پاسخ اجمالی:
اگر بخواهيم انتخاب استاد راهنما را به عنوان يك شرط لازم در پيمودن مقامات معنوى بپذيريم، با ظواهر كتاب و سنّت و سيره ائمه هدى سازگار نيست، زیرا پیمودن این مسیر با رعایت دستورات کلی معصومین مقدور است، ولى اگر بخواهيم آن را به عنوان كمك تلقّى كنيم كار خوبى به نظر مى رسد، با این شرط که در انتخاب آن دقت شود، چون اين موضوع در طول تاريخ مورد سوء استفاده فراوان افراد نااهل قرار گرفته و در بعضى از موارد سر از افكار صوفيان و برنامه هاى منحطّ آنان در آورده است و موجب دوری از خداوند گشته است.
پاسخ تفصیلی:
در خطبه 214 نهج البلاغه، اشاراتى به اين نكته شده است كه خوشا به حال كسانى كه از هدايت كننده اى پيروى مى كنند و با بينايى كسى كه آنها را بينا مى سازد، به راه خويش ادامه مى دهند و از آن كس كه آنها را هدايت به راه راست مى كند اطاعت مى نمايند. اين جمله ها و مشابه آن، كه در بعضى ديگر از خطبه های نهج البلاغه آمده است، اين سؤال را مطرح مى كند كه آيا پيمودن مقامات معنوى، كه از آن به سير و سلوك الى الله تعبير مى شود، نياز به استاد خاصى دارد؟ استادی كه اين راه را پيموده باشد و از آفات و خطرات آن آگاه باشد و تازه كاران و نوسفران را دستگيرى كند و به سر منزل مقصود برساند؟
به بيان ديگر: آيا اصول كلى هدايت، كه در كتاب و سنّت آمده براى پيمودن اين راه كافى است؟ يا رهروان اين راه هر يك به تناسب استعداد و روحيه خود نياز به استادى دارند كه در تشخيص جزئيات به آنها كمك كند؟ و همان گونه كه دستورات كلى پزشكى براى درمان همه بيماران كافى نيست، بلكه هر بيمار نياز به معاينه و تشخيص بيمارى و سپس روش درمان خاص خود را دارد، در پيمودن مقامات معنوى نيز همين گونه است؟
البتّه لحن آيات و روايات اسلامى اين است كه همه مؤمنان با انجام دستوراتى كه در كتاب و سنّت وارد شده و پاى بندى به احكام الهى و در نظر گرفتن دقايقى كه در اين دو منبع بزرگ است، مى توانند به قلّه رفيع ايمان برسند و راه قرب الى الله را بپيمايند. در حالات صحابه پيامبر(صلى الله عليه و آله) و اصحاب ائمه معصومين نيز اثرى کمرنگ از انتخاب استادهاى خصوصى مى يابيم. حتّى رواياتى كه در پاسخ سؤال بعضى از افراد وارد شده براى عموم مؤمنان اثر بخش است.
طرفداران انتخاب استاد خصوصى گاه به امور ذيل استدلال مى كنند:
1. داستان حضرت خضر و موسى(عليهما السلام) نشان مى دهد كه خداوند استاد راهنمايى براى موسى انتخاب كرد و وى وظيفه داشت دستوراتش را به كار بندد.
2. داستان حضرت موسى و شعيب(عليهما السلام) نيز ممكن است از همين قبيل باشد.
3. در داستان لقمان و پسرش نيز آثارى از اين برنامه ديده مى شود.
4. «آيه سؤال» در قرآن مجيد «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(1) به ناآگاهان دستور مى دهد كه مشكلات علمى و فكرى را با سؤال از آگاهان حل كنند.
5. در خطبه 105 نهج البلاغه، امام(عليه السلام) مى فرمايد: «أيُّهَا النّاسُ اسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْباحِ واعِظ مُتَّعظ»؛ (اى مردم، چراغ فكر خود را از شعله گفتار واعظان با عمل روشن سازيد).
6. امام سجّاد(عليه السلام) فرمود: «هَلَكَ مَنْ لَيْسَ لَهُ حَكيمٌ يُرْشِدُهُ وَ ذَلَّ مَنْ لَيْسَ لَهُ سَفيهٌ يَعْضُدُهُ»(2)؛ (كسى كه دانشمند ارشاد كننده اى نداشته باشد گمراه مى شود و كسى كه فرد ساده دل كمك كننده اى نداشته باشد ناتوان مى گردد).
7. تعبيراتى كه در خطبه 214 نهج البلاغه آمده نيز مى تواند گواه ديگرى بر اين مطلب باشد؛ ولى غالب آنچه در بالا به عنوان دليل ذكر شد قابل مناقشه است. زيرا داستان موسى و خضر، آن گونه كه از آيات قرآن استفاده مى شود، ارتباطى با اين مسئله ندارد. موسى(عليه السلام) مأمور بود علومى را درباره اسرار جهان انسانيّت از خضر بياموزد تا بر بعضى از حوادثى كه ظاهر آن را ناپسند مى بيند خرده نگيرد؛ به همين دليل هنگامى كه موسى(عليه السلام) نمونه هايى را مشاهده كرد از خضر جدا شد و راه خود را ادامه داد و اين كار ارتباطى با پيمودن مقامات معنوى و سير و سلوك الى الله با هدايت راهنماى خصوصى ندارد.
در داستان موسى و شعيب نيز كمترين اثرى از اين مسئله ديده نمى شود. البتّه نمى توان انكار كرد كسى كه ساليانى دراز در خدمت پيامبر بزرگى باشد، بسيارى از مطالب و تجارب را از او مى آموزد. در داستان لقمان و فرزندش نيز يك سلسله دستورات كلى ديده مى شود كه جنبه عمومى و همگانى دارد، و قرآن آن را به همين عنوان ذكر كرده است. آيه سؤال نيز مناسب مسئله تقليد از عالمان و مجتهدان است، همان گونه كه در كتب اصولى به آن استدلال كرده اند. به بيان ديگر، اشاره به بيان احكام به صورت كلّى است، نه دستورات خاص و شخصى. تنها در روايت بحار و بعضى خطبه هاى نهج البلاغه اشاره اى به اين مطلب ديده مى شود.
كوتاه سخن اينكه اگر بخواهيم انتخاب استاد راهنما را به عنوان يك شرط لازم در پيمودن مقامات معنوى بپذيريم، با ظواهر كتاب و سنّت و سيره اصحاب پيامبر و ائمه هدى سازگار نيست؛ ولى اگر بخواهيم آن را به عنوان كمك گرفتن براى پيمودن اين راه تلقّى كنيم، كار بسيار خوبى به نظر مى رسد. ولى از نكته اى اساسى نبايد غافل بود كه اين موضوع در طول تاريخ و حتّى در زمان ما مورد سوء استفاده فراوان افراد نااهل و منحرف قرار گرفته و در بعضى از موارد سر از افكار صوفيان و برنامه هاى منحطّ آنان در آورده است و نه تنها موجب قرب الى الله نشده، بلكه سبب دوری از خداوند گشته است.
اگر كسى واقعاً خود را نيازمند به چنين استادى مى بيند، بايد در انتخاب او بسيار سختگير باشد. مبادا خود را به شيطانى بسپارد، به گمان اينكه خضر راه است و راهنمای الى الله. ما در اينجا مخصوصاً به همه جوانان پاكدل كه به دنبال چنين استادى مى گردند توصيه مى كنيم، در درجه اوّل اگر بتوانند از كتابهاى خوبى كه عالمان وارسته و شناخته شده نوشته اند استفاده كنند، و در درجه بعد با شور و مشورت كامل استادى را براى خود برگزينند.
اين نكته نيز شايان ذكر است كه بعضى معتقدند اگر استادى لازم باشد، در ابتداى راه لازم است امّا هنگامى كه رهروان در مسير قرار گرفتند ديگر نيازى به استاد خصوصى نيست بلكه از تعليمات عمومى كتاب و سنّت مى توان در اين راه بهره گرفت. البتّه از روايات و تواريخ اسلامى استفاده مى شود كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام) اصحاب خاصى داشتند كه محرم راز و حاملان اسرار آنها بودند؛ مانند امام على(عليه السلام) نسبت به پيامبر(صلى الله عليه و آله) و «كميل»ها و «اصبغ بن نباته»ها و «ميثم» و «رُشَيدِ هَجَرى»ها و امثال آنان نسبت به امامان(علیهم السلام). ولى اين موضوع ارتباطى با مسئله استاد و شاگرد در امر سير و سلوك ندارد، كه هر روز استاد دستور تازه اى براى پيمودن راه تعيين كند و هر يك از شاگردان دستور خاص خودش را داشته باشد. بلكه آنها همان گونه كه گفته شد صاحبان اسرار و حاملان علوم معصومان(عليهم السلام) بودند، علومى كه همگان استعداد درك يا حفظ آن را نداشتند.
در هر حال شكى نيست كه وجود استاد پرتجربه و راهنمایی كه انسان بتواند از اطلاعات و تجارب او در پيمودن مقامات معنوى استفاده كند و استادى كه از هر نظر مورد اعتماد و اطمينان باشد، بسيار خوب و مغتنم است؛ ولى چنان نيست كه انسان نتواند با استفاده از دستورات كلى كه در كتاب و سنّت و تاريخ زندگى پيشوايان اسلام آمده اين راه را طى كند. مهم آن است كه انسان عزم و اراده قوى براى پيمودن اين راه داشته باشد وگرنه مسير واضح و آشكار است. اگر توكّل بر خدا باشد او هم حمايت و راهنمايى مى كند.
در پايان، بار ديگر تأكيد مى كنيم كه افراد زيادى از سودجويان و هوس بازان يا افراد غافل و گمراه به استناد اين مسئله بسيارى از جوانان را به گمراهى كشانده يا آنها را مورد سوء استفاده قرار داده اند. از اين شياطين كه در لباس انسان يا پير طريقت و مرشد و راهنماى راه قرب الى الله خودنمايى مى كنند، بايد به شدت برحذر بود.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.