:
«اقتصاد اسلامى» در مقايسه با «كمونيسم» و «كاپيتاليسم» دارى چهار ويژگى عمده است: 1. در اقتصاد اسلامی، از عنصر ايمان و اخلاق و كاربرد آن در توليد، مصرف و خدمات استفاده می شود. 2. در اقتصاد اسلامی مالک اصلی خداست و انسان امانتدار خداوند در روی زمین است. 3. اقتصاد اسلامی هر گونه تولید و یا هر کیفیت از مصرف را آزاد ندانسته و برای آن یک سلسله از دستورات حلال و حرام مطرح کرده است. 4. در اقتصاد اسلامی برخلاف سایر مکاتب، «مالکیّت» هدفدار است و اسلام دنیا و مواهب آن را به عنوان مزرعه آخرت می داند.
پاسخ تفصیلی:
هنوز زيادند كسانى كه فكر مى كنند «اقتصاد اسلامى» شباهتى به يكى از دو مكتب اقتصادى شرق و غرب دارد. آنان غالباً مى پرسند: اقتصاد اسلامى به كداميك از سيستم هاى شرق و غرب «كمونيسم» و «كاپيتاليسم» شباهت دارد؟ يا به كداميك نزديكتر است؟ گوئى جهان، اقتصاد است و اين دو راه، و راه سومى مطلقاً وجود ندارد. جالب اينكه در اين وسط در حالى كه گروهى سعى دارند اقتصاد اسلامى را متّهم به حمايت از سيستم سرمايه دارى كنند، گروه ديگرى مى كوشند كه رنگ كمونيستى و سوسياليستى به آن بدهند، به گمان اينكه ريشه هاى مشتركى با آن دارد، و گوئى اين سيستم به عدالت اجتماعى كه هدف نهائى اقتصاد اسلامى است كمك بيشترى از مكتب رقيبش مى كند.
در صورتى كه توجّه به ويژگي هاى اقتصاد اسلامى نشان مى دهد نه شباهتى به اين مكتب دارد، و نه شباهتى به آن مكتب، و نه حتى به يكى نزديكتر از ديگرى است. و از سوى ديگر توجّه به ماهيت و طبع سيستم اقتصادى شرق و غرب نيز اين واقعيت را روشن مى سازد كه هيچ كدام در نفى عدالت اجتماعى، و نفى جامعه توحيدى، و ايجاد جامعه طبقاتى و شرك آلود و مبارزه با آزادى و كرامت انسان دست كم از ديگرى ندارند. با توجّه به اين اجمال به شرح ويژگي هاى اقتصاد اسلامى مى پردازيم، تا بيگانگى اين مكتب از مكاتب ديگر كاملا مشخص گردد. روى هم رفته اقتصاد اسلامى دارى چهار ويژگى عمده است كه هر يك به تنهائى براى جدا ساختن آن از ديگر مكتب ها كافى به نظر مى رسد تا چه رسد به مجموع آن:
1. بهره گيرى از عنصر ايمان و اخلاق و كاربرد آن در توليد و مصرف و خدمات
بسيارند كسانى كه مرز نفوذ ناپذيرى ميان مسائل اخلاقى و ايمانى و مسائل اجتماعى و سياسى و اقتصادى قائلند؛ ولى فكر مى كنيم انقلاب اسلامى ايران كه پيروزيش بر ارتش نيرومند شاه و قدرت هاى عظيمى كه از او حمايت مى كرد براى هيچ كس باور كردنى نبود اين مرز خيالى را در هم شكست، و كاربرد عظيم مسائل مذهبى و اخلاقى را در زمينه هاى سياسى اجتماعى كاملا روشن ساخت.
روشن ساخت كه چگونه تكبيرها جاى گلوله ها را مى گيرد، و شعارهاى متّكى به ايمان جاى سلاح هاى سبك و سنگين را، و چگونه مبانى عقيدتى به يك ملت، آگاهى وسيع و سپس فداكارى در حد اعلا مى بخشد؟! در اقتصاد اسلامى نيز از عمل عقيده و ايمان و اخلاقى كه متكى به آن است در همه جهت با كاربرد زياد، استفاده شده و اين مفاهيم در طرز توليد و مصرف حضور دارند. فى المثل هنگامى كه مى شنويم: با يك اعلاميه رهبر انقلاب دائر بر كشت گندم، زمين هاى فراوانى زير كشت مى رود. به هنگام برداشتن محصول گروه زيادى از جوانان محصّل و تحصيل كرده و دكتر و مهندس بعنوان يك خدمت مقدسِ مذهبى به روستاها مى ريزند و روستائيان را كمك مى دهند.
با استفاده از علائق دينى، جهاد سازندگى شروع به كار مى كند و در دور افتاده ترين نقاط برنامه هاى عمرانى فراوان و خدمات بهداشتى و فرهنگى بسيار صورت مى گيرد. با يك تشويق در مساجد و حسينيه ها، جمعيّت براى دادن خون به سوى بيمارستانها مى شتابند و در صف مى ايستند، و به هنگام نياز راهروهاى بيمارستان ها را از كمك هاى جنسى پر مى كنند تا آنجا كه صداى سرپرستان بيمارستان ها بلند مى شود كه بس است !... و ما معتقديم كه هنوز به درستى از اين خمير مايه معنونى در مسائل اقتصادى بهره گيرى نشده و الا آثار شگفت آور و فوق العاده اى از خود به جا خواهد گذارد.
2. مالكيّت در شكل نمايندگى خدا
در حالى كه سوسياليسم و كمونيسم روى مالكيّت كمون ها و جامعه تكيه مى كنند، و كاپيتاليسم روى مالكيّت فرد، اسلام مالكيّت را به معنى واقعى كلمه براى خدا مى داند و طرح كاملا جديدى در این زمينه ارائه مى دهد و در آیه 7 سوره «حدید» مى فرمايد: «وَ أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُّسْتَخْلَفِينَ فِيهِ»؛ (از آنچه خداوند شما را جانشين و نماينده خود در آن قرار داده انفاق كنيد).
اين احساس كه «در حقيقت مالك اصلى خداست، و اين امانت چند روزى دست ماست»، ديد و درك تازه اى به انسان در مسائل مربوط به توليد و مصرف مى دهد، و او را در تمام زمينه ها به صورت يك «امانت دار» همان امانت دارى كه موظّف به رعايت نظر صاحب امانت در تمام زمينه هاست و نمى تواند هرگز، فعال ما يشاء باشد و آن كند كه شخصاً مى پسندد و علائق خاص يا تمايلات و هوس هاى او ايجاب مى نمايد، در آورد. اين احساسِ لطيفِ روحانى در مسئله مالكيّت، سرچشمه دگرگوني هاي فراوانى است كه با ادغام در عامل گذشته اثر آن را مضاعف و چندين برابر مى كند.
3. كنترل دقيق روى توليد و مصرف
ويژگى ديگرى كه از يك نظر محصول و ثمره دو ويژگى گذشته است و از يك نظر استقلال و اصالت دارد، اين است كه هر فرد مؤمن به مبانى مكتب اسلام خود را در هر گونه توليد و يا هر كيفيت از مصرف آزاد نمى بيند. براى او يك سلسله از دستورات حلال و حرام ـ بى آنكه در انتظار يك اصل قانونى توام با جريمه مادى بنشيند ـ مطرح است، و خود را ملزم به رعايت آنها مى بيند بدون آنكه حتماً مقيّد باشد يك فلسفه مادّى براى آن بيايد: او مى گويد: من موظفم رباخوارى نكنم كه جنگ با خداست! من كسب حلال را بزرگترين عبادت مى دانم كه «الكاسِبُ حَبِيبُ الله»(1) و «اَلْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللهِ».(2)
من هر گونه معامله اى كه ضرر و زيانى به ديگرى يا به جامعه اسلامى برساند به حكم شرع حرام مى دانم، فروختن مواد مخدر، مشروبات الكلى، فروختنِ اسلحه به دشمنان خدا و دشمنانِ خلق خدا ـ هر چند معاملات پر سودى باشد ـ و مانند اينها همه بر من حرام است. از اين گذشته در زمينه مصرف، هر گونه «اسراف» و «تبذير» بر من حرام است، همان گونه كه اسراف كارى و تبذير در توليد و سرمايه گذارى هاى جنون آميز و هوس آلود نيز تحريم شده است. اين حلال و حرام ها نقش مؤثرى در روند اقتصادى جامعه دارد و كاربرد آن به مراتب از مواد قانونى و مجازات هاى متخلّفان بيشتر است و اصولا يك شكل خودكار به جريان اقتصادى مى دهد.
4. هدف مالكيّت
ديگر از ويژگي هاى مكتب اقتصادى اسلام كه آن را از همان گام هاى نخستين از مكتب هاى شرق و غرب كه همه بدون استثناء ريشه ماترياليستى دارند جدا مى سازد، هدفِ مالكيّت است. در مكتب هاى ديگر، هدفِ مالكيّت تنها يك سلسله مفاهيمى محدود و مادّى است كه كاربردشان مثل خود آنها محدود و يك بُعدى است و هيچ گاه در خدمت مفاهيم عالي تر قرار نمى گيرد. در مكتب اقتصادى اسلام، مسئله مالكيّت و اهداف آن چهره كاملا جديدى به خود مى گيرد و اصول تازه اى بر آن حكومت مى كند مانند: اصل «وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْهُ»(3)؛ (كسى كه به «وسيله» آن بنگر او را بينا مى كند، و كسى كه به سوى آن ـ به عنوان يك هدف ـ بنگرد نابينايش مى سازد!) و اصل «الدُّنْيَا مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ الله ... دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا ... الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَةِ»(4)؛ (دنيا تجارتخانه اولياء خداست ... سراى بى نيازى است براى آنها كه از آن زاد و توشه بر گيرند ... مزرعه و كِشتگاه سراى ديگر است آن را در مسير يك زندگى متعالى تر سوق مى دهد).
مخصوصاً با توجّه به گفتارى كه روشن بينانِ بني اسرائيل به استثمارگر بزرگِ عصرِ خود قارون، آن مرد گم كرده راه و متظاهر و بى مغز، گفتند و در قرآن آمده است اين هدف مشخص تر مى شود: آنها چهار اصل اساسى را كه قارون در مسئله هدف و ابعاد مالكيّت فراموش كرده بود به ياد او آوردند: نخست اينكه در لابلاى تمام امكاناتى كه خدا به تو عطا كرده سراى آخرت را جستجو كن كه گمشده تو مال و ثروت نيست؛ بلكه چيزى است كه به وسيله آن مى توانى به آن برسى، آن را بجوى كه گمشده اصلى تو آن است: «وَ ابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ».(5) ديگر اينكه هر كس بهره و سهمى در اين مواهبِ خداداد دارد تو سهم خويش را فراموش مكن و سهم ديگران را كه در دست تو است بجاى سهم خود مگير «وَ لَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا».(6) سوم اينكه پايه اين جهان بر اساس «احسان متقابل» است همانگونه كه خدا به تو نيكى كرده تو هم نيكى كن كه اگر نيكي هاى خدا نبود تو مالك چيزى نبودى، هم چنين فراموش نكن كه به دست آوردن يك ثروت با كوشش فردى ممكن نيست؛ بلكه فعاليت هاى اجتماعى دست به دست هم مى دهد: از جاده ها استفاده مى كنى، از امنيت بهره مى گيرى، از فعاليت بازار استفاده مى كنى، از كار ديگران كمك مى گيرى، از راه هائى كه دانشمندان در گذشته و امروز انديشيده اند، از فرهنگ جامعه، از رشد فكرى، از تلاش هاى سربازان، و از تمام كوشش هائى كه در يك جامعه انجام مى گيرد بهره مند مى شوى تا بتوانى مالى بدست آرى، بنابراين اگر خوب بينديشى تمام اين گروه هائى كه به طور مستقيم يا غير مستقيم فعاليت داشته اند تا اين سرمايه به دست تو برسد آنها هم در آن حقّ دارند و سهیم اند هر چند قانوناً اين سرمايه امروز تنها در دست تو است. بنابراين (همانگونه كه جامعه به تو كمك و نيكى كرده به همان اندازه مديون آن هستى)؛ «وَ أَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللهُ إِلَيْكَ».(7)
چهارم اينكه مالكيّت اگر به صورت ناموزونى متمركز گردد و تشكيل غدّه سرطانى ثروت دهد سرچشمه فساد و تباهى خواهد شد موجب فساد و تباهى فرد به خاطر غرور و غفلت و هوس بازى و خودكامگى و استثمار و همكارى با ستمگران براى حفظ موقعيت خويش از يك سو، و فساد و تباهى جامعه بر اثر فاصله طبقاتى و در هم ريختن نظام توحيدى از سوى ديگر، مى شود. بنابراين فراموش مكن كه انباشتن اين همه ثروت و گنج كه حمل كليدهاى آن بر دوش گروهى زورمند است مشكل و مايه فساد است، و تو فساد مكن: «وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ»(8) چرا كه خداوند مفسدان را دوست ندارد: «إِنَّ اللهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ».(9)
اين توصيه هاى چهارگانه - كه امروز نيز واكنش هاى شديدش به خوبى در جامعه سرمايه دارى غربى و كاپيتاليسمِ شرقى به چشم مى خورد - خطوطِ اصلى اهداف و ابعاد مالكيّت را در اسلام مشخص مى كند. امروز در غرب هيچ كس مفاهيم معنوى و سعادت انسان ها را به معنى واقعيش در مالكيّت خود جستجو نمى كند. هيچ كس به نصيب و سهم واقعى خود قانع نيست. هيچ كس تمام جامعه را در اموال خود شريك از طريق «كمك متقابل» نمى داند، و اگر دولتها فشار روى مالياتها نياورند شايد اصلا خود را مديون جامعه نداند. به همين دليل مالكيّتِ آنها سرچشمه تباهى جامعه آنان شده است، تباهى از نظر اخلاق، تباهى بر اثر جنگ، تباهى بر اثر انواع تجاوزها و دزديها و ظلم و فسادها و فشردن گلوى مستضعفانِ جهان. جالب اينكه منطق آنها در مسئله مالكيّت كاملا با منطق قارون شبيه است و مى گفت: من اين سرمايه ها را با علم و تدبير خود به دست آوردم «قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِندِي».(10) و بنابراين تنها اراده من است كه سرنوشت اين اموال را تعيين مى كند.
ثروت اندوزانِ غرب نيز درآمد عالى سرانه كشورهاى خود، و ثروت هاى عظيم شخصى را مديون تكنيك و صنعت برتر، و علم و هوش بيشتر خود مى دانند، و نقش قشرهاى وسيع مستضعف را كه از طريق مختلف در توليد اين صنايع، و يا در مصرف كه مقدّمه تكامل توليد است، شركت داشته اند، به كلى فراموش مى كنند. در نظام اقتصاد بلوك شرق باز تمام اين اصول چهارگانه به دست فراموشى سپرده شده است، و سران حكومت كه هم قدرت سياسى و نظامى در خود متمركز ساخته اند، و هم قدرت اقتصادى را، و به همين دليل خودكامگى آنها در حد اعلاست سهم اصلى خويش را فراموش كرده، و سهم ملت زحمتكش خود را در ايجاد اين قدرت هاى سه گانه به طاق نسيان زده اند. به همين دليل آنها نيز در توليد فساد و تباهى جامعه خود دست كمى از رقباى غربى خود ندارند. با توجه به اين امور چهارگانه كه قسمتى از ويژگي هاى اقتصاد اسلامى است روشن مى شود كه ما با يك مكتب كاملا جديد روبرو هستيم مكتبى كه به همان اندازه از كمونيسم فاصله دارد كه از كاپيتاليسم.(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.