پاسخ اجمالی:
قرائن نشان می دهد که از گذشته، طرفداران عدل الهى و مخالفان آن، كم و بيش در ميان فلاسفه يا افراد عادى وجود داشته اند. اين مسأله در بین مسلمانان، شكل ديگرى به خود گرفت. اشاعره مخالف عدل بودند؛ چون معتقد بودند: خدا مالك هستى است و هرگز ظلم در مورد او تصوّر نمى شود. در برابر اين گروه، معتزله معتقد بودند عدل و ظلم هر دو درباره خداوند تصوّر مى شود؛ ولى خدا هرگز ظلم نمى كند و عدالت را به تمام معني داراست. لذا به شيعه و پيروان مكتب اهل بيت(ع) و معتزله كه طرفدار عدل الهى اند، «عدليه» گفته مى شود.
پاسخ تفصیلی:
قرائن نشان مى دهد كه از قديم ترين ايّام، طرفداران عدل الهى و مخالفان آن، كم و بيش در ميان فلاسفه يا افراد عادى وجود داشته اند، طرفدارى از عدل از اين نظر است كه این صفت از صفات كمال است و خداوندى كه منبع كلّ كمالات است هرگز از آن خالى نيست؛ و طرفدارى از نفى اين صفت از اين نظر كه پاره اى از ناهنجارى هاى ظاهرى، آفات، بلاها و مصائب در جهان ديده مى شود كه توجيه آنها با قبول مسأله عدالت لااقل در بدو نظر مشكل است؛ ولى اين مسأله در ميان مسلمانان، شكل ديگرى به خود گرفت، گروهى به نام اشاعره به مخالفت با اين اصل برخاستند، نه از اين نظر كه منكر عدالت خدا باشند؛ بلكه از اين نظر كه چون او مالك عالم هستى است ظلم در مورد او تصوّر نمى شود، هر كارى كند (حتّى مجازات تمام نيكوكاران، و پاداش همه بدكاران) عين عدالت است! هرچه آن خسرو كند شيرين بُوَد!
انگيزه اصلى تمايل به اين طرز فكر از يك سو گرفتارى در چنگال مسأله جبر و اختيار بود؛ چرا كه گروه اشاعره از طرفداران سرسخت مسأله جبر و عدم اختيار بندگان در افعال خود بودند. از سوى ديگر طبق صريح آيات قرآن و ضرورت دين اسلام خداوند نيكوكاران را به بهشت و كفار و بدكاران را به دوزخ مى برد. در اينجا در برابر اين سؤال قرار مى گرفتند كه اگر انسان در كار خود مجبور است، ثواب و عقاب در برابر اعمال اجبارى و غير اختيارى چه معنا دارد؟ و چگونه با عدالت خدا سازگار است؟ لذا ناچار شدند مسأله عدل را به صورتى كه در بالا گفته شد انكار كنند. از سوى سوم آنها، انكار عدل الهى را يكنوع توحيد كامل مى پنداشتند و فكر مى كردند اگر خداوند را مافوق مسأله عدل و ظلم بدانيم به مرحله عالى توحيد رسيده ايم. در برابر اين گروه، جمعيت معتزله قرار داشتند كه عدل را يكى از اساسى ترين مسائل عقيدتى مى شمردند و معتقد بودند كه درباره خداوند، عدل و ظلم هر دو تصوّر مى شود؛ ولى خدا هرگز ظلم نمى كند و عدالت را به تمام معني كلمه دارا است.
شيعه و پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) در صف طرفداران عدل الهى قرار دارند، لذا به مجموعه آنها و معتزله، «عدليه» گفته مى شود. اهميّتى كه پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) به مسأله عدل الهى مى دهند، تا آن حد است كه «عدل» و «امامت» را دو ركن اصلى مذهب خود معرفى مى كنند، در برابر «توحيد»، «نبوّت و «معاد» كه سه پايه اصلى دين اسلام مى باشد.
لازم به ذكر است كه انكار مسأله عدالت خدا ممكن است به انكار علم يا قدرت او منتهى گردد و بر صفات ديگر خداوند نيز تأثير بگذارد، به همين دليل عدل به عنوان يك صفت كه در ارتباط با صفات ديگر است شناخته مى شود. شايد به همين دليل است كه در روايتى مى خوانيم: مردى خدمت امام صادق(عليه السلام) عرض كرد: «اِنَّ اَساسَ الدِّيْنِ، الْتَّوْحيدُ وَ الْعَدْلُ»؛ (اساس دين، توحيد و عدل است) سپس افزود: از تو مى خواهم شرحى در اين زمينه بيان فرمائى كه حفظ آن آسان باشد. امام فرمود: «اَمَّا التَّوحيدُ: فَاَنْ لاتُجَوِّزَ عَلَى رَبِّكَ ما جازَ عَلَيْكَ وَ اَمّا الْعَدْلُ فَاَنْ لاتَنْسِبَ اِلى خالِقِكَ ما لاَمَكَ عَلَيْهِ»(1)؛ (توحيد آن است كه آنچه درباره تو روا است بر خدا روا ندارى و امّا عدل آن است كه به خدا كارى را نسبت ندهى كه تو را در برابر آن ملامت كرده است).
اين پاسخِ بسيار متين و متقن در واقع دليلى بر توحيد و عدل را در عبارت فشرده اى خلاصه كرده است؛ چراكه صفاتى كه بر ممكنات روا است هرگز بر خداوند كه واجب الوجود است روا نيست، اين صفات آميخته با نقص و محدوديت است در حالى كه او از هر نظر كامل و نامحدود است و نيز چگونه ممكن است خداوند ما را بر كارهايى ملامت كند ولى ما آن اعمال را به او نسبت دهيم. ولى به هر حال اين پاسخ امام(عليه السلام) دليل بر اين است كه سخن راوى را «اِنَّ اَساسَ الدِّينِ، التَّوْحيدُ وَ الْعَدْلُ» تأييد فرموده است.
اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز در عبارت بسيار فشرده و پرمحتواى خود، اين دو را در كنار هم قرار داده و حقيقت توحيد و عدل را به طرز بسيار زيبائى شرح فرموده، آنجا كه مى فرمايد: «التَّوْحِيدُ: اَنْ لاتَتوهَّمَهُ وَ الْعَدْلُ: أَنْ لاتَتَّهِمَهُ»(2)؛ (توحيد آن است كه او را در وهم خويش نگنجانى [آنچه در وهم آيد محدود است و مخلوق و او بالاتر از آن است] و عدل آن است كه او را متّهم نسازى [و اعمال قبيحى كه از تو سر زده به او نسبت ندهى].(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.