پاسخ اجمالی:
ایشان عمدتاً به سه آيه قرآن تمسك كرده اند. آيه 22 سوره قيامت که می فرماید: «[در آن روز مومنین] به پروردگارشان مى نگرند». همچنین آيه 15 سوره مطففين و آيه 46 سوره بقره. عجيب اين كه به آيات ديگرى هم استدلال كرده اند كه كمترين اشاره یا دلالتى در آن ديده نمى شود؛ در حالی که این مسأله هم مخالف دليل قطعى عقل و نقل است و مستلزم جسميّت خداوند مى شود و هم ادله آنها از آيات و روايات تنها عبارات متشابهى است كه به ما دستور داده اند آنها را با محكمات بسنجيم و در پرتو آن تفسير كنيم.
پاسخ تفصیلی:
طرفداران مسأله رؤيت از ميان آيات قرآن عمدتاً بر آيه شريفه «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ»(1) تكيه كرده اند. اين آيه مى گويد: ([آرى] در آن روز [قيامت] صورتهايى شاداب و مسرور است، ـ و به [الطاف] پروردگارشان مى نگرند). در حالى كلمه «ناظِرَةٌ» از ماده «نظر» هم به معنى نگاه كردن آمده و هم انتظار كشيدن و به هر حال اين آيه را بايد در كنار آيات ديگر قرآن ـ كه مى فرمايد: «هيچ چشمى خدا را نمى بيند» ـ گذاشت و اين متشابه را به وسيله آن محكم تفسير كرد و اتفاقاً اينگونه تعبيرات به صورت كنايى زياد به كار مى رود، مثل اين كه مى گوئيم: فلان كس چشم به تو دوخته، یا فلانی تمام نگاهش به تو است؛ يعنى از تو انتظار محبت و لطف و مرحمت دارد، بهشتيان نيز روز قيامت تمام توجّهشان به سوى خدا است و از او انتظار هرگونه لطف و محبت دارند.
جالب اين كه جمله «إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ» ـ با توجّه به مقدّم شدن جار و مجرور ـ معنى حصر را مى رساند، يعنى «و [برای جلب الطاف آنها فقط] به سوي پروردگارشان مى نگرند» در حالى كه مسلّماً انواع نعمت هاى بهشتى را با چشم مشاهده مى كنند، درختان، نهرها، ميوه ها، حوريان و غير آنها، اين خود دليل روشنى است بر اين كه منظور از نگاه كردن به سوى او اين است كه فقط از ذات پاك او انتظار جود و بخشش دارند.
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور از نگاه كردن همان شهود باطنى و رؤيت صريح و خالى از هرگونه شك و ترديد با چشم دل است و حديثى كه از «انس بن مالك» از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده شاهد بر اين مدّعى است، آنجا كه فرمود: «يَنْظُرُوْنَ اِلى رَبِّهِم بِلاكيْفِيَّة وَ لاحَدٍّ مَحْدُوْد وَ لاصِفَة مَعْلُوْمَة»(2)؛ (آنها به پروردگارشان مى نگرند بدون كيفيت و حد محدود و صفت مشخص). مسلّماً اگر منظور، رؤيت با چشم باشد محال است بدون كيفيت و صفت مشخص صورت گيرد.
علامه بزرگوار مرحوم «سيّد شرف الدين» در كتاب «كلمة حول الرؤية» بعد از اشاره به احاديثى كه محدّثان اهل سنت درباره رؤيت خداوند در قيامت نقل كرده اند مى گويد: «آنها به گمان صحت اين روايات، ناچار به راهى رفتند كه قائلين به جسميّت خداوند رفته اند، راهى برخلاف عقل و نقل؛ در حالى كه نه اين احاديث صحيح است و نه چيزى است كه شرع و عقل آن را بپذيرد؛ ولى كثرت اين احاديث سبب شده كه حكم عقل را كنار بگذارند و حتّى به زحمت، آياتى از قرآن مجيد را با آن تطبيق دهند، كارى كه هرگز انتظارش نمى رفت: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»(3)
سپس به آيه سابق يعنى آيه «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» اشاره كرده و مى افزايد: تعبير به «نظر» مخصوصاً هنگامى كه متعدى به «الى» شود هرگز به معنى رؤيت و مشاهده نيست؛ بلكه چشم دوختن به سوى چيزى است هر چند آن را نبيند، همان گونه كه اهل لغت به آن تصريح كرده اند و در قرآن مجيد آمده است: «وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لايُبْصِرُونَ»(4)؛ (و آنها را مىبينى [كه با چشمهاى مصنوعيشان] به تو نگاه مى كنند، امّا چيزى را نمى بينند!).
از اين گذشته آنچه از آيه فوق به ذهن متبادر مى شود، همان انتظار كشيدن براى فضل الهى در قيامت است. همان گونه كه اشاره شد، استعمال اين واژه در اين معنا حقيقت است نه مجاز و در اشعار و كلمات روزمرّه فراوان ديده مى شود شاعر مى گويد:
وَجُوْهٌ ناظِراتٌ يَوْمَ بَدْرٍ *** اِلَى الرَّحْمنِ تَنْتَظِرُ الْخَلاصا
«صورت هايى در روز بدر به سوى خداوند رحمن نظر مى كرد و انتظار نجات و رهايى داشت»
شاعر ديگرى مى گويد:
اِنِّى اِلَيْكَ لِما وَعَدْتَ لَناظِرٌ *** نَظَرَ الْفَقيرِ اِلى الْغَنِىِّ الْمُوْسِرِ
«من براى وفاء به وعده اى كه داده اى به سوى تو نگاه مى كنم، نگاه فقير به ثروتمند بى نياز» سپس مى افزايد: من از اين برادران تعجب مى كنم که چگونه به اين آيه براى امكان رؤيت خداوند و وقوع آن استدلال كرده اند و معناى ظاهر آن بر آنها مخفى مانده! در حالى كه خود آنها هنگامى كه به آيات مشابه آن مى رسند همه را تفسير و تأويل مى كنند، مانند: «أَلرَّحْمانُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»؛ (همان بخشنده اى كه بر عرش مسلّط است)، «وَ يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»؛ (و دست خدا بالاى دست آنها است) و مانند آن آنها هرگز از اين آيات استفاده جسميّت خداوند و مكان و حركت نكرده اند؛ بلكه اوّلى را به معناى سلطه ربوبى خداوند بر عرش و دومى را كنايه از قدرت فائقه او شمرده اند. معلوم نيست چرا معناى روشن جمله «إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ» را رها كرده و به سراغ مسأله رؤيت رفته اند!
بعلاوه اين آيه مى تواند اشاره به رؤيت با چشم قلب باشد، همان گونه كه در كلام مولى اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده كه فرمود: «لَوْ كُشِفَ الغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيْناً»؛ (اگر پرده ها كنار رود هرگز يقين من افزون نمى شود) و يا در كلام ديگرش كه فرمود: آيا خدايى را كه نديده ايم پرستش كنم؟ سپس صريحاً فرموده: «چشم ظاهر او را نمى بيند، بلكه چشم دل به حقيقت ايمان، او را تماشا مى كند». يا آنچه در كلام فرزندش امام حسين(عليه السلام) سالار شهيدان آمده كه در دعاى عرفه به پيشگاه خدا عرض مى كند: «عَمِيَتْ عَيْنٌ لاتَراكَ عَلَيْها رَقِيْباً»(5)؛ (كور باد چشمى كه تو را مراقب خود نبيند!).
آيه ديگرى كه براى اثبات مقصود خود به آن استناد كرده اند آيه شريفه «كَلّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ»(6) است كه مي فرمايد: «چنين نيست [كه مي پندارند]؛ بلكه آنها در آن روز از [لقاى] پروردگارشان محجوبند) و از آن نتيجه مى گيرند كه مؤمنان محجوب نيستند و لابد خدا را مى بينند. در حالى كه واژه «حجاب» هم در مورد حجاب ظاهرى به كار مى رود و هم حجاب معنوى، در آيه مورد بحث معناى دوم مراد است به قرينه آيه قبل از آن كه مى گويد: «كَلّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ»(7)؛ (چنين نيست [كه آنها مى پندارند]، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته است) زيرا منظور از زنگار در اينجا زنگار معنوى است نه ظاهرى.
شاهد گوياى ديگر، آيه 5 سوره فصلت است كه از زبان كفّار مى فرمايد: «وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ»؛ (و ميان ما و تو [گويا] حجابى وجود دارد) مسلّماً حجابى كه ميان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و كفار بود يك حجاب ظاهرى نبود. در آيه 45 اسراء مى خوانيم: «وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لايُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً»؛ (وفتی که قرآن می خوانی ما ميان تو و آنها كه به آخرت ايمان نمى آورند، حجاب ناپيدايى قرار مى دهيم). بنابراين كافران در روز قيامت از لقاى معنوى آن محبوب بى نظير محروم اند، ميان آنها و خداوند حجابى است.
سوّمين آيه اى كه براى اثبات مقصودشان به آن توسّل جسته اند آيه «الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ»(8)؛ ([همان] كسانى كه مى دانند پروردگارشان را ملاقات خواهند كرد) است و گفتهاند ملاقات به معناي مشاهده است. در حالى كه از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه «ملاقات» در روز قيامت به هر معنايى باشد مخصوص مؤمنان نيست؛ بلكه مؤمن و كافر در آن يكسانند، در حالى كه آنها رؤيت خداوند را در قيامت مخصوص مؤمنان مى دانند، شاهد اين سخن آن كه در آيه 6 سوره انشقاق مى خوانيم: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ»؛ (اى انسان! تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى و سرانجام او را ملاقات خواهى كرد).
در اين آيه مخاطب همه انسان ها هستند و در آيه 77 سوره توبه آمده است «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً في قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ»؛ (اين عمل، [روحِ] نفاق را تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دلهايشان برقرار ساخت. اين، سزاى شكستن پيمانى است كه با خدا بسته بودند و سزاى دروغ هايى است كه مى گفتند). اين آيه، مخصوص منافقان است و در عين حال لقاى خدا را براى آنها اثبات مى كند، بنابراين معلوم مى شود، «لقاء الله» به هر معنی باشد، شامل مؤمنان و كافران هر دو مى شود در حالى كه آنها اين موضوع را مخصوص مؤمنان مى دانند. قابل توجّه اين كه «لقاء» در اصلِ لغت، به معنى تماس پيدا كردن چيزى با ديگرى است، نه به معناى رؤيت و مشاهده، مى دانيم اين معنی در مورد خداوند محال است و اشاعره نيز قائل به آن نيستند، بنابراين بايد بر معناى كنائى حمل شود.
آنچه از آيات مختلف قرآن مجيد استفاده مى شود اين است كه «يوم لقاء الله» اشاره به روز قيامت است كه در آنجا انسان ها حساب و جزاء و كيفر الهى را ملاقات خواهند كرد و لذا در آيات متعدّدى به جاى «لقاءَ الله»، «لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا»(9)؛ (ديدار چنين روزى)، «لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا»(10)؛ (ديدار امروزتان) آمده است و در بعضى ديگر از آيات، تعبير به ملاقات حساب شده است مانند: «إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ»(11)؛ (من يقين داشتم كه ـ قيامتى در كار است و ـ به حساب اعمالم مى رسم).
به همين دليل بسيارى از ارباب لغت، آيات «لقاء الله» را به همين معنا ذكر كرده اند. «راغب» در «مفردات» مى گويد: «مُلاقاةُ اللهِ عَزَوَجَلَّ عِبارَةٌ عَنِ الْقِيامَةِ»؛ (ملاقات خداوند به معناى قيامت است). «ابن اثير» نيز در «نهايه» مى گويد: «اَلْمُرادُ بِلِقاءِ اللهِ اَلْمَسيْرُ اِلَى دارِ الاْخِرَةِ»؛ (منظور از لقاء الله، رفتن به سراى آخرت است). ابن منظور در لسان العرب نيز همين معنا را آورده است.
در روايات نيز همين معناى ديده مى شود؛ چنانكه در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَنْ حَلَفَ عَلَى يَمين لِيَقْتَطِعَ بِها مالَ امْرِء مُسْلِم لَقَى اللهَ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبانٌ»(12)؛ (كسى كه قسم دروغ ياد كند تا قسمتى از مال مسلمانى را ببرد خدا را ملاقات مى كند در حالى كه بر او غضبناك است).
ظاهراً تعبير از قيامت به «يوم لقاء الله» از اينجا سرچشمه گرفته كه انسان در آن روز، حضور فرمان خدا را در همه جا احساس مى كند، در حساب، در عرصه محشر، در بهشت و دوزخ و ... و چنان وجود خداوند بر همه آشكار است كه مؤمن و كافر او را با چشم دل به روشنى مى بينند. عجيب اين كه آيات ديگرى وجود دارد كه اشاعره به آن استدلال كرده اند در حالى كه كمترين دلالتى در آن ديده نمى شود و اين، شاهد گويايى است بر اين كه آنها اصرار داشته اند پيشداورى هاى خود را بر آيات قرآن تحميل كنند، مانند آيه «لِلَّذينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِيادَةٌ»(13)؛ (براى كسانى كه نيكى كردند، پاداش نيك [همانند عملشان] و افزون بر آن خواهد بود) گفتهاند منظور از «زيادة»، رؤيت خداوند است!!
در حالى كه كمترين اشاره اى در آيه به اين معنی نيست، بلكه آيه اشاره به همان چيزى است كه در آيه 160 سوره انعام آمده است، مى فرمايد: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»؛ (هر كس كار نيكى به جا آورد، ده برابر آن پاداش دارد). همچنين آيه «لَهُم مَّا يَشاءُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ»(14)؛ (هرچه بخواهند در آن جا براى آنها هست و نزد ما افزون بر آن است [نعمتهايى كه به فكر هيچ كس نمى رسد]). گفته اند منظور از «لَدَيْنا مَزِيدٌ»، رؤيت پروردگار است! در حالى كه كمترين اشاره اى در آيه به اين معنی نمى بينيم.
كوتاه سخن اين كه: مسأله رؤيت خداوند علاوه بر اين كه مخالف دليل قطعى عقل و نقل است و به هر معنايى باشد مستلزم جسميّت خداوند مى شود ـ مگر اين كه منظور، رؤيت با چشم دل باشد كه هيچ كس در آن گفتگو ندارد ـ دليلى از آيات و روايات براى آن نيست، تنها به عبارات متشابهى براى اين منظور توسل جسته اند، در حالى كه قرآن به ما دستور مى دهد متشابهات را با محكمات بسنجيم و در پرتو آن تفسير كنيم.
پاره اى از روايات كه در اين زمينه در كتب اين قوم نقل شده رواياتى است كه برخلاف حكم عقل و قرآن است و ما مأموريم آنها را كنار بگذاريم و ارزشى براى آنها قائل نشويم. مرحوم علامه «شرف الدين» در كتاب ارزنده اش بنام «كلمة حول الرؤية» اسناد اين احاديث را نيز مورد انتقاد قرار داده و مجعول بودن آنها را روشن ساخته است. (براى توضيح بيشتر در زمينه نقد اسناد اين احاديث به كتاب مزبور مراجعه فرماييد).(15)
چقدر ناپسند است در عصر و زمان ما كه بحث هاى اعتقادى بر محور دلايل عقلى دور مى زند و در پرتو آيات قرآن به حد كافى روشن شده است، هنوز كسانى طرفدار خرافه «رؤيت خداوند با چشم ظاهر در قيامت» باشند.(16)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.