پاسخ اجمالی:
«سوسیالیسم» یا «سیستم اشتراکی»، در تمام کشورهای کمونیستی حکومت می کند. «سوسیالیسم» از ماده «سوسیال»، مترادف اجتماع است و اشاره به مالکیّت اجتماعی دارد. «سوسیالیسم» بر چهار اصل استوار است که عبارتند از: 1. محو کامل طبقات؛ به گونه ای که در آن اثری از استثمار کننده و استثمار شونده وجود نداشته باشد. 2. توزیع ثروت بر اساس میزان تلاش افراد. 3. ملّی کردن تمام تولیدات. 4. به وجود آوردن حکومت کارگری. بر این اساس سوسیالیسم برای رسیدن به جامعه بی طبقه، تمامی منابع تولید را از دست افراد گرفته و به گروهی خاص می سپارد.
پاسخ تفصیلی:
بعد از مکتب اقتصادی «کاپیتالیسم» یا همان «سیستم سرمایه داری»، دومين مكتب اقتصادى كه در جهان امروز، پيروان فراوان دارد «سوسياليسم» يا «سيستم اشتراكى» است كه در تمام كشورهاى باصطلاح كمونيستى حكومت مى كند؛ زيرا «كمونيسم» واقعى كه مالكيّت فردى را در همه ابعاد الغاء مى كند و دولت را نيز منحل مى نمايد تاكنون در هيچ نقطه اى از دنيا پياده نشده است آنچه در اين كشورها وجود دارد فقط سوسياليسم است.
به هر حال اين كلمه از ماده «سوسيال» كه تقريباً مترادف «اجتماع» است، گرفته شده و اشاره به مالكيّت اجتماعى مى كند. سوسياليسم بر پايه چهار اصل استوار است كه دو اصل آن اساس سوسياليسم را تشكيل مى دهد و دو اصل ديگر جنبه هاى اجرائى آنرا مشخص مى كند.
1. محو كامل طبقات و به وجود آوردن جامعه اى كه در آن اثرى از دو گروه «استثمار كننده» و «استثمار شونده» وجود نداشته باشد (دقّت كنيد كه منظور از طبقات چيست).
2. توزيع ثروت بر اساس اصل «هر كس به اندازه استعدادش بايد كار كند و به هر كس به اندازه كارش بايد اجرت داده شود».
3. ملى كردن تمام توليد اعم از كارخانه ها، زمين ها، آب ها و معدن ها و مانند آن.
4. به وجود آوردن رژيم ديكتاتورى «پرولتاريا» و به تعبير ديگر «حكومت كارگرى».
حال كه اين اصول چهارگانه را اجمالا شناختيم لازم است هر يك را جداگانه بررسى كنيم: بدون شك اصل اوّل و دوّم نه تنها چهره جالبى دارد؛ بلكه واقعيتى است كه هر فرد حقّ طلبى خواهان اجراى آن مى باشد. چه از اين بهتر كه راه و رسم استثمار و بهره كشى انسان ها از جامعه بشرى برچيده شود، و جامعه اى بدون طبقه، جامعه توحيدى و انسانى به معنى واقعى كلمه، جاى جامعه هاى طبقاتى و استثمارى و پر از ظلم و ستم را بگيرد، و نيز چه از اين بهتر كه رابطه اى ميان «استعدادها و فعّاليّت ها و تلاش ها» با «درآمد» وجود داشته باشد.
اين دو اصل همان چيزى است كه ما هم در اسلام تحت عنوان جامعه توحيدى و اصل قرآنى «لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»(1) خواهان آن هستيم؛ ولى مهمّ آن است كه ببينيم هدفِ اصلى طراحان آن چيست؟ و زير اين ماسك زيبا چه چهره اى پنهان است؟ و مهمتر اينكه ببينيم اصل سوم و چهارم كه پياده كننده اين دو اصل است آيا توانائى بر تحقق بخشيدن آنها دارد؟ و يا به عكس سبب مى شود كه نابساماني هاى كاپيتاليسم در شكل بدتر و وسيع ترى خودنمائى كند؟!
توضيح اينكه: طبق طرح سوسياليسم، ما براى رسيدن به جامعه بى طبقه، تمامِ منابع توليد را به هر شكل و به هر صورت از دست افراد گرفته و به دست جامعه و گروه مى سپاريم. امّا اين گروه كيست؟ مسلماً مجموع جامعه نمى تواند منابع توليد را در اختيار بگيرد؛ بلكه بايد نمايندگانى از خود به نام دولت انتخاب كنند، تا تمامى اين منابع طبيعى و صنعتى را در اختيار بگيرد.
شك نيست كه اين دولت از حزب سوسياليسم مبعوث مى شود، يعنى تنها حزبى كه در اين كشورها وجود دارد و اقلّيتِ كمى از مردم مى توانند عضو آن شوند و خود را با شرائط سنگينش وفق دهند!؛ ولى به هر حال اين دولت عبارت از عدّه انگشت شمارى است كه سلطه كامل بر همه اين منابع دارند. در اين موقع چشم ما باز مى شود و خود را در برابر يك غول سرمايه دارى عظيم مى بينيم، در برابر چشم خود، افرادى را تماشا مى كنيم كه مالكان بزرگ افسانه اى و ثروتمندانِ عظيم تاريخ را دوباره زنده می کند؛ چراكه گردانندگان دولت ديكتاتورى پرولتاريا، همه منابع توليد را در اختيار دارند و عملا مالك همه چيزند!
حتماً خواهيد گفت دولت مالك اين اموال نيست او از نظر بهره گيرى از اموال همانند ساير حقوق بگيران و مزدبگيران است، اين اموال از نظر حقوقى مال عموم است نه مال يك فرد و يا يك گروه كوچك يا بزرگ، دولت فقط نماينده توده هاى مردم است. ما هم تمام اين حرف ها را مى دانيم و از نظر تئورى مى پذيريم؛ ولى يك واقعيت است كه نبايد از نظر دور داشت و آن اينكه خاصيت سوسياليسم و رژيم حكومتى ناشى از آن كه بر اساس ديكتاتورى پرولتاريا و سيستم تك حزبى بنا شده چيزى جز تمركز غير منطقى و خطرناك قدرت اقتصادى و سياسى در دست افراد معينى نيست. مگر مالكيّت چيست؟ مالكيّت آن نيست كه در دفتر اسناد چيزى بنام من يا شما ثبت شود، مالكيّت آن است كه من صاحب اختيار چيزى باشم و هر گونه بخواهم در آن تصرّف كنم. فى المثل آقاى استالين كه نبض تمام اقتصاد روسيه را در دست داشت و مبالغ هنگفتى از آن را صرف جاه طلبي هاى بى حساب خود، و كوبيدن رقبا و تبلیغات وسيع به نفع خويش در وسائل ارتباط جمعى مى كرد مگر عملا از مالكان بسيار بزرگ نبود؟!
اين گردانندگان حزب، اين سران دولت در اين سيستم كه خاصيت آن برقرارى شديدترين سانسورها و تمركز فوق العاده قدرت اقتصادى و سياسى و نظامى در دست عده معدودى است، اينها چه چيز از مالكان بزرگ كم دارند؟ و چه تضمينى وجود دارد كه اموال عمومى را در مسير خودكامگي ها و جاه طلبي هاى خويش مصرف نكنند؟! خوب ملاحظه مى كنيد آمديم سرمايه داري هاى پراكنده را از ميان برديم؛ امّا ناگهان با يك سرمايه دارى عظيم و خشن و متمرکز خود را روبرو ديديم! در سيستم سرمايه دارى ظاهراً قدرت سياسى از قدرت اقتصادى و نظامى جدا است، هر چند در باطن با هم پيوند نزديكى دارند، ولى در سيستم سوسياليستى اين سه قدرت هم در باطن و هم در ظاهر در يكى متمركز مى شوند و محصول آن چيزى جز يك نوع كاپيتاليسمِ دولتى خشن نخواهد بود.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.