پاسخ اجمالی:
در آيات متعددي از قرآن بيان شده كه خداوند در كيفر و پاداش ها با عدالت رفتار کرده و سر سوزنی ظلم نمی كند. لذا می فرمايد: «خدا هرگز ستم نكرد امّا خودشان همواره بر خويشتن ستم می کردند». در واقع خداوند به آن ها عقل و دانش داده و پيامبران الهى و كتب آسمانى را يكى بعد از ديگرى به سوی آن ها فرستاده و كراراً به آنان هشدار داده كه با اعمالشان، آتش به خرمن زندگى خويش نيفكنند؛ اما هنگامی که هیچ یک از این ها مؤثر نيفتاد، آنان را عذاب می کند. از این رو ظلم از ناحيه خود انسان هاست و ربطی به خداوند ندارد.
پاسخ تفصیلی:
آياتي از سوره های توبه و روم، ناظر به عذابهای دنيوى است كه بر اثر طغيان و ظلم و سركشى، دامن گیر شش گروه از اقوام پيشين شد(1) لذا می فرمايد: (خدا هرگز ستم نكرد امّا خودشان همواره بر خويشتن ستم می کردند)؛ «فَما كانَ اللهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ». در حقیقت خداوند به آن ها عقل، هوش و دانش داد. پيامبران الهى و كتب آسمانى را يكى بعد از ديگرى بهسوی آن ها فرستاد و كراراً به آن ها هشدار داد، هنگامی که هیچ یک از این ها مؤثر نيفتاد، عذاب خويش را بر آن ها نازل كرد. گروهى را با آب، جمعى را با باد و طوفان، گروهى ديگر را با زلزله ها و صيحه هاى آسمانى درهم كوبيد. در ضمن اين سخن هشدارى است براى اقوام موجود، طاغيان، ياغيان و گردنكشان كه مراقب باشند، تيشه به ريشه خود نزنند و با اعمالشان، آتش در خرمن زندگى خويش نيفكنند.
جمله «فَما كانَ اللهُ لِيَظْلِمَهُمْ» كه در آن، جمع ميان فعل ماضى «كان» و مضارع «ليظلمهم» شده است اشاره ای به اين نكته است كه خداوند در هيچ زمانى از زمان های گذشته، ظلمى بر كسى روا نداشته، اين يك سنّت مستمر و وصف ثابت است، نه يك امر مقطعى، گذرا و اتفاقى. هم چنین در آياتی از سوره يس، به روز قیامت و مجازات های آخرت اشاره كرده و می فرماید: (امروز به هیچ کس كمترين ستمى نخواهد شد و جز آنچه انجام می دادید، كيفر داده نمی شوید)؛ «فَالْيَوْمَ لاتُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لاتُجْزَوْنَ إِلّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
گرچه در اين آيه، «لاتظلم» به صورت فعل مجهول ذکر شده؛ ولى پيداست كه در صحنه قيامت، حاكم دادگاه فقط خدا است، پس نفى ظلم در اين آيه، نفى ظلم از ساحت مقدّس او است و به این ترتیب، نه در دنيا به كسى ستمى روا می دارد و نه در آخرت. اين اعمال مردم است كه در آنجا مجسّم می شود و با آن ها خواهد بود، اگر خوب است به آن ها لذّت، نشاط و شادى می بخشد و اگر بد است مايه شكنجه و آزار آن ها است و لذا می فرماید: جزاى شما در آن روز همان اعمال شما است!
در آياتي كه در مورد خاصى مثلا در مورد «انفاق»، وارد شده است، با صراحت می گوید: (و آنچه از اموال نیکو انفاق مى کنید، [پاداش آن] به طور کامل به شما بازگردانده مى شود؛ و به شما ستم نخواهد شد)؛ «وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لاتُظْلَمُونَ». جمعى از مفسّران، ظلم را در اينجا به معناى نقصان تفسير کرده اند؛ يعنى چيزى از حق شما، كم گذارده نمی شود، ولى ظاهر اين است كه «ظلم» همان معناى وسيع را دارد هرچند مصداق آن در اينجا نقصان از نظر كميّت يا كيفيت است. جالب توجّه این که به طوری که صدر اين آيه تلويحاً و شأن نزول های وارده تصريحاً بيان میکند، اين آيه در مورد انفاق، حتّى بر نيازمندان كفّار نازل شده است و قرآن، همه مسلمانان را تشويق میکند كه به آن ها نيز به هنگام حاجت انفاق كنند، آنها مسئول ايمان آوردن كفّار نيستند، هدايت و توفيق آنها به دست خدا است و مطمئن باشند، هر انفاقى خالصانه و در طريق كمك به نيازمندان واقعى باشد، سرانجام نتيجه آن (در دنيا و آخرت) به خانه انفاق كننده باز میگردد و به او می رسد.
امّا در دنيا به خاطر این که اموال آن ها را تضمين می کند؛ زيرا وقتى فقر بر گروهى از جامعه فشار وارد سازد هرج و مرج و ناامنى جامعه را فرا می گیرد و نه تنها اموال كه جان ها نيز در اين ناامنى بر باد می رود. امّا در آخرت به خاطر این که اضعاف مضاعف آن از رحمت واسعه الهى و پاداش های عظيم او به آن ها می رسد. اين تعبير ضمناً تشويقى است براى انفاق كنندگان كه بهترين بخش از اموال خود را در راه خدا انفاق كنند؛ چراكه عيناً به آن ها باز می گردد. آيا كسى دوست دارد لباس های كهنه و اموال نامرغوب براى او بياورند؟ بنابراين نبايد تنها همت او اين باشد كه اموال بی ارزش خود را در راه خدا انفاق كند.
در سوره نساء، سخن از كسانى به ميان آمده كه خود را می ستودند و انواع امتيازات براى نژاد خويش قائل بودند، مانند يهود كه خود را فرزندان خدا می پنداشتند و معتقد بودند اگر گناهى در روز كنند خدا آن ها را در شب می بخشد! و اگر در شب مرتكب گناهى شوند به هنگام روز بخشوده خواهند شد! و يا نصارى كه امتيازات مشابهى براى خود قائل بودند. (در شأن نزول اين آيه، بسيارى از مفسّران اشاره به ادعاهاى بلند پروازانه اين دو گروه کرده اند). از این رو قرآن می فرماید: اين خودستائی ها كه از تعصب، خودپسندى و غرور ناشى مى شود بى ارزش است، ارزش، از آنِ ستايشى است كه خداوند از كسى كند: (خدا هر كس را بخواهد [و شايسته بداند] ستايش مى كند؛ و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد)؛ «بَلِ اللهُ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ لايُظْلَمُونَ فَتيلاً».
آرى آگاهى او از تمامى وجود انسان، ظاهر و باطن، خُلق و خُوى، اعمال پنهانى و آشكار سبب مى شود كه اگر كسى را بستايد نه كمتر از حد باشد و نه بيش از حد، در حالى كه ستودن ديگران هم آميخته با جهل در ابعاد مختلف است و هم توأم با انواع حبّ و بغض ها و غرور و غفلت ها. به اين ترتيب در اين آيه، فقط سخن از ظلم و ستم و تجاوز از حد در مورد ستودن اشخاص از سوى خداوند است؛ ولى اين احتمال نيز داده شده كه اين جمله ناظر به گناه بزرگى است كه خودستايان به خاطر خود بزرگ بينى مرتكب مى شدند؛ چرا كه خود را تافته جدا بافته اى مى دانستند كه مورد هر گونه اكرام الهى هستند. لذا قرآن می فرماید: اين سخن، مجازات سنگينى دارد؛ ولى در آن «ظلم» نيست. امّا تفسير اول مناسب تر به نظر می رسد. ماده «فَتْل» بر وزن «قَتْل» به معناى تابيدن است، بنابراين «فَتيل» به معناى رشته تابيده شده است و معمولا به آن رشته باريكى گفته مى شود كه در شكاف هسته خرما مى باشد و كنايه از چيز بسيار كمى است.
هم چنين آیات سوره يونس، اشاره به مسأله عدالت خداوند در قيامت در مسأله ثواب و جزا دارد و روى كلمه «قسط» تكيه کرده و می فرماید: (او آفرينش را آغاز مى كند، سپس آن را باز مى گرداند تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، به عدالت جزا دهد)؛ «إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ بِالْقِسْطِ». اين آيه در واقع، هم اشاره به دليل امكان عقلى معاد است و هم دليل وقوع آن. امّا امكان آن، به خاطر این که كسى كه در آغاز، آفرينش را بنياد كرد قدرت او بر معاد و تجديد آن قطعى است. امّا وقوع معاد به خاطر این که اگر نباشد قسط و عدالت تأمين نمی گردد؛ چراكه بسيارند نيكوكارانى كه پاداش عمل خود را در اين جهان نمى بينند و بدكارانى كه كيفر اعمال خود را نمى چشند؛ اگر معادى در كار نباشد قسط و عدل بر باد می رود.
قابل توجّه این که در ذيل آيه، اشاره به عذاب دردناك كافران در قيامت شده «وَ الَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَميمٍ وَ عَذابٌ أَليمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ»؛ (و براى كسانى كه كافر شدند، نوشابه اى از آب سوزان و عذابى دردناك است، به سزاى آن كه كفر مي ورزيدند!) بى آن كه سخنى از قسط و عدل در آن شده باشد، اين به خاطر آن است که قسط بودن جزاى كافران نيز به قرينه آغاز آيه معلوم مى شود، به علاوه جمله «بِما كانُوا يَكْفُرونَ» دليل روشنى است كه مجازات آن ها در برابر عمل آن ها است، گويا با ذكر «قسط» به دنبال پاداش نيكوكاران به عنوان هدف آفرينش، مقصود بيان اين [مطلب] بوده كه هدف اصلى آفرينش، آن ها هستند و قيامت نيز به خاطر آن ها برپا مى شود و در مورد ديگران جنبه تبعى دارد.
بعضى از مفسّران اين احتمال را نيز در تفسير آيه نقل کرده اند كه قسط، ناظر به اعمال مؤمنان است؛ يعنى خداوند مؤمنان را به خاطر قيام آن ها به عدالت كه مقتضاى ايمان است، پاداش مى دهد(2)؛ ولي گوينده اين سخن به اين حقيقت توجّه نكرده است كه عمل صالح مسلّماً موافق با اصول عدالت است و نيازى به اين قيد ندارد، مگر این که جنبه تأكيد داشته باشد و مى دانيم حمل كلام بر تأكيد، خلاف ظاهر است و نياز به قرينه دارد.
آياتي از سوره انبياء نيز همين معني را تعقيب می کند با اين تفاوت كه قسط و عدل را به عنوان توصيفى براى ترازوهاى سنجش اعمال بيان كرده و مى دانيم بر پا كننده اين ترازوها خداوند دادگر است، پس در واقع توصيفى است براى ذات پاك او. تفاوت ديگر اين آيه با آيه قبل اين است كه مفهوم اين آيه عام است و مؤمن و كافر هر دو مشمول آن هستند؛ زيرا با ترازوى عدل جز عادلانه نمى سنجند و ظلم و بى عدالتى در آن نسبت به هيچ كس راه ندارد. لذا می فرماید: (ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت برپا مى كنيم؛ پس به هيچ كس كمترين ستمى نمى شود)؛ «وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلاتُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً».
جالب این که «قسط» (عدل به معناى مصدرى) را صفتى براى موازين (ترازوها) قرار داده و مى گويد ترازوهايى كه عين عدالت است و اين، نهايت تأكيد را مى رساند و به اصطلاح از قبيل «زيدٌ عدلٌ» است كه مى گوئيم فلان كس عين عدل و داد است، بنابراين آيه نيازى به تقدير ندارد. منظور از «ترازو» در اينجا چيزى شبيه به ترازوهاى مادى نيست، تا اين سؤال پيش آيد كه اعمال انسان وزن و سنگينى ندارد، پس چگونه با اين ترازوها سنجيده مى شوند؟ سپس ناچار شويم همچون «فخر رازى» بگوئيم: منظور، وزن كردن نامه هاى اعمال است! و يا اینکه حسنات به صورت جواهرات سفيد نورانى مجسم مى شود! و سيئات به صورت جواهر سياه ظلمانى!(۳) بلكه منظور از موازين، وسيله سنجش است و مى دانيم وسيله سنجشِ هر چيز متناسب با آن است، سنجش وزن، سنجش حرارت، سنجش فشار خون و... بنابراين وسيله سنجش اعمال نيز همان معيارهاى خاصى است كه با آن سنجيده مى شود، چنانكه در زيارت اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «اَلسَّلامُ عَلَى مِيْزانِ الأَعْمالِ»؛ (سلام بر كسى كه ترازوى سنجش اعمال است!). آرى انسان كامل، ترازوى سنجش اعمال افراد مختلف است؛ چون وزن هركس به اندازه اى است كه با او شباهت دارد!
جالب این که در بعضى از تفاسير آمده، حضرت داود(عليه السلام) از خداوند تقاضا كرد كه ترازوى اعمال را به او نشان دهد، هنگامى كه مشاهده كرد مدهوش شد، وقتى به هوش آمد عرض كرد اى خداى من! ترازوئى با اين عظمت، چه كسى قدرت دارد كفّه آن را پر از حسنات كند؟ خطاب آمد: اى داود! «اِذا رَضيتُ عَنْ عَبْدى مَلأْتُها بِتَمْرَة»(4)؛(هنگامى كه از بنده خودم راضى شوم آن را با يك دانه خرما [كه از روى اخلاص و نيت پاك در راه خدا داده باشد] پر مى كنم!) [آرى در آنجا معيار، كيفيت عمل است نه كميت].(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.