پاسخ اجمالی:
خدا درباره چگونگی عذاب دوزخیان در قيامت در سوره «فرقان» مى فرمايد: «وقتى كه در مكان تنگ و محدودى از جهنّم افكنده شوند در حالى كه در غُل و زنجيرند، واويلاى آنها بلند مى شود». به آنها مي گويند: اين داد و فريادتان بيهوده است و مشكلى را حل نمى كند: «امروز نه يك بار واويلا بگوييد، بسيار واويلا سر دهيد [كه مصائب شما زياد است و در خور واويلاها!]». اين تعبير نشان مي دهد كه آنها در دوزخ نيز آزاد نيستند و در بند و زنجيرند. همچنین در سوره «مؤمنون» مى فرمايد: «[چون] ضربه هاى شعله سوزان آتش بر صورت هايشان نواخته مى شود، چهره هايشان در هم كشيده است».
پاسخ تفصیلی:
خداوند در سوره «فرقان»، آیات 13 و 14 به نمونه ای از عذاب هاى گوناگون دوزخيان اشاره كرده، مى فرمايد: (هنگامى كه در مكان تنگ و محدودى از جهنّم افكنده مى شوند؛ در حالى كه در غُل و زنجيرند، واويلاى آنها بلند مى شود)؛ «وَ اِذَا اُلْقُوا مِنْهَا مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُوراً».
در اين حال به آنها گفته مى شود اين داد و فريادها بيهوده است و هيچ مشكلى را حل نمى كند (امروز نه يك بار واويلا بگوييد، بسيار واويلا سر دهيد [كه مصائب شما زياد است و در خور واويلاها!])؛ «لَا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً».
از اين تعبير به خوبى روشن مى شود كه آنها در دوزخ نيز آزاد نيستند، محلى همچون سلول هاى انفرادى دارند و در آن نيز در بند و زنجيرند، آنچنان كه فريادشان بلند مى شود، فريادى كه هيچ مشكلى را حل نمى كند.
«مقرّنين» از ماده «قَرْن» (بر وزن قدر) به گفته راغب در «مفردات» در اصل به معناى اجتماع دو يا چند چيز در جهتى از جهات است و به همين دليل، طنابى را كه اشياء را با آن مى بندند «قَرَن» (بر وزن نظر) مى گويند و «قَرْنَ» به قوم و جمعيتى مى گويند كه در زمان واحدى زندگى مى كنند و گاه به خود آن زمان نيز اطلاق مى شود و هنگامى كه اين واژه به باب تفعيل برده شود دلالت بر كثرت و شدّت دارد.
لذا «مقرّنين» در آيه مورد بحث، گاه به اين تفسير شده كه دست و پاى دوزخيان را بهم مى بندند، بعضى نيز گفته اند: دوزخيان را در آن روز گروه گروه با غُل و زنجيرها در يك سلسله طولانى به هم مى بندند و اين تجسّمى از پيوند فكرى و عملى گنهكاران است كه در اين جهان دست به دست يكديگر مى دادند و به ظلم و فساد و تجاوز بر حقوق مظلومان مى پرداختند و توطئه مى كردند؛ ولى با توجه به تعبير «مَكاناً ضَيِّقاً» تفسير اوّل از همه مناسب تر است. اين نيز تجسّمى است از اعمال آنها كه در اين جهان، بي گناهان را به سلول هاى انفرادى مى فرستادند و به زنجير مى كشيدند و يا در زندگى اجتماعى چنان محدوديتى براى آنها ايجاد مى كردند كه مانند افراد زندانى و در بند، قدرت حركت از آنها سلب مى شد.
«ثُبُور» در اصل به معناى هلاكت است هر چند «مقاييس اللغة» سه معناى اصلى براى آن ذكر كرده: هلاكت، مراقبت و سهولت، لذا زمين نرمى را كه خاك هاى آن مانند آهك روى هم ريخته «ثَبِرَة» مى گويند؛ ولى ممكن است همه اين معانى به همان معناى هلاكت باز گردد؛ زيرا پيمودن چنين زمين هائی خالى از خطر نيست و از آنجا كه در موارد خطرناك انسان كاملا از خود و اموال خود مواظبت مى كند اين واژه به معناى مواظبت نيز به كار رفته و به هر حال عرب هنگامى كه با چيز خطرناكى روبرو مى شد فرياد «واثبورا!» بلند مى كرد؛ يعنى اى واى كه هلاك شدم و اين حكايت از شدّت ناراحتى و احساس درد و رنج مى كند.
تعبير به «لَا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً» ممكن است اشاره به عوامل متعدّد هلاكت و يا شدّت يا طول مدّت اين عوامل در دوزخ بوده باشد و به هر حال اين نيز تجسّمى است از اعمال آنها كه در اين جهان به انواع گناهان روى آوردند و انواع گرفتارى ها و بلاها را بر خلق فرو ريختند و درهاى هلاكت را از هر سو به روى آنها گشودند.
همچنین در سوره «مؤمنون» آیه 104 چهره ديگرى از اين عذاب هاى دردناك ديده مى شود، مى فرمايد: (ضربه هاى شعله سوزان آتش بر صورت هايشان نواخته مى شود)؛ «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ». به همين دليل (آنها در دوزخ چهره هايشان در هم كشيده است!)؛ «وَ هُمْ فِيهَا كَالِحُونَ».
«تَلفح» از مادّه «لَفْح» (بر وزن فتح) به گفته بسيارى از ارباب لغت و تفسير در اصل به معناى تأثير گرمى آفتاب و آتش و بادهاى سموم بر صورت و دگرگون ساختن آن است و گاه به ضربه شمشير هم اطلاق مى شود كه همانند ضربه تابش آفتاب و شعله آتش و بادهاى سموم است. گاه نيز به جاى «لفح»، «نفح» گفته مى شود؛ ولى به عقيده بعضى «لفح» به مرحله شديدتر و «نفح» به مرحله خفيف تر اطلاق مى گردد.
«كالحون» از مادّه «كلوح» (بر وزن كلوخ) به گفته بسيارى از اهل لغت و ارباب تفسير به معناى عبوس شدن و درهم كشيدن صورت است، به طورى كه لبها از هم باز ماند و اين حالتى است كه در دوزخيان به خاطر شدّت تابش شعله هاى آتش بر صورت هايشان پيدا مى شود و در مجموع ترسيمى است از تأثير ضربات شعله هاى آتش بر چهره هاى آنها كه بسيار دردناك است، همان چهره هايى كه در اين جهان در برابر مستضعفان درهم كشيده مى شد و لب هايى كه براى تمسخر و نيشخند نسبت به آنها از يكديگر باز مى ماند، اين اعمال زشت و رنج آور سرانجام در قيامت مبدّل به آن عذاب هاى دردناك براى خودشان مى شود. علاوه بر این در سوره «مؤمن»، آيات 71 و 72 باز به شكل ديگرى از مجازات هاى دردناك آنان برخورد مى كنيم، مى فرمايد: به زودى از نتيجه اعمال خود با خبر مى شوند: (در آن هنگام كه غُل و زنجيرها بر گردنشان افكنده شده)؛ «اِذِ الْأَغْلَالُ فِي اَعْنَاقِهِمْ وَ السَّلَاسِلُ». سپس مى افزايد: (آنها را در آب جوشان مى كشند، سپس در آتش دوزخ به آتش كشيده مى شوند!)؛ «يُسْحَبُونَ فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ».
«اغلال» جمع «غُل» و «سلاسل» جمع «سلسله» است و تفاوت آنها در اين است كه غُل، طوقى است كه بر گردن يا دست و پاى زندانيان مى نهادند و سلسله زنجيرى است كه آنها را با آن مى بستند و يا مستقيماً بر دست و پا و گردن مى نهادند.
«يُسْحَبُون» از مادّه «سَحْب» (بر وزن سَهْل) به معناى كشيدن است و ابرها را از اين جهت «سحاب» مى گويند كه به طور گسترده به صفحه آسمان كشيده مى شوند.(1)
بعضى نيز اين واژه را به معناى كشيدن بر زمين تفسير كرده اند(2)؛ در حالى كه نه با آيه مورد بحث سازگار است و نه با بعضى از مشتقات اين واژه مانند سحاب.
«يُسْجَرُونَ» از ماده «سَجْر» (بر وزن زجر) در «مقاييس اللغه» براى آن، سه معنا ذكر شده: پر كردن، آميختن و بر افروختن؛ ولى بعضى اين اصول سه گانه را به يك اصل باز گردانده و گفته اند: معناى اصلى، هيجان و ريزش از شدّت امتلاء است، لذا به آتش بر افروخته و درياى مملوّ و موّاج و دوستانِ نزديك پر از هيجان و محبّت، «مسجور» و «سجير» اطلاق شده است.
بنابراين نخست آنها را در غُل و زنجير مى كنند، سپس در آب سوزان وارد مى سازند و بعد در آتش مى سوزانند و معلوم است كه ورود آنها در آتش بعد از آبِ داغ و سوزان دردناكتر خواهد بود.
اين تجسّمى است از اعمال آنها كه در اين جهان با افراد بى گناه داشتند و آنها را با انواع شكنجه ها آزار مى دادند، آزادى را از آنها سلب كرده و به غُل و زنجيرشان مى كشيدند!(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.