پاسخ اجمالی:
ایشان می فرماید: «بدان كه روزى بر دو گونه است: يك نوع، روزى است كه به جستجوى آن برمى خيزى [و بايد برخيزى] و نوع ديگرى آن كه به سراغ تو خواهد آمد حتى اگر به دنبالش نروى خود به دنبال تو مى آيد». بايد دانست انسان در تحصيل روزى نبايد حريص و يا سست و تنبل باشد، به همین دلیل بايد به دنبال كارهاي روزانه خود برود، اما دسته ای از رزق ها مانند ارث هستند كه بدون زحمت نصیب انسان می شود؛ بنابراين انسان نباید از کمبود روزى هاى قسم اوّل مأيوس شود و ضمن تلاش، انتظار روزى هاى ناخواسته را داشته باشد.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(علیه السلام) در بخشی از نامه 31 «نهج البلاغه» درباره رزق و روزى هايى كه بسيارى از مردم با حرص و ولع به دنبال آنند مى فرمايد: (پسرم بدان كه روزى بر دو گونه است: يك نوع، روزى است كه به جستجوى آن برمى خيزى [و بايد برخيزى] و نوع ديگرى آن كه به سراغ تو خواهد آمد حتى اگر به دنبالش نروى خود به دنبال تو مى آيد)؛ «وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ، فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ». اين جمله به قرينه جمله مشابه؛ اما مفصل ترى كه در كلمات قصار(1) آمده ناظر به آن است كه انسان نبايد در تحصيل روزى حريص باشد و نيز نبايد سست و تنبل شود.
منظور امام(عليه السلام) از روزى هايى كه انسان بايد به دنبال آن برود كسب و كارهاى روزانه است؛ مانند زراعت، صنعت، تجارت و امثال آن و منظور از روزى هايى كه به دنبال انسان مى آيد، هرچند انسان به دنبال آن نرود امورى مانند ارث، هدايا و يا تجارت و درآمدهاى غير منتظره اى است كه انسان به چنگ مى آورد؛ بنابراين اگر روزى هاى قسم اوّل براى او تنگ شود نبايد از لطف خدا مأيوس گردد و در عين تلاش و كوشش بيشتر انتظار روزى هاى ناخواسته را داشته باشد.
هنگامى كه انسان در جهان خلقت، موارد زيادى از نوع دوم را مى بيند، اين اميد در دل او قوت بيشترى پيدا مى كند. روزى جنين در عالم رحم از طريق بند ناف متصل به مادر تأمين مي شد و بعد از تولد آنچه را براى حيات خود لازم دارد از سينه مادر مى مكد، «قرآن مجيد» مى گويد: «وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِى الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فِى كِتاب مُبينٍ»(2)؛ (هيچ جنبده اى در زمين نيست مگر اينكه روزى او بر خداست. و او قرارگاه و محل نقل و انتقالشان را مى داند؛ همه اينها در كتاب مبين [لوح محفوظ] ثبت است). مخصوصاً اگر انسان با تقوا باشد و از درآمدهاى حرام بپرهيزد، خداوند مژده وسعت رزق را به او داده است «وَ مَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب».(3)
از سوى ديگر مشاهده مى كنيم كه در جهان خلقت روزى هاى بسيار گرانبها و ضرورى براى زندگى انسان به طور فراوان به مقتضاى رحمانيّت خداوند به همه انسان ها اعم از مؤمن و كافر ارزانى داشته شده همچون نور خورشيد، بركات زمين، باران و اكسيژن هوا كه زندگى بدون آن غير ممكن است. اينها همه روزى هايى هستند كه به سراغ انسان مى آيند، هرچند او به سراغش نرود. «قرآن مجيد» نيز مى فرمايد: «وَ فِى السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ»(4)؛ (و روزى شما در آسمان است و نيز آنچه شما وعده داده مى شويد). نيز مى فرمايد: «وَ ما أَنْزَلَ اللهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِّزْقٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(5)؛ (از آيات و نشانه هاى خدا رزقى [بارانى] است كه از آسمان براى شما نازل مى كند و بوسيله آن زمين را بعد از مردنش حيات مى بخشد). گرچه اين آيه به قراينى موجود در آن، تنها ناظر به دانه هاى حيات بخش باران است؛ ولى آيه قبل مفهوم گسترده ترى دارد كه شامل نور آفتاب كه منبع هرگونه حركت در روى كره زمين است و هوا كه مايه حيات همه موجودات زنده است نيز مى شود.
در تاريخ پيشينيان، گاه داستان ها از حوادثى پرده برمى دارد كه مصداق زنده روزى هايى است كه به دنبال انسان مى آيد بى آنكه او بخواهد. از جمله داستانى كه ابن ابى الحديد در شرح اين جمله از عماد الدوله (از سلاطين آل بويه) نقل مى كند: «و آن زمانى بود كه عماد الدوله وارد شيراز شد و ابن ياقوت را كه بر آن حكومت مى كرد مجبور به فرار نمود. اين در حالى بود كه وضع مالى عماد الدوله بسيار بد بود. هنگامى كه از بيابان مى گذشت يكى از پاهاى اسب او ناگهان در زمين فرو رفت. ناچار شد از اسب پياده شود. غلامان به كمك او آمدند و او را نجات دادند. ناگاه ديدند در آنجا نقب وسيعى است. عماد الدوله دستور داد آن را حفر كنند. ناگهان انبار عظيم و ذخاير پرقيمتى را كه مربوط به ابن ياقوت بود در آنجا يافتند. روز ديگرى در همان شهر استراحت كرده بود و به پشت خوابيده بود همان خانه اى كه قبلاً ابن ياقوت در آن ساكن بود. ناگهان مارى را بر فراز سقف مشاهده كرد. به غلامان گفت: بالا برويد و مار را بكشيد. مار فرار كرد و در لابه لاى چوب هاى سقف پنهان شد. عماد الدوله دستور داد چوب ها را بشكنيد و مار را بيرون بياوريد و بكشيد. هنگامى كه چوب ها را شكستند ديدند بيش از پنجاه هزار دينار در آنجا ذخيره و جاسازى شده است. در حادثه ديگرى، نياز به دوختن لباسى داشت، گفتند: در اينجا خياط ماهرى است كه پيش از اين لباس هاى ابن ياقوت را او مى دوخت و او مردى است باايمان و اهل خير. تنها اشكال او اين است كه كر است و چيزى نمى شنود [اما مى تواند سخن بگويد] عماد الدوله دستور داد او را احضار كردند؛ ولى او بسيار متوحّش و ترسان بود هنگامى كه نزد عماد الدوله حاضر شد به او گفت: من مى خواهم لباسى اين گونه و آن گونه براى من بدوزى. [خياط چون كر بود نفهميد و ذهنش به مسئله ديگرى منتقل شد، لذا] خياط لرزيد و با صدايى لرزان گفت: به خدا سوگند اى مولاى من ابن ياقوت بيش از چهار صندوق در نزد من امانت نداشت اگر دشمنان من چيزى غير از اين بگويند باور نكن. عمادالدوله تعجب كرد و دستور داد صندوق ها را حاضر كنند. ديد تمام آنها مملوّ از طلا و زينت آلات و جواهرات است كه همه تعلق به ابن ياقوت داشته و او به عنوان غنيمت آنها را تصاحب كرد.(6)،(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.