پاسخ اجمالی:
آفريدگار جهان براى رساندن هر موجودى به كمال ممكن خود، هرگونه وسائل لازم را در اختيار او گذارده و در اين زمينه كوچك ترين مضايقه اى نداشته و حتی از كمك هايى كه ضرورت چندانى ندارد، ولى به هر حال مفيد است، مضايقه ننموده است. حال آيا آفريدگارى كه در عالم تكوين (آفرينش) اين اندازه وسائل پيشرفت و تكامل را در اختيار هر موجودى نهاده، ممكن است موضوع فرستادن انبياء را كه مهم ترين نقش را در تكامل نوع بشر و نیل به اهداف مادى و معنوى او دارد ناديده گرفته باشد و جامعه انسانى را از اين موهبت بزرگ محروم سازد؟!
پاسخ تفصیلی:
آفريدگار جهان براى رساندن هر موجودى به كمال ممكن خود، هرگونه وسائل لازم را در اختيار او گذارده و در اين زمينه كوچك ترين مضايقه اى نداشته است. نه تنها وسايل ضرورى را براى پيمودن اين راه به آنها داده؛ بلكه از كمك هايى كه ضرورت چندانى ندارد، ولى به هر حال مفيد است، مضايقه ننموده است. مثلا اگر پرندگان را براى پرواز آفريده، نه تنها بال قوى _كه سبب قدرت بر پرواز است_ به آنها داده؛ بلكه اندام آنها را از هر نظر طورى آفريده كه اين پرواز را كاملا سهل و ساده و آسان كند.
و اگر چشم را براى مشاهده مناظر مختلف به انسان داده، علاوه بر اعضاى ضرورى كه بدون آن ديدن ممكن نيست، بسيارى از وسائل تكميلى نيز در اختيار آن گذارده؛ به چشم ها مژه داده كه از ورود گرد و غبار جلوگيرى كند، در سطح پلك ها غدّه هاى چربى آفريده تا لبه آنها دائماً نرم باشد، چشم ها را به غدّه هاى اشك مجهّز ساخته تا سطح چشم دائماً مرطوب باشد و حركت پلك ها كمترين ناراحتى ايجاد نكند، ابروها را براى تكميل كار چشم و جلوگيرى از نزول عرق پيشانى همچون سدّى در بالاى چشم ايجاد كرده و عضلاتى در اختيار كره چشم گذارده كه آن را در تمام جهات ششگانه به حركت در مى آورد. از اين نمونه ها در تمام جهان آفرينش فراوان به چشم مى خورد. حال اين سؤال پيش مى آيد كه آيا آفريدگارى كه در عالم تكوين (آفرينش) اين اندازه وسائل پيشرفت و تكامل را در اختيار هر موجودى نهاده، ممكن است موضوع فرستادن انبياء را ـ كه مطابق توضيحات گذشته، مهم ترين نقش را در تكامل نوع بشر و اهداف حيات او در جنبه هاى مادى و معنوى دارد ـ ناديده گرفته باشد و جامعه انسانى را از اين موهبت بزرگ محروم سازد؟!
شيخ الرئيس ابو على سينا در كتاب «شفا» با عبارت كوتاه و تشبيه جالبى به اين حقيقت اشاره كرده، چنين مى گويد: «فَحَاجَةُ الانْسانِ اِلى هذا (بَعْثِ الرُّسُلِ) فِى اَنْ يَبْقِى نَوْعُ الانْسَانِ وَ يَتَحَصَّلَ وُجُودُهُ، اَشَدُّ مِنَ الْحَاجَةِ اِلى اِنْبَاتِ الشَّعْرِ عَلَى الاشْفَارِ وَ عَلَى الْحَاجِبَيْنِ وَ تَقْعِيرِ الاخْمُسِ مِنَ الْقَدَمَيْنِ وَ اَشْيَاءِ اُخْرى مِنَ الْمَنَافِعِ الَّتى لاَ ضَرُورَةَ فِيهَا فِى الْبَقَاءِ... فَلاَ يَجُوزُ اَنْ تَكُونَ الْعِنَايَةُ الازَلِى وَ تَقْتَضِى تِلْكَ الْمَنَافِعَ وَ لاَ تَقْتَضِى هذِهِ الَّتِى هِىَ اُسُّهَا»(1)؛ (احتياج انسان [به بعثت پيامبران] در بقاى نوع خود و تحصيل كمالات وجودى او از روئيدن موهاى مژه و ابرو و فرورفتگى كف پا ـ كه راه رفتن و ايستادن را براى انسان آسان مى سازد ـ و امثال اين منافع كه براى ادامه حيات ضرورى نيست، مسلّماً بيشتر است...؛ بنابراين ممكن نيست عنايت ازلى الهى آن منافع را ايجاب كرده باشد، امّا بعثت پيامبران را كه اساس زندگى انسان است ايجاب نكند».
البتّه قبل از «بوعلى سينا»، «هشام بن حكم» شاگرد معروف مكتب امام صادق(عليه السلام)، اين استدلال را به صورت ديگرى براى «عمرو بن عبيد» دانشمند معروف اهل سنت تشريح كرده كه خلاصه اش چنين است: «آيا باور كردنى است كه براى كشور كوچك تن، مغز متفكرى لازم باشد كه حواس گوناگون براى انجام وظايف خود از آن كمك بگيرند و خطاهاى خود را با آن اصلاح كنند؛ ولى براى مجموعه پيكر جهان انسانيت، مغز متفكرى لازم نباشد كه انسان ها در پيچ و خم راه زندگى از تعليمات او الهام بگيرند و اشتباهات خود را به وسيله او اصلاح كنند؟!».(2)،(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.