پاسخ اجمالی:
امام سجاد(ع) پس از حادثه کربلا دریافته بود که امکان احیای این جامعه مرده با در دست گرفتن رهبری سیاسی آن وجود ندارد و درگیر شدن در یک حرکت سیاسی دیگر، با وجود قدرت دیگر احزاب، به صلاح نيست. تاریخ گواه است که امام سجاد(ع) در طول سی و چهار سال فعالیت، شیعه را از یکی از سختترین دورانهای حیات خویش عبور داد. در شرایطی که تصور نابودی اساس تشیع وجود داشت، امام سجاد(ع) میبایست کار را از صفر شروع کند، مردم را به سمت اهل بیت(ع) بکشاند. امام سجاد(ع) توانست شیعه را حیاتی نو بخشد و زمینه را برای فعالیتهای آینده امام باقر(ع) و امام صادق(ع) فراهم کند. روش فقهی آن حضرت، نقل احادیث پیامبر(ص) از طریق حضرت علي(ع) بود که شیعیان تنها آن احادیث را درست تلقی میکردند. بدین صورت شیعه اولین قدمهای فقهی خود را در مخالفت با انحرافات موجود برداشت؛ گرچه بخش اعظم این کار به زمانی پس از آن موکول گردید.
پاسخ تفصیلی:
در واپسین روز واقعه کربلا، شیعیان از لحاظ کمی و کیفی و نیز موقعیت سیاسی و اعتقادی در بدترین شرایط قرار گرفتند. کوفه، که مرکز گرایشهای شیعی بود، تبدیل به مرکزی جهت سرکوبی شیعه گردید. شیعیان واقعی امام حسین(علیه السّلام) که در مدینه و مکه بوده و یا موفق شده بودند که از کوفه به او ملحق شوند، در کربلا به شهادت رسیدند. گرچه بسیاری هنوز در کوفه بودند؛ امّا تحت شرایط سختی که ابن زیاد در کوفه به وجود آورده بود، جرأت ابراز وجود نداشتند. کربلا از نظر روحی شکست بزرگی برای شیعه بود و بظاهر این گونه مطرح شد که دیگر شیعیان نمیتوانند سر بر آورند. تعدادی از اهل بیت(عليهم السلام) و در رأس آنها امام حسین(علیه السّلام) به شهادت رسیدند و تنها یک نفر از فرزندان ذکور امام حسین(علیه السّلام)، از نسل فاطمه(علیها السّلام) باقی مانده بود که البته در آن شرایط شهرتی نداشت؛ بخصوص که فرزند بزرگ امام حسین(علیه السّلام)، یعنی علی اکبر نیز به شهادت رسیده بود. زندگی امام سجاد(علیه السّلام) در مدینه و دور بودن از عراق فرصت هدایت جریانات شیعی کوفه را از امام(علیه السّلام) گرفته بود.
در چنین شرایطی که تصور نابودی اساس تشیع وجود داشت، امام سجاد(علیه السّلام) میبایست کار را از صفر شروع کند، مردم را به سمت اهل بیت(عليهم السلام) بکشاند. امام در این راه موفقیت زیادی کسب کرد.(1) این موفقیت در تاریخ تأیید شده است؛ زیرا امام سجاد(علیه السّلام) توانست شیعه را حیاتی نو بخشد و زمینه را برای فعالیتهای آینده امام باقر(علیه السّلام) و امام صادق(علیه السّلام) فراهم کند.
تاریخ گواه است که امام سجاد(علیه السّلام) در طول سی و چهار سال فعالیت، شیعه را از یکی از سختترین دورانهای حیات خویش عبور داد. دورانی که جز سرکوبی شیعه به وسیله زبیریان و امویان نشان روشنی ندارد. بیست سال حاکمیت حجاج بر عراق و سلطه عبدالملک بن مروان بر کل قلمرو اسلامی، تنها جهتگیری روشنش کوبیدن شیعیان و در بخشهایی دیگر کوبیدن سایر مخالفان امویان، اعم از خوارج یا شورشیانی چون عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بود. حجاج کسی بود که شنیدن لفظ کافر برای او بسیار آرامبخشتر از شنیدن لفظ شیعه بود.(2)
در این سالها دو نهضت شیعی در عراق رخ داد که هر دو -علی رغم موفقیت موقت یکی از آنها- با شکست مواجه گردید. پس از آن نیز شیعیان با شدّت هر چه تمامتر مورد تهدید امویها، از قتل و شکنجه و زندان قرار گرفتند. یکی از این دو نهضت، نهضت توّابین بود که رهبری آن را سلیمان بن صُرد خُزاعی، به همراهی تنی چند از دیگر سرشناسان شیعه در کوفه بر عهده داشتند.
ادعا شده که توّابین امامت علی بن حسين(علیهما السّلام) را پذیرفته بودند.(3) ما در مآخذ اولیه شاهدی بر این مدعا نیافتیم. آنچه مهم است این که توّابین در مجموع بر آن بودند تا در صورت پیروزی، امامت جامعه را به اهل بیت(علیهم السّلام) بسپارند و طبعاً از نسل فاطمه(علیها السّلام) کسی جز علی بن حسين(علیهما السّلام) برای این کار وجود نداشت. اما آیا در ذهن آنها دقیقاً همین مطلب وجود داشته است یا نه، تاریخ چیزی گزارش نکرده است.
به نظر میرسد رابطه سیاسی خاصی بین امام سجاد(علیه السّلام) و توابین وجود نداشته و آنچه بیشتر رنگ نهضت را شیعه نشان داد، شرکت فعال معروفین شیعه کوفه در این نهضت و مایههای عاطفی آن است. یعنی توبه به سبب عدم حمایت از حسین بن علي(علیهما السّلام) و شهید شدن به عنوان تنها راه پذیرش این توبه. در این حرکت نامی از محمد بن حنفیه نیز وجود ندارد.
اشتباه عمده سیاسی آنها عدم سنجش موقعیت، خارج شدن از کوفه و سپردن خود به دست حوادث بود. مختار نیز به دلیل این اعتقاد خود که رهبری این حرکت توانایی درک مسائل نظامی و سیاسی را ندارد، حاضر به همکاری نشد و حتی موجب شد تا تعدادی از شیعیان از حمایت نهضت توّابین خودداری کنند.
همین ابهام درباره ارتباط امام سجاد(علیه السّلام) با دومین جنبش شیعی یعنی جنبش مختار وجود دارد. این ارتباط نه تنها از زاویه نگرش سیاسی؛ بلکه از بُعد اعتقادی نیز مشکلاتی را در بر دارد. گفتهاند که مختار پس از آنکه موفق شد در کوفه شیعیانی را به سوی خود جذب کند، از علی بن حسين(علیهما السّلام) استمداد جست؛ اما امام روی خوش نشان نداد.(4)
چنین موضعی از سوی امام(علیه السّلام) با توجه به سیاستی که امام(علیه السّلام) تا به آخر دنبال کرد، منطقی به نظر میرسد. امام(علیه السّلام) از پس از حادثه کربلا دریافته بود که امکان احیای این جامعه مرده با در دست گرفتن رهبری آن وجود ندارد. به علاوه درگیر شدن در یک حرکت سیاسی دیگر، با وجود قدرت دیگر احزاب، خطراتی را در پی داشت که به ریسک کردن آن نمیارزید. به همین دلیل، ماهیت حرکت امام(علیه السّلام) در دوران امامت آن حضرت، به خوبی نشان میدهد که حرکت امام تنها یک حرکت سیاسی نبوده و در بسیاری از موارد به وضوح بر کنار از سیاست به معنای مشخص فعالیت سیاسی بوده است.
جنبه اعتقادی قضیه نیز از زمانی شروع گردید که مختار از محمد بن حنفیه خواست تا او را تأیید کند و مورد حمایت قرار دهد. محمد بن حنفیه چنین کرد؛ امّا نه به صورت رسمی. از آن پس این گونه شایع گردید که در میان شیعه عراق، امامت محمد بن حنفیه پذیرفته شده است. گرچه این مسأله محرز نیست؛ اما بعدها که فرقهای به نام کیسانیه شهرت یافت، داستان را از زمان مختار آغاز کردند.
با رسوخ بعضی از مبانی عقاید غلات در میان برخی از شیعیان کوفه، بعدها مختار نیز در معرض اتهام قرار گرفت و این گونه شایع گردید که مختار در پیدایش غلات سهم بسزایی داشته است. بنا به دلایل زیادی که در این مختصر جای طرح آنها نیست و ما در جای دیگر بدان پرداختهایم، در تمام این مسائل و حتی این که فرقهای به نام کیسانیه به امامت یا مهدویت محمد بن حنفیه اعتقاد داشته باشند، تردید وجود دارد.
اما در این که امام سجاد(علیه السّلام) علیه غُلات موضعگیری کرده است، شواهدی وجود دارد. این به معنای وجود انحراف در میان شیعیان عراق بود که امام را وادار میکرد تا از موضعگیری و برقراری رابطه مستقیم و حمایت کامل از آنها خودداری کند.
امام سجاد(علیه السّلام) خطاب به گروهی از اهل عراق فرمودند: «أَحِبُّونَا حُبَّ الْاِسْلَامِ وَ لَاتَرْفَعُونَا فَوْقَ حَدِّنَا»(5)؛ (ما را آنگونه که اسلام میگوید دوست دارید و بالاتر از اندازهای که هستیم نبرید؛ یعنی درباره ما غلو نکنید) و در نقل دیگری آمده است که امام فرمود: «أَحِبُّونَا حُبَّ الْاِسْلَامِ وَ لَاتُحِبُّونَا حُبَّ الْأَصْنَامِ»(6)؛ (ما را با معیار های اعتقادی اسلام دوست بدارید و چون بت ها ما را دوست مدارید). ابو خالد کابلی نیز میگوید: از امام سجاد(علیه السّلام) شنیدم که میفرمود: «یهود و نصارا، عزیز و عیسی را آن قدر دوست داشتند تا مطالب آن چنانی درباره آنان گفتند، چنان که: «إِنَّ قَوْماً مِنْ شِیعَتِنَا سَیُحِبُّونَا حَتَّی یَقُولُوا فِینَا مَا قَالَتِ الْیَهُودُ فِی عُزَیْرَ وَ مَا قَالَتِ النَّصَارَی فِی عِیْسَی بْنِ مَرْیَمَ، فَلَا هُمْ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ»(7)؛ (کسانی از شیعیان ما، تا آن اندازه در دوستی ما افراط میکنند که نظیر سخنان یهود و نصارا را درباره عُزیر و عیسی(علیه السّلام) درباره ما میگویند. نه آنها از ما هستند و نه ما از آنها هستیم).
بر پایه منابع شیعه، محمد بن حنفیه فرد منحرفی نبوده و امامت امام سجاد(علیه السّلام) را پذیرفته بود. بنابراین در اثبات این که واقعاً محمد بن حنفیه خود را به عنوان امام(علیه السّلام) برای شیعیان کوفه مطرح کرده، اشکالاتی وجود دارد و راهحلهایی میتواند فرض شود که ابن حنفیه به دست امام سجاد(علیه السّلام) و برای دور نگاه داشته شدن امام(علیه السّلام) دست به این اقدام زده است، گرچه شاهد تاریخی ویژهای این مطلب را تأیید نمی کند.
آنچه در اینجا لازم به یادآوری است، این است که به دلایل مختلفی نمیتوان باور کرد که امام سجاد(علیه السّلام) درباره مختار فرموده باشد: «یکذب علی الله و علی رسوله»(8)، بویژه این که وقتی مختار سر عبیدالله را برای آن حضرت فرستاد، فرمود: «جَزَی اللّهُ الْمُخْتَارَ خَیْراً»(9)؛ (خداوند مختار را جزای خیر دهد) و نیز آمده است که در آن هنگام «لم یبق من بنی هاشم أحد الّا قام بخطبة فی الثناء علی المختار و جمیل القول فیه».(10) از امام باقر(علیه السّلام) نیز روایت گردیده است: «لَاتَسُبُّوا الْمُخْتَارَ فَاِنَّهُ قَتَلَ قَتَلَتَنَا وَ طَلَبَ ثَارَنَا وَ زَوَّجَ أَرَامَنَا وَ قَسَّمَ فِینَا الْمَالَ عَلَی الْعُسْرَةِ»(11)؛ (مختار را دشنام ندهید. او قاتلین کشتههای ما را کشته و انتقام ما را گرفته است و دختران یتیم ما را شوهر داده، و در وقت سختی در بین ما اموالی را تقسیم کرده است) و در برابر سؤال فرزند مختار، موضع خود را نسبت به مختار به صورتی مثبت ابراز کرد.(12)
به هر روی، جنبش مختار نیز به صورت سیاسی مدت چندانی به طول نیانجامید و در سال 67 هجری توسط زبیریان سرکوب گردید، با این حال تأثیر خاص خود را بر کوفه از جهت تحریک و زنده نگاه داشتن احساسات شیعی و نیز ایجاد انگیزه در میان موالی برای شرکت در جریانات سیاسی به همراه داشت.
به دلیل انحرافی که در بالا ذکر شد و حتّی میتوان فرض کرد که علی رغم خواست ابن حنفیه، تردیدی در میان برخی برای انتخاب امام وجود داشته است. کسانی بودند که در انتخاب امام مردد بودند. قاسم بن عوف، یکی از یاران امام سجاد(علیه السّلام) بنا به اعتراف خویش، در آغاز مردد بین علی بن الحسین(عليهما السلام) و محمد بن حنفیه بود(13) و بعد از آن به امام سجاد(علیه السّلام) پیوست. از دیگر یاران، بنا به اظهار کشی، ابو حمزه ثمالی و فرات بن احنف هستند.(14) درباره سعید بن مسیب اختلاف وجود دارد. برخی او را از یاران امام سجاد(علیه السّلام) شمردهاند؛ اما ظاهراً او بر طبق فتوای عامه حکم میکرد. در رجال کشی چنین موضعی از سعید به دلیل نجات یافتن از دست حجاج گفته شده است.(15) در هر صورت احترام او نسبت به امام(علیه السّلام) قابل تردید نبوده و استفاده علمی و اخلاقی او از امام محرز است؛ اما او در تشییع جنازه امام(علیه السّلام) شرکت نکرد و مورد اعتراض قرار گرفت.(16)
غیر از این چند نفر، کسان دیگری هستند که طبق منابع شیعه از استوارترین افراد شیعه به حساب میآیند. در روایتی آمده است که در اوان کار امام(علیه السّلام)، تنها چند نفر در کنارش بودند. سعید بن جبیر، سعید بن مسیّب، محمد بن جبیر بن معطم، یحیی بن ام الطویل، ابو خالد الکابلی.(17) شیخ الطائفه، تعداد اصحاب امام سجاد(علیه السّلام) را یکصد و هفتاد و سه نفر دانسته است.(18)
به هر حال، امام(علیه السّلام) موفق به بقای شیعه و حتی گسترش آن گردید. روش فقهی آن حضرت، نقل احادیث پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) از طریق حضرت علي(علیه السّلام) بود که شیعیان تنها آن احادیث را درست تلقی میکردند. بدین صورت شیعه اولین قدمهای فقهی خود را در مخالفت با انحرافات موجود برداشت؛ گرچه بخش اعظم این کار به زمانی پس از آن موکول گردید. امام سجاد(علیه السّلام) در وقت گفتن اذان، جمله «حی علی خیر العمل» را در آن میآورد. وقتی مورد اعتراض قرار گرفت فرمود: «هُوَ الْاَذَانُ الْأَوَّلُ»؛ (اذان نخستین به این صورت بود).(19)
اضافه بر آن، برکناری از انحرافات عراق موجب حفظ مبانی اعتقادی اصیل شیعه در برابر انحرافات گردید. علی رغم تلاشهای مهم امام(علیه السّلام) که البتّه موجب بقای شیعه گردید، مدینه به خاطر کجرویهایی که از صدر اسلام در آن نهاده شده و علیه شیعه تحریک شده بود، جای مناسبی برای رشد شیعه نبود و امام سجاد(علیه السّلام) خود میفرمود که دوستداران واقعی آنها در مکه و مدینه به بیست نفر نمیرسد.(20) در حالی که در عراق افراد بیشتری وجود داشتند که به آنها علاقهمند بودند.(21)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.