پاسخ اجمالی:
«حاكم» از ماده «حكم» به گفته «مقاييس اللّغه» در اصل به معناى منع است و قبل از هر چيزى به معناى منع از ظلم و ستم مى باشد و «حكيم» را از آن نظر حكيم مى گويند كه نيروى بازدارنده اى در مقابل كارهاى خلاف دارد. توصيف خداوند به اين صفت به خاطر آن است كه همه موجودات را _ چه در عالم تكوين و چه در عالم تشريع _ از خلافكارى باز داشته و نهى مى كند. واژه «حكيم» از آن نظر كه حكايت از علم خدا مى كند جزء صفات ذات است و از آن نظر كه اشاره به آفرينش موجودات براساس نظم خاص و تشريع قوانين براساس مصالح كامل و متقن دارد، جزء صفات فعل محسوب مى شود.
پاسخ تفصیلی:
«حاكم» از ماده «حكم» به گفته «مقاييس اللّغه» در اصل به معناى منع است و قبل از هر چيزى به معناى منع از ظلم و ستم مى باشد و «حكيم» را از آن نظر حكيم مى گويند كه نيروى بازدارنده اى در مقابل كارهاى خلاف دارد. توصيف خداوند به اين صفت به خاطر آن است كه همه موجودات را _ چه در عالم تكوين و چه در عالم تشريع _ از خلافكارى باز داشته و نهى مى كند. واژه «حكيم» از آن نظر كه حكايت از علم خدا مى كند جزء صفات ذات است و از آن نظر كه اشاره به آفرينش موجودات براساس نظم خاص و تشريع قوانين براساس مصالح كامل و متقن دارد، جزء صفات فعل محسوب مى شود.
در كتاب «التحقيق» آمده است كه فرق بين «حاكِمْ» و «حَكيمْ» و «حَكَمْ» به خاطر تفاوت هايى است كه از هيئت اشتقاق آنها حاصل مى شود. «حكيم» به معنى كسى است كه «حكم» براى او ثابت است و «حاكم» كسى است كه حكم از او صادر مى شود و «حَكَمْ» همين معنا را توأم با ثبات بيشترى بيان مى كند. «ابن اثير» در «نهاية» مى گويد: «حَكَم» و «حكيم» در نام هاى خداوند به معنى حاكم است، سپس براى آن چند معنى ذكر مى كند: كسى كه اشياء را به نحو احسن ايجاد مى كند، كسى كه از افضل اشياء به بهترين وجهى آگاه است، كسى كه از كارهاى خلاف (مخصوصاً ظلم و ستم) جلوگيرى مى كند.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.