پاسخ اجمالی:
مالكيّت خدا نسبت به تمام هستى امر مسلمي است؛ ولى نمي تواند دليل بر تصرفاتِ غير حكيمانه شود؛ يعنى در كنار صفت مالكيت، حكيم بودن قرار دارد و بايد هر دو را پذيرفت. خداوند حكيم نمي آيد تمام هستى را بى جهت يك روز به آتش بكشد و نابود كند يا آن گونه كه اشاعره مى گويند: تمام انبياء و صالحان را به دوزخ بفرستد و اشقيا و ناپاكان را به بهشت. اين كار برخلاف حكمت و قبيح است حتّى از مالك آن؛ پس مالكيّت، دليل بر حُسن هر كارى از سوى مالك نيست، خواه مالك حقيقى و تكوينى باشد يعنى خدا يا صورى و ظاهرى باشد يعني بشر.
پاسخ تفصیلی:
منكران حسن و قبح عقلی مي گويند: همه عالم مِلك خدا است و او حاكم، ولّى و صاحب اختيار همه چيز است. او مى تواند هر گونه تصرفى در مِلك خود كند و فعّال ما يشاء باشد و كسى نمى تواند در اين باره سؤال و پرسشى داشته باشد و هر كار كند عين عدالت [است] حتّى اگر نيكوكاران را مجازات كند و بدكاران را پاداش بخشد. «شهرستانى» در «ملل و نحل» مى نويسد: «ابوالحسن اشعرى» چنين عقيده داشت كه هيچ چيز از طريق عقل بر خدا لازم نيست، نه صالح، نه اصلح و نه لطف... سپس مى افزايد: اصل تكليف بر خدا واجب نيست، چون نه از آن نفعى به او باز مى گردد و نه زيانى از او دفع مى شود. او مى تواند بندگان را جزا دهد، ثواب يا عقاب و مى تواند آنها را بدون علّتى مشمول بخشش خود و انواع ثواب ها و نعمت ها قرار دهد، لطف او تمام فضل است و عقاب و عذابش تمام عدل است، او از هيچ چيز سؤال كرده نمى شود بلكه ديگران سؤال مى شوند: «لايُسْئَلُ عَمّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ».(1)
مسأله مالكيّت خداوند نسبت به تمام جهان هستى و تمامى ذرّات وجود ما مطلبى نيست كه بر كسى پنهان باشد؛ ولى مالكيّت دليل بر اين نمى شود كه تصرّفاتِ غير حكيمانه كند؛ يعنى در كنار صفت مالكيت، حكيم بودن قرار دارد و نمى توان يكى را پذيرفت و ديگرى را انكار كرد. ممكن است كسى اموالى را از دست رنج مشروع خود طى ساليان دراز بياندوزد و مالك آنها باشد؛ ولى او حق ندارد تمام اين اموال را آتش بزند؛ زيرا عقل مى گويد اين كار قبيح است، حتّى از مالك آن!
خداوند حكيم نيز چنين كارى را نمى كند كه تمام جهان هستى را بى جهت يك روز به آتش بكشد و نابود كند يا آن گونه كه اشاعره مى گويند: تمام انبياء و صالحان و پاكان را به اعماق دوزخ بفرستد و اشقيا و ناپاكان را در صدر بهشت جاى دهد. اين كار برخلاف حكمت و قبيح و زشت است، حتّى از مالك آن. پس مالكيّت، دليل بر حُسن هر كارى از سوى مالك نيست، خواه مالك حقيقى و تكوينى باشد يعنى خدا، يا مالك صورى و ظاهرى باشد همچون بشر.
اشاعره چنين مى پندارند كه اگر ما خدا را به خاطر مالكيتش «فعّال ما يشاء» بدانيم و هر كارى را روا بشمريم، اعتراف به كمال قدرت و حاكميت و مالكيت او كرده ايم، در حالى كه از اين واقعيّت بى خبرند كه آنها با اين سخن زشت قلم بطلان بر مسأله حكمت خداوند مى كشند و مسلّم است خدائى كه حكيم نباشد نه براى گفته هاى او اعتبارى است و نه به وعده هايش اعتمادى؛ چرا كه ممكن است سخنانش فاقد محتوا و همه برخلاف واقع باشد «تَعالَى اللهُ عَمّا يَقُوْلُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً كَبيراً»؛ (خداوند از نسبت هاى ناروايى كه ظالمان به او مى دهند برتر است).(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.