پاسخ اجمالی:
«افسانه غرانيق» اين بود كه: پيامبر(ص) پيوسته آرزو داشت ميان او و قريش هم بستگى صورت گيرد، در يكى از روزها كه كنار كعبه نشسته بود؛ آیات سوره «نجم» بر وى نازل شد و شيطان، جملاتی را به آيات اضافه كرد، كه بتها را توصیف كرده و اميد شفاعت آنها را نويد مى داد. اما اولا علماى اسلام، این افسانه را خُرافه دانسته اند. ثانیا جعل كننده اين افسانه ناشيانه عمل كرده؛ زيرا آيات اوليه سوره نجم بر عدم ضلالت و اغواء و نطق از روى هوى براى پيامبر(ص) تأكيد كرده و ...
پاسخ تفصیلی:
در طول تاريخ گروهى از معاندان سعى نموده اند با ساختن داستان هاى بى اساس و موهون، اصل مهمّ «وحى» را زير سؤال ببرند. آنان در اين راستا افسانه هايى را در زمينه وحى بر پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)، جعل كرده اند. در اينجا براى دفع شبهه مقدمه اى را با دو پرسش آغاز مى كنيم:
1. آيا ممكن است پيامبرى، در آغاز بعثت به خود گمان ناروا بَرَد و در آنچه بر او پديد گشته است شك و ترديد نمايد؟
2. آيا امكان دارد كه گاه شيطان، در امر وحى دخالت كند و تسويلات خود را به صورت وحى جلوه دهد؟
در گفته هاى اهل بيت(علیهم السلام) و تعاليم عاليه اى كه از خاندان پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) صادر شده، پاسخ هر دو سؤال منفى است. ولى در نوشته هاى اهل حديث ـ كه از غير طريق اهل بيت(ع) گرفته شده است ـ جواب مثبت است. آنان رواياتى در اين زمينه آورده اند كه با مقام عصمت منافات دارد و علاوه بر آن، پايه و اساس نبوّت را زير سؤال مى برد. اينك براى نمونه به یک داستان برگرفته شده از روايات اهل حديث اشاره و با دلايل عقلى و نقلى، ساختگى بودن آنها را روشن مى كنيم:
یکی از داستان هایی كه دستاويز بيگانگان قرار گرفته و سند نبوّت را زير سؤال برده، «افسانه غرانيق» است كه به آيات شيطانى معروف گشته است. داستان سرايان آورده اند: «پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) پيوسته در اين آرزو بود كه ميان او و قريش هم بستگى صورت گيرد، از جدايى قوم خويش نگران بود. در يكى از روزها كه او در كنار كعبه نشسته بود و در اين انديشه فرو رفته بود و گروهى از قريش در نزديكى او بودند در آن هنگام، سوره «نجم» بر وى نازل گرديد. پيامبر(ص) همان گونه كه سوره بر وى نازل مي شد، آن را تلاوت مي فرمود: «وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى * ما ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَ مَا غَوَى * وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى ...»؛ (سوگند به ستاره هنگامى که افول مى کند * که هرگز دوست شما [رسول خدا] گمراه نشده و منحرف نگردیده است * و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گوید * آنچه مى گوید چیزى جز وحى [الهى] که بر او القا شده نیست * آن کس که قدرت عظیمى دارد [جبرئیل امین] او را تعلیم داده است)، تا رسيد به آيه «أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّىٰ * وَ مَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَىٰ ...»(1)؛ (به من خبر دهید آیا بت هاى لات و عزّى * و منات که سوّمین آنهاست [دختران خدا هستند]؟!)، كه شيطان در اين ميانه دخالت نمود و بدون آن كه پيامبر اسلام(ص) پى ببرد، به او اِلقا كرد: «تِلْکَ الْغَرَانِيقُ الْعُلَى وَ اِنَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجَى»(2) سپس بقيه سوره را ادامه داد.
مشركان كه گوش فرا مى دادند تا اين عبارت را ـ كه وصف آلهه (بتها) مى كرد و اميد شفاعت آنها را نويد مى داد ـ شنيدند، خرسند شدند و موضع خود را نسبت به مسلمانان تغيير داده، دست برادرى و وحدت به سوى آنان دراز كردند، و همگى شادمان گشتند و اين پيش آمد را به فال نيك گرفتند. اين خبر به حبشه رسيد. مسلمانان كه بدانجا هجرت كرده بودند از اين پيش آمد خشنود شده، همگى برگشتند و در مكّه با مشركان برادرانه به زندگى و هم زيستى خويش ادامه دادند. پيامبر(صلی الله علیه و آله) نيز بيش از همه از اين توافق و هماهنگى خرسند شده بود. شب هنگام كه پيامبر(ص) به خانه برگشت، جبرئيل فرود آمد، از او خواست تا سوره نازل شده را بخواند. پيامبر(ص) خواند تا رسيد به عبارت ياد شده، ناگهان جبرئيل نهيب زد: ساكت باش! اين چه گفتارى است كه بر زبان مى رانى. آن گاه بود كه پيامبر(ص) به اشتباه خود پى برد و دانست فريبى در كار بوده و ابليس تلبيس خود را بر وى تحميل كرده است! پيامبر(ص) از اين امر به شدت ناراحت گرديد و از جان خود سير گرديد. گفت: عجبا! بر خدا دروغ بسته ام، چيزى گفته ام كه خدا نگفته است، آه چه بدبختى بزرگى».(3)
بنابر برخى نقلها پيامبر اكزم(صلی الله علیه و آله) به جبرئيل گفت: «آن كه اين دو آيه را بر من خواند، در صورت به تو مى مانست». جبرئيل گفت: پناه بر خدا چنين چيزى هرگز نبوده است. بعد از آن حزن و اندوه پيامبر(ص) بيشتر و جانكاه تر گرديد. گويند: در همين باره، آيه ذيل نازل شد: «وَ إِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَ إِذًا لَّاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً * وَ لَوْلَا أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً * إِذًا لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَ ضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيراً»(4)؛ (نزدیک بود آنها تو را [با وسوسه هاى خود] از آنچه بر تو وحى کرده ایم بفریبند، تا غیر آن را به ما نسبت دهى؛ و آنگاه تو را به دوستى خود بر مى گزینند * و اگر ما تو را ثابت قدم نمى ساختیم [و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودى]، نزدیک بود اندکى به آنان تمایل پیدا کنى * اگر چنین مى کردى، ما دو برابر مجازات [مشرکان] در زندگى دنیا، و دو برابر [مجازات آنها] را بعد از مرگ، به تو مى چشاندیم؛ سپس در برابر ما، یاورى براى خود نمى یافتى).
اين آيه بر شدّت حُزن پيامبر(صلی الله علیه و آله) افزود و همواره در اندوه و حسرت به سر مى برد تا آنكه مورد عنايت حقّ قرار گرفت و براى رفع اندوه و نگرانى وى، اين آيه نازل شد: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَ لَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّىٰ أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللهُ آيَاتِهِ وَ اللهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»(5)؛ (هیچ رسول و پیامبرى را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هر گاه آرزوی [پیشبرد اهداف الهىِ خود مى کرد]، شیطان [وسوسه ها و] القائاتى در آن مى افکند؛ امّا خداوند القائات شیطان را از میان مى برد، سپس آیات خود را استحکام مى بخشد؛ و خداوند دانا و حکیم است). آن گاه خاطر وى آسوده گشت و هرگونه اندوه و ناراحتى از وى زايل گرديد.(6)
اين افسانه را هيچ يك از محققين علماى اسلام نپذيرفته و آن را خُرافه اى بيش ندانسته اند. «قاضى عياض» مى گويد: «اين حديث در هيچ يك از كتب صحاح نقل نشده و هرگز شخص مورد اعتمادى آن را روايت نكرده است و سند متّصلى هم ندارد. صرفا مفسرينِ ظاهرنگر و تاريخ نويسانِ خوش باور - آنان كه فرقى ميان سليم و سقيم نمى گذارند و در جمع آورى غرايب و عجايب وَلَع مى ورزند - آن را روايت كرده اند و دست به دست گردانده اند ... . «قاضى بكر بن علا» راست گفته است كه مسلمانان گرفتار چنين هوس خواهانى شده اند با آنكه سند اين حديث سست و متن آن مشوّش و مضطرب و دگرگون است».(7)
«ابوبكر ابن العربى» مى گويد: «هر آنچه طبرى در اين مورد روايت كرده باطل است و اصلى ندارد».(8) «محمد بن اسحاق» رساله اى درباره اين حديث نگاشته و كاملا آن را تكذيب كرده است و آن را ساخته و پرداخته زنادقه مى داند.(9) استاد «محمد حسين هيكل» گفتار دقيقى درباره اين افسانه دارد و با بيانى روشن، تناقض گويى و دروغ بودن آن را آشكار مى سازد.(10)
ظاهرآ نيازى نيست تا تهافُت و عدم انسجام صدر و ذيل اين افسانه را بازگو كنيم؛ زيرا با مختصر دقّت بر هر خواننده اى امر روشن مى شود. جالب آنكه جعل كننده اين افسانه، ناشيانه عمل كرده است؛ زيرا اين سوره با جمله «وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى * ما ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَ مَا غَوَى * وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى» آغاز شده است. در اين آيات بر عدم ضلالت و اغواء و نطق از روى هوى براى پيامبر(صلی الله عليه و آله) تأكيد شده است. هم چنين تصريح شده كه هر چه پيامبر(ص) مى گويد وحى است: «إنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى». و اگر چنين بود كه ابليس بتواند در اينجا تلبيس كند، لازمه اش تكذيب كلام خداست. و هرگز شيطان، بر خواست خدا غالب نيايد: «إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا»(11)؛ (زیرا که نقشه شیطان، [همانند قدرتش] ضعیف است). «كَتَبَ اللهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي إِنَّ اللهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ»(12)؛ (خداوند چنین مقرّر داشته که من و پیامبرانم پیروز مى شویم؛ چرا که خداوند توانا و شکست ناپذیر است). عزيز، كسى را گويند كه ديگرى نتواند بر او چيره گردد. چگونه ابليس كه در موضع ضعف قرار دارد مى تواند بر خدا كه در موضع قوّت است، چيره شود؟
در «قرآن» به صراحت هر گونه سلطه ابليس را بر مؤمنان كه در پناه خدايند نفى مى كند، خداوند مى فرمايد: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»(13)؛ (زیرا او بر کسانى که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل مى کنند، سلطه اى ندارد) و «إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ ...»(14)؛ (امّا [بدان] تو هرگز سلطه اى بر بندگان من نخواهى یافت). شيطان خود گويد: «وَ مَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي»(15)؛ (من بر شما تسلّطى نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید). پس چگونه، ابليس مي تواند بر مشاعر پيامبر اسلام(صلی الله عليه و آله) چيره گردد؟
به علاوه خداوند صيانت «قرآن» را چنين ضمانت كرده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(16)؛ (ما قرآن را نازل کردیم، و ما بطور قطع آن را حفظ مى کنیم) و «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»(17)؛ (که هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمى آید؛ چرا که از سوى خداوندِ حکیم و شایسته ستایش نازل شده است). بنابراين «قرآن» در بستر زمان، همواره از گزند حوادث در امان خواهد بود. هرگز كسى ياراى دستبرد، افزودن و كم كردن آن را ندارد. پس چگونه ابليس توانست در حال نزول، به آن دستبرد زند و بر آن بيفزايد؟ مخصوصا كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) معصوم است، به ويژه در دريافت و ابلاغ شريعت. اين امر مورد اجماع امّت است. هرگز نيرنگ هاى شيطان در اين باره كارگر نيست. پيامبر(ص) اشتباه نمى كند، خطا نمى رود و كسى و چيزى بر عقل و فكر و انديشه وى چيره نمى شود. او مشمول عنايت حقّ قرار گرفته: «وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْيُنِنَا»(18)؛ (در راه ابلاغ حکمِ پروردگارت صبر و استقامت کن، چرا که تو تحت مراقبت و حفظ ما هستى). و هرگز خدا او را به حالِ خود رها نمي كند و نمي گذارد در چنگال اهريمن اسير گردد. از آن گذشته پيامبر(ص) عرب است، فصيح ترين ناطقان به «ضاد» است(19) بر روابط و مناسبات كلامى بهتر از هركس واقف است؛ نمى توان باور كرد كه آن حضرت تهافت ميان آن عبارتِ شرك آميز و دو آيه پس از آن - يعنى «إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَ آبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ»(20)؛ (اینها فقط نام هایى است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته اید [نامهایى بى محتوا و اسم هایى بى مسمّا]، و هرگز خداوند دلیل و حجّتى بر آن نازل نکرده؛ آنان فقط از گمان هاى بى اساس و هواى نفس پیروى مى کنند) - را كه آلهه مشركان را به باد انتقاد گرفته و بى اساس شمرده است، درك نكند. حتى اگر بپذيريم كه او اين تناقض را درك نكرده، مشركان چگونه اين تناقض را پذيرفتند؟ بقيه آيات تا آخر سوره نيز چيزى جز انتقاد و نكوهش و بى ارج دانستن عقايد قريش نيست. بدين ترتيب هر انسان انديشمندى واهى بودن اين افسانه را به روشنى در مى يابد.
اما دو آيه مورد استشهاد اهل حديث كه به عنوان تأييد آورده اند، هرگز ربطى به افسانه ياد شده ندارد:
1. آيه «فَيَنْسَخُ اللهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ»(21)؛ گوياى اين حقيقت است كه هر صاحب شريعتى در اين آرزوست تا كوشش وى نتيجه بخش باشد، اهداف و خواسته هاى او جامه عمل بپوشد، كلمه الله در زمين مستقر شود؛ ولى شيطان پيوسته در راه تحقق اين اهدافِ عالى، سنگ اندازى مى كند، سدّ راه به وجود مى آورد: «أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ»(22)؛ (شیطان [وسوسه ها و] القائاتى در آن مى افکند) ولى «اِنَّ اللهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ»(23) و «إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا»(24)؛ (زیرا که نقشه شیطان، [همانند قدرتش] ضعیف است). پس هر آنچه ابليس در اين راه تلبيس كند و سدّ راه ايجاد نمايد، خداوند آن را در هم شكسته «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ»(25)؛ (بلکه ما حقّ را بر باطل مى کوبیم و آن را هلاک مى سازد؛ و این گونه، باطل محو و نابود مى شود)، تمامى آنچه رشته است از هم مى گسلد: «فَيَنْسَخُ اللهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللهُ آيَاتِهِ وَ اللهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»(26)؛ (امّا خداوند القائات شیطان را از میان مى برد، سپس آیات خود را استحکام مى بخشد؛ و خداوند دانا و حکیم است)، و آيات و بيّنات الهى را استوارتر مى كند.
2. «آيه تثبيت»(27) مقام عصمت انبياء را ثابت مى كند. اگر عصمت - كه همان عنايت الهى و روشنگرِ راه پيامبران است - شامل حال انبياء نبود، لغزش و انحراف به سوى بد انديشان امكان داشت. قدرت و نفوذ طاغوتيان در ايجاد جوِّ مناسب با اهداف پليدشان آن قدر گسترده و حساب شده است كه ممكن است شايسته ترين افراد فريب بخورند و به سوى آنان جذب شوند. صرفا عنايت الهى است كه شامل بندگان صالح خود مي شود و آنان را از وسوسه ها و دسيسه هاى شيطان در امان نگاه مى دارد. به هرحال، آيه تثبيت دلالت دارد بر اينكه لغزشى انجام نگرفته و اين به دليل «لولا امتناعيّه» است (اگر نبود، چنين مي شد).
«محمد حسين هيكل» مى گويد: «تمسّك جستن به آيه «لَوْلَا اَنْ ثَبَّتْنَاکَ ...» نتيجه معكوس مى دهد؛ زيرا آيه از وقوع لغزش حكايت نمى كند؛ بلكه از ثبات پيامبر(صلی الله عليه و آله) كه مورد عنايت پروردگار قرار گرفته، حكايت دارد. اما «آيه تمنّى» ـ چنان كه گذشت ـ هيچ گونه ربطى به افسانه غرانيق ندارد».(28) اساسا آيه مذكور درباره يك دستور عمومى است تا مسلمانان بدانند پيوسته مورد عنايت پروردگار قرار دارند و اگر لغزشى ناروا انجام دهند هر آينه به شديدترين عقوبتها دچار مى شوند و دنيا و آخرت بر آنها تنگ خواهد شد و اصولا «تمنّى» را ـ كه به معناى آرزو و خواسته است ـ به معناى «تلاوت» گرفتن، كاملا فاقد سند و اعتبار است.(29)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.