پاسخ اجمالی:
اشاعره با مشاهده آفات و حوادث ناگوار و عجز از تفسير آنها عدالت خداوند را انكار كرده اند در حالی كه همه اينها فلسفه ای دارند و اینکه ما این موارد را بى عدالتى يا تبعيض مى پنداريم نتيجه محدوديت آگاهى ماست. اگر اين حوادث را در كنار مجموعه نظامات جهان قرار دهيم و قضاوت همه جانبه اى داشته باشيم، اجمالا به اين نتيجه مى رسيم كه اين امور داراى اسرارى است، هرچند ما از آن بى خبريم. ممكن است با گذشت زمان و پيشرفت علم، بخشى از اين اسرار فاش شود و بخش ديگر مستور بماند؛ لکن در تمام اين امور، سرّی نهفته است
پاسخ تفصیلی:
اشاعره از طرفی بعضى از ناهنجارى هاى ظاهرى از قبيل آفات، بلاها، طوفان ها، زلزله ها و حوادث ديگرى از اين قبيل و همچنين بيمارى ها، شكست ها و ناكامى ها را در زندگى بشر مشاهده كرده اند و از طرف دیگر چون از تفسير اين امور و فلسفه هاى آن عاجز مانده اند لذا راه انكار عدالت را پيموده اند در حالی که هر يك از اين امور، فلسفه يا فلسفه هايى دارد كه با كمى دقّت روشن مى شود؛ آن گاه انسان تصديق مى كند كه اين امور همه در مسير عدل الهى است نه در جهت مخالف آن.
توضيح اين كه: در زندگى انسان، مسائلى ديده مى شود كه در نخستين برخورد، تفسير روشنى براى آن نمى بينيم گروهى بى آن كه زحمت مطالعه بيشتر و دقيق تر را در برابر اين گونه مسائل به خود راه دهند گاه در مسأله عدل خداوند و گاه در اصل وجود او متزلزل مى شوند. قرائن مختلف نشان مى دهد كه اين طرز تفكر از قديم الايام در ميان جمعى از فلاسفه وجود داشته است. بلكه اين معنا در ميان ادباء نيز كم و بيش وجود داشته و بعضى از آنها در اين زمينه اشعارى به عربى و فارسى سروده اند و مراتب شك يا انكار خود را به این مسأله، به وضوح بيان داشته اند.
پديده هاى ناخوشايند را مى توان در چند دسته خلاصه كرد:
1. تفاوت ها و تبعيض ها: بعضى از انسان ها از نظر هوش و استعداد بسيار قوى، بعضى متوسط و بعضى كمتر از متوسط هستند. از نظر قواى جسمانى نيز اين تفاوت ها وجود دارد، از جهت ظاهرى نيز زشت و زيبا وجود دارد و از نظر مال و ثروت نيز تفاوت بسيار است.
2. نقص ها و كمبودها: بسيارى از انسان ها سالم از مادر متولّد مى شوند در حالى كه بعضى گرفتار نقص عضوند و اين نقيصه در تمام طول عمر آنها را آزار مى دهد.
3. شكست ها و ناكامى ها: زندگى انسان همواره آميخته با انواع مشكلات طاقت فرسا، بيمارى ها، ناكامى ها، شكست ها و مانند آن است، چگونه عدل الهى اجازه مى دهد كه انسان گرفتار اين امور باشد و شهد زندگى در كامش شرنگ گردد.
4. حوادث ناگوار: در طول زندگى انسان، حوادث طبيعى تلخ، دردناك و بلاگونه اى رخ مى دهد كه گروهى را خشك و تر مى سوزاند. ويرانى ها و كشتارهاى زلزله ها، طوفان ها، خشكسالى ها و قحطى ها را همه شنيده ايم و معمولا هنگامى كه اين حوادث پيش مى آيد اين سؤال مطرح مى شود: مگر نه اين است كه همه عوامل و اسباب طبيعى تحت امر خدا هستند؟ و آب و باد و خاك و آتش سر بر فرمان اويند، رودها از خود طغيان نمى كنند و آنچه او فرمان مى دهد همان مى كنند، آيا اين گونه امور با اصل عدالت و حكمت او سازگار است؟
اعتراف مى كنيم كه انسان خداپرست و با ايمان وقتى در برابر انبوه اين سؤالات قرار مى گيرد خود را در تنگنا مى بيند، تا آنجا كه بعضى از اين لغزشگاه، [جانِ] سالم بدر نمى روند و در درّه كفر و انكار فرو مى افتند. ولى اين نكته جالب است كه هر قدر بيشتر در اين مسأله مى انديشيم و جوانب آن را بررسى مى كنيم به افق هاى روشن و جالب ترى دست مى يابيم، درست مانند مسافرانى كه بر قطار راه آهنى سوارند كه مسير آن از داخل تونل تاريكى مى گذرد، در آغاز كه وارد اين تونل مى شوند وحشت و اضطراب به آنها دست مى دهد، امّا كم كم كه رو به جلو مى روند روشنائى مختصر از دور نمايان مى شود و هرچه پيش مى روند اين روشنائى وسيع تر مى گردد؛ تا اين كه تونل راه را به كلى پشت سر گذارده وارد هواى آزاد و روشن و نورانى مى شوند؛ مشروط به اين كه در داخل تونل توقف نكنند و مسير خود را همچنان به پيش ادامه دهند.
به هر حال در برابر اين سؤالات آزار دهنده، دو پاسخ عمده وجود دارد كه گروهى پاسخ اول را دنبال كرده و گروهى پاسخ دوم را و بعضى هر دو را. آنچه در اينجا براى ما مهم مى باشد اين است كه پاسخ ها با تبيين هاى تازه اى همراه گردد و از آيات قرآن مجيد نيز به تناسب بحث تفسيرى كمك گرفته شود.
با توجّه به نكات زير پاسخ روشن كوتاهى براى تمام اين سؤالات پيدا مى شود كه مى تواند ما را از اين تنگنا خارج سازد:
بدون شك معلومات ما در برابر مجهولات بسيار ناچيز است و آنچه ما از اسرار آفرينش و جهان هستى مى دانيم در برابر آنچه نمى دانيم همچون قطره اى در برابر اقيانوس عظيمى است. اين حقيقتى است كه همه دانشمندان، اعم از الهى و مادى، به آن اعتراف دارند، بنابراين تمام قضاوت هايى كه ما درباره حوادث اين عالم مى كنيم در حدود معلومات ما است و به هيچ وجه مطلق نيست. بنابراين اگر ما نتوانستيم اسرار وقوع فلان طوفان يا زلزله را دريابيم نمى توانيم به كلى آن را مورد انتقاد قرار دهيم. آيا راستى ما مى دانيم كه در كنار ويرانى هاى ناشى از فلان طوفان يا زلزله هيچ اثر مثبتى وجود ندارد كه بر اين ويرانى ها برترى داشته باشد؟!
در گذشته بسيارى از مسائل را ما جزء شرور و آفات مى شمرديم؛ ولى امروز در پرتو پيشرفت هاى علمى و كشف اسرار تازه از جهان آفرينش، آنها را مفيد و سودمند مى دانيم، فى المثل در سابق قضاوت عمومى بر اين بود كه گريه پى درپى نوزادان جز شكنجه اى براى خودشان و آزارى براى پدر و مادر بيش نيست، در حالى كه امروز مى گويند اگر اين گريه نباشد ممكن است نوزاد، سلامت خود را به كلى از دست دهد، گريه بهترين ورزش براى او است، گريه دستگاه تنفس او را به كار مى اندازد، جريان خون او را سريع مى كند و تمام بافت هاى بدن را تغذيه مى كند، عضلات دست و پا و سينه و شكم را قوى مى سازد، بعلاوه رطوبت هاى اضافى موجود در مغزِ او را كه ممكن است مايه عفونت گردد بيرون مى فرستد. و از اين نمونه ها بسيار است. از سوى ديگر ما در مشاهده جهان هستى به نظام دقيق و عجيبى كه بر غالب موجودات حاكم است برخورد مى كنيم، اين نظام تفسيرى جز وجود يك عقل كل و علم بى پايان در ماوراى اين نظام ندارد.
به علاوه ما در پرتو بحث هاى منطقى در زمينه صفات خدا به اين نتيجه رسيديم كه او هيچ گونه نياز به هيچ كس ندارد و از همه چيز آگاه است، بنابراين ظلم كه زائيده جهل و عجز است درباره ذات مقدّس او تصوّر نمى شود، چه دليلى دارد كه او نسبت به كوچكترين بندگان خود ستمى روا دارد، پس آنچه را ما ستم يا بى عدالتى يا تبعيض مى پنداريم قطعاً نتيجه محدوديت آگاهى ما است. به تعبير روشن تر: همان گونه كه در كتاب تدوين «قرآن مجيد» محكمات و متشابهات وجود دارد، به اين معنا كه غالب آيات، مفاهيم روشنى دارد، ولى در لابه لاى آنها آيات مجملى نيز ديده مى شود كه به تنهايى خالى از ابهام نيست. قرآن در اينجا يك روش منطقى براى حل ابهام و اجمال متشابهات به ما آموخته است و مى گويد: با چراغ پر فروغ محكمات، به بررسى و كنجكاوى متشابهات بپردازيد و آنها را در كنار هم بچينيد تا هرگونه ابهام از آن رفع گردد.
در كتاب تكوين «عالم آفرينش» نيز آيات محكمات فراوان است و آن، مجموعه نظام ها و قوانين سود بخشى است كه بر آنها حاكم است، در كنار اين محكمات، متشابهاتى همچون زلزله ها و طوفانها است كه گهگاه رخ مى دهد يا افراد ناقص الخلقه كه درصد كمى از انسان ها را تشكيل مى دهند، ديده مى شود. عقل مى گويد: با توجّه به آيات روشن تكوينى، بايد گفت اين مسائل نيز داراى حساب و كتابى است، هرچند ما به خاطر محدوديت علم مان از آن بى خبريم.
آيا اگر يك كتاب قطور هزار صفحه اى (مثلا) به دست ما دهند كه مملو از مطالب نغز، بحث هاى پر محتوى، حقايق روشن و ارزنده باشد، ولى در تفسير چند جمله آن كه داراى اجمال و ابهام است فرو مانيم، بايد علم و دانش و منطق نويسنده را به خاطر آن چند جمله نفى كنيم؟ يا به عكس، با توجّه به مطالب عالمانه فراوان آن كتاب، عجز خود را از تفسير چند جمله، حمل بر محدوديت اطلاع مان خواهيم كرد. اگر در يك ساختمان بسيار پرشكوه و عظيم كه تمام هنر معمارى در جاى جاى آن به كار رفته، به گوشه كوچكى برخورد كنيم كه فلسفه آن را نفهميم، يا معمار را تخطئه مى كنيم، يا خودمان را؟ به خصوص اين كه از قرائن ديگر به اين حقيقت رسيده باشيم كه معمار آن ساختمان در فن معمارى هيچ كمبودى از نظر اطلاعات نداشته و هيچ دليلى بر سوء نيت او نيز وجود ندارد.
كوتاه سخن اين كه اگر تنها نگاه به اين حوادث خاص نكنيم، بلكه آن را در كنار مجموعه نظامات جهان قرار دهيم و قضاوت همه جانبه اى داشته باشيم، به طور اجمال و سربسته به اين نتيجه مى رسيم كه اين امور نيز داراى اسرارى است، هرچند ما از آن بى خبريم، ممكن است با گذشت زمان، و پيشرفت علم، قسمتى از اين اسرار فاش شود، همان گونه كه تاكنون قسمتى فاش شده، در عين حال ممكن است قسمت ديگرى براى هميشه از نظر ما مستور بماند؛ ولى ما به هر حال مى دانيم در تمام اين امور سرّ نهفته اى است.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.