پاسخ اجمالی:
برهمائیان درباره انكار بعثت انبياء توجيهاتی دارند؛ از جمله: 1- آنچه پيامبران آوردند، اگر با عقل قابل درک بوده که نیازی به آنان نیست و اگر عقل نمي تواند درك كند، قابل قبول نيست. 2- عقل وجود پروردگار و وجوب شکر او را درک می کند، پس لازم نیست از بشري مانند خود پيروي كنيم. 3- چرا انسان باید به تمام معنا تسلیم كسى باشد که مانند او است. 4- دستورات پيامبران مخالف حكم عقل است. البته اين اشكالات از آنجاست كه برهمائى ها، قدرت علمی و معنوی انبياء و جایگاه آنها به عنوان معلم بشر و قدرت عقل را به درستى نشناخته اند.
پاسخ تفصیلی:
در برابر دلايل زيادى كه براى لزوم بعثت پيامبران ذكر شده و غالباً از طرف اكثريت قاطع عقلاى جهان پذيرفته شده است، پيروان مذهب برهمايى(1) مسأله بعثت پيامبران را به كلى نفى كرده و حتّى آن را محال و غير معقول دانسته اند! و معتقدند همان وظايفى را كه عقل براى انسان تعيين مى كند كافى است! «شهرستانى» در «ملل و نحل» قسمتى از شبهات آنها را در اين زمينه چنين نقل مى كند:
الف: آنچه را ممكن است پيامبران براى جامعه بشريّت بياورند از دو حال خارج نيست: يا عقل آن را درك مى كند يا نه. اگر درك مى كند همان عقل براى ما كافى است، ديگر چه احتياجى به پيامبران است و اگر براى عقل قابل درك نيست، پس قابل قبول نيست؛ زيرا هركسي كه زير بار امور غير معقول برود از حدّ انسانيّت خارج شده و در زمره حيوانات درآمده است!
ب: عقل مى گويد: خداوند حكيم است و خداوندِ حكيم، بندگان خود را جز به چيزى كه عقلِ آنها به آن دلالت مى كند، مأمور نمى سازد. همچنين دلايل عقلى مى گويد: اين جهان، آفريدگار عالم و قادر و حكيمى دارد و انواع نعمت ها را به بندگانش بخشيده كه موجب شكر است. بنابراين ما با عقل خود در آيات آفرينش او مى نگريم و هنگامى كه او را شناختيم شكر او را بجا مى آوريم و مستحق ثواب او مى شويم و اگر او را انكار كنيم و كافر شويم، مستوجب عقاب او خواهيم شد، پس چرا از بشرى همانند خود پيروى كنيم؟!
ج: گناهى بدتر از اين نيست كه انسان از كسى كه همانند او است پيروى كند و خود را به تمام معنا در اختيار او بگذارد و مانند برده اى به فرمان او باشد! اصولا پيامبران چه تفاوتى با ما دارند؟ و چه فضيلت و امتيازى نسبت به ساير انسان ها دارند؟ و چه دليلی بر صدق ادّعاى خود مى توانند داشته باشند؟ سخن آنها چه تفاوتى با ديگران دارد؟ و اگر كارهاى خارق العاده انجام مى دهند، كسان ديگرى هم هستند كه از امور پنهانى خبر مى دهند.
د: مى دانيم خداوند حكيم است و دستور غير حكيمانه صادر نمى كند، در حالى كه پيامبرانى كه مدّعى شرايع اند، دستوراتى آورده اند كه با حكم عقل سازگار نيست، مثلا احرام و سعى صفا و مروه و سنگ زدن به ستون هاى مخصوص (رمى جمرات) و مانند آن چه فايده اى دارد؟ چرا آنها بعضى از مواد غذايى انسان را حرام شمرده اند و بعضى از اشيائى كه مضرّ است حلال دانسته اند؟(2)
پاسخ: با كمى دقّت پاسخ شبهات بالا روشن مى شود:
الف: ما نبايد فراموش كنيم كه معلومات و ادراكات عقلى ما در برابر آنچه نمى دانيم قطره اى در مقابل يك اقيانوس عظيم است، اين حقيقتى است كه همه دانشمندان، اعم از الهى و مادّى، به آن معترف اند. كسى كه مى گويد: آنچه را پيامبران آورده اند يا موافق عقل ما است يا مخالف، مفهوم سخنش اين است كه عقل همه چيز را درك مى كند، در حالى كه چنين نيست، بلكه در اينجا، قسم سوّمى وجود دارد كه از هر دو قسم سابق گسترده تر است، و آن امورى است كه ما اصلا از آن آگاهى نداريم و نمى توانيم نفى و اثبات كنيم. امّا هنگامى كه با دلايلى كه بعداً اشاره خواهيم كرد، اجمالا ثابت مى شود كه پيامبران از طرف خداوند سخن مى گويند و از درياى بيكران علم او خبر مى دهند، راه منطقى جز پذيرش آن نيست.
در واقع ايراد اول برهمايى ها درست به اين مى ماند كه بگوييم هيچ كس نبايد نزد استاد برود و از دانش و تجربه او چيزى بياموزد؛ زيرا آنچه را استاد مى گويد: يا موافق عقل شاگرد است يا مخالف! اگر موافق است نيازى به استاد نيست، و اگر مخالف است نبايد آن را پذيرفت! مسلّماً اين يك سخن كودكانه است، كه پاسخش بر هيچ انديشمندى پوشيده نيست؛ استاد چيزهايى به انسان مى آموزد، كه عقل او قبل از این آموزش، از نفى و اثبات آن عاجز است. از اين گذشته در همان قسمت هايى كه عقل ما به طور صحيح آن را دريافته، گاه دچار اضطراب و وسوسه مى شويم، كه درست فهميده ايم يا اشتباه است؟ شكى نيست كه تأييد و تصديق انبياء در اين زمينه، ما را راسخ تر و مصمّم تر مى سازد. پس نه در آنچه مى دانيم بى نياز از انبياء هستيم و نه در آنچه نمى دانيم.
ب: درست است كه ما خدا را با دليل عقلى مى شناسيم و به حكم عقل بايد شكر نعمت هاى او را بجاى آوريم؛ ولى اين براى ما كافى نيست. راه سعادت و كمال انسانى، بسيار پرپيچ و خم و مملوّ از خطرات و پرتگاه ها است. لازم است كه مربّیانی با نيروى الهى و امدادهاى غيبى دست ما را بگيرند و از اين پيچ و خم ها بگذرانند. ما هرگز از انسانى همچون خود پيروى نمى كنيم؛ بلكه از انسان بسيار آگاهى پيروى مى كنيم كه از طريق وحى با علم بى پايان پروردگار مربوط است؛ و پيروى از چنين كسى كاملا منطقى به نظر مى رسد.
ج: از آنچه در بالا گفته شد پاسخ ايراد سوم نيز روشن مى شود؛ زيرا اگر ما خود را در اختيار انبياء مى گذاريم و سر به فرمان آنها مى نهيم، به خاطر علم و دانش فوق العاده و تقواى بى نظيرى است كه در آنها سراغ داريم. گاهى ما قلب و مغز خود را كه مهم ترين و عزيزترين اعضاى ما است، در اختيار جراح مورد اعتماد مى نهيم، و او با چاقوى جرّاحى به جان اين دو عضو مهم افتاده، در حالى كه ما با ميل خود بيهوشى را پذيرفته ايم و او هرچه مى خواهد همان مى كند، آيا اين كار احمقانه اى است؟ مسلّماً نه، علم و دانش طبيب جرّاح از يك سو، و اعتماد ما به حسن نيّتش از سوى ديگر، سبب مى شود كه اين چنين تسليم بى قيد و شرط او شويم. مسلّماً پيامبران الهى در سطحى بسيار بالاتر از آن طبيب هستند، هم از نظر علم و هم تقوا.
د: كدام دستور غير منطقى در برنامه پيامبران راستين است؟ آيا مراسم حج، سعى صفا و مروه، رمى جمرات و احرام برخلاف عقل است؟ در حالى كه با مختصر دقّتى در فلسفه هاى اين اعمال مى توان فهميد كه چه برنامه حكيمانه اى است و به راستى انسان را تربيت مى كند. به هنگام احرام از پوست عالم مادّه بيرون مى آييم، همه امتيازات قومى و نژادى و طبقاتى را دور مى ريزيم و همه يك رنگ مى شويم، تمام خواسته هاى دل را موقّتاً كنار مى گذاريم و در دنيايى سرشار از معنويت به شناخت خويش و خالق خويش مى پردازيم.
جمرات سه گانه سمبل هاى شيطانند، با هفت سنگ پى در پى او را رمى مى كنيم و به اين ترتيب اعلام بيزارى از اعمال شيطانى و افكار شيطانى مى نماييم. در سعى صفا و مروه به ياد سعى و تلاش هاجر، آن زن پاك و با ايمان براى نجات جان نوزادش «اسماعيل» مى افتيم و فاصله صفا و مروه را چند بار طى مى كنيم. خلاصه اعمالى كه هر كدام سمبلى براى يك برنامه حساب شده تربيتى است انجام مى دهيم و در پايان احساس مى كنيم شخصيت نو و شناخت تازه اى درباره خدا و خويش پيدا كرده ايم، همان احساسى كه براى هر انسان آگاهى بعد از مراسم حج پيدا مى شود.
اگر انبياء بعضى از غذاها، مانند «شراب» و «گوشت خوك» را تحريم كرده اند، به خاطر مفاسد و ضررهايى بوده است كه در اينها است و انسان ها از آن بى خبر بودند و امروز تدريجاً از آن آگاه شده اند. ما چيزى را نمى شناسيم كه انبياء حلال كرده باشند و باعث زيان و ضرر بر وجود انسان شود. كوتاه سخن اين كه اين اشكالات چهارگانه از آن جا ناشى شده كه برهمائى ها نه انبياء، جایگاه و برنامه آنها را به درستى شناخته بودند، و نه ميزان قدرت عقل را.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.