پاسخ اجمالی:
ایشان می فرماید: «و دنيا پابرجا نمى ماند مگر به همان گونه كه خداوند آن را قرار داده؛ گاهى نعمت و گاهى گرفتارى و سرانجام پاداش در روز رستاخير يا آنچه او خواسته و تو نمى دانى، و اگر فهم اين امور برايت مشكل شد، آن را بر نادانى خود حمل كن؛ زيرا تو در آغاز خلقت جاهل بودى و سپس آگاه شدى و چه بسيار امورى كه هنوز نمى دانى و فكرت در آن متحير و چشمت در آن خطا مى كند؛ اما پس از مدتى آن را مى بينى». آرى طبيعت دنيا موافق حكمت خداوند است؛ زيرا اگر انسان هميشه غرق نعمت باشد، دچار غفلت و اگر هميشه مبتلا باشد، دچار يأس و دوري از خدا مى شود. خداوند حكيم اين دو را به هم آميخته تا انسان پيوسته بيدار و به سوى او حركت كند.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در بخشی از نامه 31 «نهج البلاغه» - كه خطاب به فرزندش امام حسن(علیه السلام) نوشته - به ناپايدارى «دنيا» و آميخته بودن تلخ و شيرين در آن اشاره كرده مى فرمايد: (و دنيا پابرجا نمى ماند مگر به همان گونه كه خداوند آن را قرار داده است؛ گاهى نعمت و گاهى گرفتارى و سرانجام پاداش در روز رستاخير يا آنچه او خواسته و تو نمى دانى [از كيفرهاى دنيوی])؛ «وَ أَنَّ الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ لِتَسْتَقِرَّ إِلَّا عَلَى مَا جَعَلَهَا اللهُ عَلَيْهِ مِنَ النَّعْمَاءِ، وَ الْإِبْتِلَاءِ وَ الْجَزَاءِ فِي الْمَعَادِ، أَوْ مَا شَاءَ مِمَّا لَا تَعْلَمُ».
آرى اين طبيعت دنياست و موافق حكمت خداوند است؛ زيرا اگر انسان هميشه غرق نعمت باشد، در ميان امواج غفلت غرق مى شود و اگر هميشه مبتلا باشد، يأس و نوميدى همه وجودش را فرا مى گيرد و از خدا دور مى شود. خداوند حكيم اين دو را به هم آميخته تا انسان پيوسته بيدار باشد و به سوى او حركت كند و دست به دامان لطفش بزند.
سپس از آنجا كه گاهى افراد نادان به سبب بى اطّلاعى از حكمتِ حوادث عالم، زبان به اعتراض مى گشايند. امام(عليه السلام) به فرزندش هشدار مى دهد مى فرمايد: (و اگر درباره فهم اين امور [حوادث جهان] امرى بر تو مشكل شد، آن را بر نادانى خود حمل كن [و زبان به اعتراض مگشاى]؛ زيرا تو در آغاز خلقت جاهل و نادان بودى و سپس عالِم و آگاه شدى و چه بسيار است امورى كه هنوز نمى دانى و فكرت در آن متحير و چشمت در آن خطا مى كند؛ اما پس از مدتى آن را مى بينى [و از حكمت آن آگاه مى شوى])؛ «فَإِنْ أَشْكَلَ عَلَيْكَ شَيْءٌ مِنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِكَ، فَإِنَّكَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلاً ثُمَّ عُلِّمْتَ، وَ مَا أَكْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ يَتَحَيَّرُ فِيهِ رَأْيُكَ وَ يَضِلُّ فِيهِ بَصَرُكَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ». اشاره به اينكه كسى مى تواند زبان به اعتراض بگشايد كه نسبت به همه چيز آگاه باشد و فلسفه تمام حوادث را بداند و آن را موافق حكمت نبيند؛ در حالى كه چنين نيست، معلومات انسان در برابر مجهولاتش همچون قطره در مقابل درياست. در آغازِ عمر چيزى نمى داند و تدريجاً نسبت به بعضى امور آگاه مى شود و چه بسيار امورى كه در آغاز از فلسفه آن بى خبر است؛ اما چيزى نمى گذرد كه حكمت آن بر او آشكار مى شود. آيا انسان با اين علم محدود و با اين تجاربى كه درباره جهل و علم خود دارد مى تواند در مورد آنچه نمى داند لب به اعتراض باز كند؟!
شك نيست انسان هنگام تولد چيزى را نمى داند، هرچند استعداد او براى فراگيرى در حد بسيار بالايى است. «قرآن مجيد» نيز بر اين حقيقت ناطق است، و مى فرماید: «وَ اللهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئاً».(1)
آن گاه انسان از سه طريق آموزش مى بيند: 1. از طريق تجربياتى كه پيوسته به صورت بازى و سرگرمى و... بدان مشغول است. 2. از راه تعليم و تربيت پدر و مادر و استاد. 3. از طريق شكوفا شدن علوم فطرى (فطرت توحيد، حُسن و قُبح عقلى، امور وجدانى و مانند آن) كه دست قدرت خدا در نهاد او قرار داده است؛ ولى هرچه پيش تر مى رود به وسعت مجهولات خود آشناتر مى گردد. فى المثل ستاره شناسان با اسباب ابتدايى كه نگاه به آسمان مى كنند، ستارگان محدودى را مى بينند كه وضع آنها برايشان مجهول است، وقتى ابزار پيشرفته تر مى شود به كهكشان هاى عظيمى دست مى يابند كه هركدام ميليون ها يا ميلياردها ستاره دارد. با كشف يك كهكشان دنيايى از مجهولات در مقابل آنها خودنمايى مى كند و اگر روزى بتوانيم بعضى از ستاره هاى آنها را با دقت به وسيله تلسكوپ ببينيم، عالَمى از مجهولات در مورد آن ستاره در مقابل ما آشكار مى گردد. به اين ترتيب هرچه در علم پيشرفت مى كنيم سطح آگاهى ما بر دامنه جهلمان بيشتر خواهد شد و تا به جايى مى رسيم كه به گفته آن دانشمند معروف:
تا به جايى رسيد دانش من *** كه بدانم همى كه نادانم
سرى به« قرآن مجيد» مى زنيم و آياتى را كه اشاره به علم خدا دارد بررسى مى كنيم: «وَ لَوْ أَنَّمَا فِى الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللهِ»(2)؛ (و اگر همه درختان روى زمين قلم شود و دريا براى آن مركّب گردد و هفت دريا به آن افزوده شود [اينها همه تمام مى شود ولى] كلمات خدا پايان نمى گيرد). به همين دليل در آیه ديگر مى فرمايد: «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً».(3)
«اينشتين»، دانشمند معروف مى گويد: اگر تمام علوم بشر را از روز نخست تا به امروز كه در كتابخانه ها جمع شده است در برابر مجهولات بشر بگذاريم، همانند يك صفحه از يك كتاب بسيار قطور خواهد شد.
از اينجا نتيجه اى را كه امام(عليه السلام) در عبارت بالا گرفته است به خوبى درك مى كنيم كه اگر ما در مسائل مربوط به مبدأ و معاد و اسرار زندگى بشر سؤالات بدون جوابى پيدا كنيم بايد حمل بر نادانى خود كنيم و زبان به انكار و اعتراض نگشاييم. اين حكم عقل و منطق است.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.